eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 گروهی با خواجه ابوسعید ابوالخیر از مرو به سفر حج رفتند. مرد ریاکاری در کاروان بود که پیشانی خود به مُهر داغ کرده و یک گونی کلوخ بر گردن شتر آویزان کرده بود. در بین راه از او پرسیدند: «همه‌ی بیابان کلوخ است٬ کلوخ را کجا می‌بری؟» مرد ریاکار گفت: «من چون نزدیک مکه رسیدم، شرم دارم وقتی قضای حاجت می‌کنم با کلوخ مکه خود را تمیز کنم که از آن خاک٬ پیامبران خلق شده‌اند.» جمعی نادان از این سخن مرد ریاکار خوش‌شان آمد و مُرید او شدند. ابوسعید در نزدیک مکه دید که آن مرد در بیابان قضای حاجت کرد و خود را با کلوخ مرو تمیز کرد. خواجه نزدیک شد و گفت: «تو شرم نداری در خاک مکه ادرار می‌کنی و با کلوخ مرو خود را تمیز می‌کنی؟ ضمنا اگر قرار بود که از کلوخ مکه استفاده نکنی٬ چرا نزدیک مکه کلوخ جمع نکردی؟ این همه راه آلات ریا و تظاهر را بر گردن شتر آویختی؟» ابوسعید گفت: ای مردم بدانید، اگر کسی مانند این مرد ریاکار باشد هر چه تلاش کند تا عمل ریاکارنه خود را از مردم پنهان سازد باز خدای چیزی از یاد او می‌بَرد تا دست او را بر مردم رو کند چنان‌چه این مرد آن‌چه را که من گفتم خدا از یادش برده بود. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم: ➊چه چیز «از آسمان عظیم تر» است؟ ➋چه چیز «از زمین پهناورتر» است؟ ➌چه چیز «از کودک یتیم ناتوان تر» است؟ ➍ چه چیز «از آتش داغ تر» است؟ ➎ چه چیز «از زمهریر سردتر» است؟ ➏ چه چیز «از دریا بی نیازتر» است؟ ➐ چه چیز «از سنگ سخت تر» است؟ امام علے علیه السلام فرمودند : ➊ «تهمت به ناحق» از آسمان عظیم ترست. ➋ «حق» از زمین وسیع تر است. ➌ «سخن چینی» شخص تمام ازکودک یتیم ضعیف تر است. ➍ «آز و طمع» از آتش داغ تر است. ➎ «حاجت بردن به نزد بخیل» از زمهریر سردتر است. ➏ بدن شخص با «قناعت» از دریا بی نیازتر است. ➐ «قلب کافر» از سنگ سخت تر است. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 امیرالمؤمنین_علیه_السلام فرمودند: شیعه‌ی ما اگـر مرتکب معصیتی شـود، نمی‌میرد مگر این‌که به بلایی چه در مال و چه در فرزند و چه در خودش مبتلا گردد و این ابتلا موجب از بین رفتن گناهانش گردد و خدا را به گونه‌ای ملاقات نماید که هیچ اثری از گناه در او باقی نمانده باشد و اگرچیزی از گناه در او باقی مانده بود، به هنگام مرگ دچار سختی و شدّت می‌گردد. (سپس پاک می‌شود) 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 برای تربیت کودکان مان نیاز نیست همه چیز را شفاهی به آنان بگوییم، کودکان اگر رفتاری را در ما ببینند سریع تقلید می کنند و یاد می گیرند.مثال: اگر هنگام دست زدن به وسایل شخصی کودک از او اجازه بگیریم ، مالکیت خصوصی را به او یاد داده ایم.اگر هنگام لباس عوض کردن به مکان خلوتی برویم، حیا را به او نشان داده ایم. اگر هنگام ورود به اتاق کودک در را بزنیم، مفهموم حریم خصوصی را به او آموزش داده ایم. اگر در ملاقات با والدین دست آنها را ببوسیم و آنها را نوازش کنیم، احترام به والدین را یادشان داده ایم. وهزاران مثال از این دست. و یقین کنیم فرزندمان چنین رفتار متقابلی را با ما خواهد کرد.فراموش نکنیم کودکان بیشتر از آنچه از طریق گوش هایشان یاد بگیرند از چشم هایشان یاد می گیرند.این حماقت و ساده انگاری است که از کودک کار خوبی را انتظار داشته باشیم انجام دهد که در ما ندیده است. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم: ➊چه چیز «از آسمان عظیم تر» است؟ ➋چه چیز «از زمین پهناورتر» است؟ ➌چه چیز «از کودک یتیم ناتوان تر» است؟ ➍ چه چیز «از آتش داغ تر» است؟ ➎ چه چیز «از زمهریر سردتر» است؟ ➏ چه چیز «از دریا بی نیازتر» است؟ ➐ چه چیز «از سنگ سخت تر» است؟ امام علے علیه السلام فرمودند : ➊ «تهمت به ناحق» از آسمان عظیم ترست. ➋ «حق» از زمین وسیع تر است. ➌ «سخن چینی» شخص تمام ازکودک یتیم ضعیف تر است. ➍ «آز و طمع» از آتش داغ تر است. ➎ «حاجت بردن به نزد بخیل» از زمهریر سردتر است. ➏ بدن شخص با «قناعت» از دریا بی نیازتر است. ➐ «قلب کافر» از سنگ سخت تر است. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 امیرالمؤمنین_علیه_السلام فرمودند: شیعه‌ی ما اگـر مرتکب معصیتی شـود، نمی‌میرد مگر این‌که به بلایی چه در مال و چه در فرزند و چه در خودش مبتلا گردد و این ابتلا موجب از بین رفتن گناهانش گردد و خدا را به گونه‌ای ملاقات نماید که هیچ اثری از گناه در او باقی نمانده باشد و اگرچیزی از گناه در او باقی مانده بود، به هنگام مرگ دچار سختی و شدّت می‌گردد. (سپس پاک می‌شود) 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 یه شبهه‌‌ای رو بعضی‌ها مطرح می‌کنن، و میگن: همه ما رو از «چوبِ خدا» ترسوندند، ولی یکی به «بوسه‌ی خدا» امیدوارمون نكرد... در صورتیکه خداوند کلامش رو با «الرّحمن الرّحیم» آغاز میکنه. خُب، این متن شبهه. امّا، در جوابِ این دوستان باید گفت: شرطِ نجات در قیامت، هست... امّا دقّت کنیم که