eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻خواجه نیکوکار و بنده نافرمان بزرگی هنرمند آفاق بود/غلامش نکوهیده اخلاق بود از این خفرگی موی کالیده‌ای/بدی، سرکه در روی مالیده‌ای چو ثعبانش آلوده دندان به زهر/گرو برده از زشت رویان شهر مدامش به روی آب چشم سبل/دویدی ز بوی پیاز بغل گره وقت پختن بر ابرو زدی/چو پختند با خواجه زانو زدی دمادم به نان خوردنش هم نشست/و گر مردی آبش ندادی به دست نه گفت اندر او کار کردی نه چوب/شب و روز از او خانه در کند و کوب گهی خار و خس در ره انداختی/گهی ماکیان در چه انداختی ز سیماش وحشت فراز آمدی/نرفتی به کاری که باز آمدی کسی گفت از این بندهٔ بد خصال/چه خواهی؟ ادب ، یا هنر، یا جمال؟ نیرزد وجودی بدین ناخوشی/که جورش پسندی و بارش کشی منت بندهٔ خوب و نیکو سیر/به دست آرم، این را به نخاس بر و گر یک پشیز آورد سر مپیچ/گران است اگر راست خواهی به هیچ شنید این سخن مرد نیکو نهاد/بخندید کای یار فرخ نژاد بد است این پسر طبع و خویش ولیک/مرا زاو طبیعت شود خوی نیک چو زاو کرده باشم تحمل بسی/توانم جفا بردن از هر کسی تحمل چو زهرت نماید نخست/ولی شهد گردد چو در طبع رست حکایتهای @tafakornab 👆
📌داستان امشب 🍃🌺 🔻 ✨پادشاهى ، يكى از وزيران را از وزارت بركنار نمود. او از مقام و رياست دور گرديد و به مجلس ((پارسايان )) راه يافت و در كنار آنها به زندگى ادامه داد. بركت همنشينى با آنها به او روحيه عالى و آرامش خاطر بخشيد. مدتى از اين ماجرا گذشت ، راءى پادشاه درباره وزير عوض شد و او را طلبيد و به او احترام نمود. ✨مقام ديوان عالى كشور را به او سپرد، ولى او آن مقام را نپذيرفت و گفت : ((گوشه گيرى در نزد خردمندان بهتر از نگرانى از سرانجام كار و مقام است .)) آنان كه كنج عافيت بنشستند دندان سگ و دهان مردم بستند كاغذ بدريدند و قلم بشكستند وز دست و زبان حرف گيران رستند ✨پادشاهى گفت : ((ما به انسان خردمند كاملى كه لياقت تدبير و اداره كشور را داشته باشد نياز داريم . )) ✨وزير بر كنارشده گفت : ((اى شاه ! نشانه خردمند كامل آن است كه هرگز خود را به اين كارها (ى آلوده به ظلم شاه ) نيالايد.)) هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد كه استخوان خورد و جانور نيازارد حکایتهای 💫✨ ↙️↙️↙️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻 حکایت سعدی سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا 🎍بالای سرش ز هوشمندی 🪴می‌افتد ستاره بلندی فی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمال صورت و معنی داشت و خردمندان گفته‌اند توانگری به هنرست نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال ابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کشتن او سعی بی فایده نمودند دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست. ملک پرسید که موجب خصمی اینان در حق تو چیست؟ گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی‌شود الاّ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد. 🪴توانم آنکه نیازارم اندرون كسي حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست 🎍بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست شور بختان به آرزو خواهند مقبلان را زوال نعمت و جاه گر نبیند به روز شپّره چشم چشمه آفتاب را چه گناه راست خواهی هزار چشم چنان کور بهتر که آفتاب سیاه حکایتهای @tafakornab 👆
🔻من آنم که خود میدانم يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.) شخصم به چشم عالميان خوب منظر است وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پيش طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش حکایتهای @tafakornab 👆
توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرین درو به کار برده به گور پدرت چه ماند؟ خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد. خر که کمتر نهند بروی بار بی شک آسوده تر کند رفتار مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ همانا که سبکبار آید وان که در دولت و در نعمت و آسانی زیست مردنش زین همه شک نیست که دشوار آید به همه حال اسیری که ز بندی برهد بهتر از حال امیری که گرفتار آید 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 فقيرى وارسته و آزاده در گوشه اى نشسته بود. پادشاهى از كنار او گذشت. آن فقير، در برابر شاه برنخاست و به او اعتنا نكرد. پادشاه به خاطر غرور و شوكت سلطنت، از آن شخص رنجيده خاطر شد و گفت: اين گروه خرقه پوشان همچون جانوران بى معرفتند كه از آدميت بى بهره مى باشند. وزير نزديك فقير آمد و گفت: اى جوانمرد! سلطان روى زمين از كنار تو گذر كرد، چرا به او احترام نكردى و شرط ادب را در برابرش بجا نياوردى؟ درویش تنها گفت: به شاه بگو از كسى توقع خدمت و احترام داشته باش که از تو توقع نعمت دارد. وانگهى شاهان براى نگهبانى ملت هستند، ولى ملت براى اطاعت از شاهان نيستند. پادشه پاسبان درويش است گرچه رامِش به فر دولت اوست (1) گوسپند از براى چوپان نيست بلكه چوپان براى خدمت اوست يكى امروز كامران بينى ديگرى را دل از مجاهده ريش (2) روزكى چند باش تا بخورد خاک مغزِ سرِ خيال انديش فرق شاهى و بندگى برخاست چون قضاى نوشته آمد پيش (3) گر كسى خاك مرده باز كند ننمايد توانگر و درويش سخن آن درویش مورد پسند شاه قرار گرفت، به او گفت: حاجتى از من بخواه تا برآورده كنم. در پاسخ گفت: حاجتم اين است كه بار ديگر مرا زحمت ندهى. شاه گفت: مرا نصيحت كن. گفت: درياب كنون كه نعمتت هست به دست كين دولت و ملک مى رود دست به دست (1) رامش: آرامش و آسایش (2) مجاهده: رنج و مشقت (3) فرا رسیدن مرگ ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد. شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت. ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد. مردم شگفت زده گفتند: ملا معجزه کردی؟ ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید. او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد. اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد. تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است، اما خسیس از همه نعمات دنیا. «دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.» 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
ساقیا می دِه که ما دردی‌کشِ میخانه‌ایم با خرابات آشناییم از خِرد بیگانه‌ایم ... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه نوشته اند: جهان اى برادر نماند به كَس دل اندر جهان آفرين بند و بس مكن تكيه بر مُلک دنيا و پُشت كه بسيار كَس چون تو پروَرد و كُشت چو آهنگ رفتن كُند جان پاک چه بر تخت مُردن چه بر روى خاک 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که میگه: کاش که در قیامتش، بارِ دگر بِدیدَمی کانچه گناه او بود، من بکشم غرامتش..! 🌱مهران_مدیری🌱 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
ای سرو بلندِ قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست نازک بدنی که می‌نگنجد در زیر قبا چو غنچه در پوست مه پاره به بام اگر برآید که فرق کند که ماه یا اوست؟ آن خرمن گل، نه گل که باغ است نه باغ ارم که باغ مینوست آن گوی مُعَنْبَرست در جَیب؟ یا بوی دهان عنبرین بوست؟ در حلقهٔ صَولَجان زلفش بیچاره دل اوفتاده چون گوست می‌سوزد و همچنان هوادار می‌میرد و همچنان دعاگوست خون دل عاشقان مشتاق در گردن دیدهٔ بلاجوست ...بسیار ملامتم بکردند کاندر پی او مرو که بدخوست ای سخت‌دلان سست‌پیمان این شرط وفا بوَد که بی‌دوست بنشینم و صبر پیش گیرم؟ دنبالهٔ کار خویش گیرم؟ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
ای سرو بلندِ قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست نازک بدنی که می‌نگنجد در زیر قبا چو غنچه در پوست مه پاره به بام اگر برآید که فرق کند که ماه یا اوست؟ آن خرمن گل، نه گل که باغ است نه باغ ارم که باغ مینوست آن گوی مُعَنْبَرست در جَیب؟ یا بوی دهان عنبرین بوست؟ در حلقهٔ صَولَجان زلفش بیچاره دل اوفتاده چون گوست می‌سوزد و همچنان هوادار می‌میرد و همچنان دعاگوست خون دل عاشقان مشتاق در گردن دیدهٔ بلاجوست ...بسیار ملامتم بکردند کاندر پی او مرو که بدخوست ای سخت‌دلان سست‌پیمان این شرط وفا بوَد که بی‌دوست بنشینم و صبر پیش گیرم؟ دنبالهٔ کار خویش گیرم؟ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