در قرآن، هر کجا که صحبت از شده، در کنارش، هم خواسته شده! جالبه که عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» بیش از ۵۰ بار در قرآن تکرار شده. یعنی ایمانِ خالی فایده‌ای نداره. اگر به همراهِ باشه، به درد میخوره. بنابراین اگر میخوایم بدونیم، که رحمتِ خدا چقدر شامل حالمون میشه؟! باید به اعمالمون نگاه کنیم. به اندازه‌ای که داریم، به همون اندازه، رحمتِ خدا شامل حالمون میشه. خود قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ (اعراف/۵۶) رحمت خدا شامل حال نیکوکاران می‌شود. اگر تا حدّی داشتیم، می‌تونیم به «بوسه‌ی خدا» امیدوار باشیم، و الّا باید از «چوبِ خدا» بترسیم. به نظر میرسه در شرایط کنونی، که بیشتر بر سر زبانهاست، و از خیلی خبری نیست، باید بیشتر از «چوبِ خدا» بترسیم ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
سـ🌸ـلام صبح زیباتون پر از شادی و برکت🌷 🗓 امروز یکشنبه ☀️ 19 فروردین ١۴٠۳ شمسی 🌙 27 رمضان ١۴۴۵ قمری 🌲 7 آوریل ٢٠٢۴ ميلادی ♦️ذڪر روز : 《یا ذَالجَلالِ و الاِکرام》 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 حکایت حاج سید مهدی قوام و کمک به زن روسپی سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین  بانی مجلس هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا بهش برسد. جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد. وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش، آقا سید! ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل. دست شما درد نکند، بزرگوار! سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری! آقا سید! حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن. حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه. * زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد. زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود. دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند. حاج مرشد! جانم آقا سید؟ آنجا را می‌بینی؟ آن خانم… حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین: استغفرالله ربی و اتوب‌الیه… سید انگار فکرش جای دیگری است: حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا. حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند: حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب، یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟ سبحان الله… سید مکثی می‌کند. بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟! حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. این بار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود. زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند. به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله می‌گوید. - خانم! بروید آنجا، پیش آن آقا سید. باهاتان کاری دارند. زن، با تردید، راه می‌افتد. حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن! زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش… دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟ شاید زن، کمی فهمیده باشد، کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران: حاج آقا! به خدا مجبورم، احتیاج دارم… سید؛ ولی مشتری بود! پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد: این، مال صاحب اصلی محفل است، من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است، تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست! سید به حاجی ملحق می‌شود و دور… انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد. * چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل! سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده. مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی: زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند. مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض: آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یک بار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت… آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام! این بار، نوبت باران چشمان سید است… *** سید مهدی قوام  از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران بود. یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم، که دفن کنند،به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت… ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 نبی مکرم اسلام (ص)، گروهی از مسلمین را دیدند که برای کسب کار به ثروتمندان مدینه نزدیک شده بودند و قصد دوستی با آنها را بخاطر رفع فقرشان داشتند و ثروتمندان آنها را تحقیر می کردند. شرف زمین و زمان حضرت ختمی مرتبت (ص) بر منبر رفته و در حالی که عبوس بوده و چهره در هم کشیده بودند ، فرمودند: ای مردم، برای کسب روزی به خدا توکل کنید، پرندگان آسمان را مگر نمی بینید که سحرگاهان با شکم تهی در آسمان پر می کشند و شامگاهان با شکم سیر در لانه خود می روند؟!! کدام پرنده را دیده اید شب از گرسنگی در لانه اش نتواند بخوابد؟!! می دانید چرا؟؟!! چون پرندگان برای کسب روزی جز بر خالق خود تکیه نمی کنند و امیدی جز او ندارند و روزی خود را از پرنده قوی تری طلب نمی کنند. هرگز پرنده ضعیفی برای کسب روزی با پرنده قوی تری رفاقت کرده و پرواز نمی کند . یقین کنید ،شما هم به حضرت حق اگر قلبا و با تمام وجود توکل کنید، اشرف مخلوقات هستید و از پرندگان اش نزد او عزیزترید و روزی شما را از جایی که هرگز گمان آن را نمی کنید می رساند. از حضرت علی (ع) سوال کردند ، آیا خداوند می تواند برای کسی که در اتاقی در بسته که محصور است روزی برساند، حضرت تبسمی کرده فرمودند: آری. سوال کردند از کجا؟ حضرت فرمود از همان جایی که خدای ذوالجلال اجل را بر بنده اش وارد می کند، می تواند روزی را هم به بنده اش برساند. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 روزی عده ای کودکان بازی میکردند، حضرت موسی از کنارشان گذشت کودکی گفت: موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند، موسی گفت من می گویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت. خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت. ‌ ‌ خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند، من خواهم آمد، مردم مهمانی گرفتند، غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید . ‌ ‌ سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد، او را راندند ...و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید . از خدا خبری نشد، خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند . موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد، خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت، من همان گدای ژولیده بودم ... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 در شهر وينسبرگ آلمان قلعه ای وجود دارد به نام زنان وفادار که داستان جالبی دارد و مردم آنجا با افتخار آنرا تعريف ميکنند در سال 1140 میلادی شاه کنراد سوم شهر را تسخير ميکند و مردم به اين قلعه پناه می برند و فرمانده دشمن پيام ميدهد که حاضر است اجازه بدهد فقط زنان وبچه ها ازقلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی با ارزش ترين دارایی خودشان را هم بردارند و بروند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشند قيافه فرمانده ديدنی بود وقتی ديد هر زنی شوهر خودش را کول کرده و دارد از قلعه خارج ميشود ...! زنان مجرد هم پدر يا برادرشان را حمل ميکردند شاه خنده اش ميگيرد، اما خلف وعده نمی کند و اجازه ميدهد بروند و اين قلعه از آنزمان تا به امروز به نام "قلعه زنان وفادار" شناخته ميشود اينکه با ارزش ترين چيز زندگی مردم آنجا پول و چیزهای مادی نبود و اينکه اينقدر باهوش بودند که زندگی عزيزان خود را نجات دادند تحسين برانگيز است... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 سجده و فضیلت آن در قرآن خواندنی است... خدای متعال در قرآن در سوره رعد می فرماید: وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩ همچنین خدای متعال به خاتم الانبیاء دستور می دهد برای آرامش و تسلط بر خویش به سجده پناه ببرد: وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ سجده جز بر خداوند جایز نیست منتها در قرآن از چند سجده بر غیر خداوند یاد کرده است: به بنی اسرائیل دستور می دهد: وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ در باره سحره فرعون هم می فرماید: فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوٓا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ سجده دیگر سجده فرشتگان بر آدم است.... سجده دیگر سجده فرزندان یعقوب و پدر بر یوسف صدیق است معلوم می شود کسی که به مقام پرهیزکاران و تقوا رسید قابل مسجود شدن پیدا می کند.... در قرآن در چهار سور سجده واجب قرار دارد که اگر آیاتش را خواندی سجده واجب است که عبارتند از: سوره نجم آیه 62، سوره علق: آیه 19، سوره سجده (الم تنزیل) آیه 15 و سوره فصلت آیه 37. آنچه موجب وجوب سجده می شود شنیدن تمام آیه است ولی اگر بخشی از آیه را هم شنید، احتیاطا سجده کند... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 آدمهايى که شما را، بارها و بارها مى آزارند مانند کاغذ سمباده هستند! آنها شما را مى خراشند و آزار مى دهند اما در نهايت شما صيقلى و براق خواهيد شد، و آنها... مستهلک و فرسوده! پس به قول نيما يوشيج : چايت را بنوش و نگران فردا نباش از گندمزار من و تو, مشتى کاه مى ماند براى بادها و يادها. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 شبلی روزی دید ثروتمندی آمد و 1000 بَرده خرید و در راه خدا آزاد کرد. به حال او غبطه خورد؛ نشست و گریست و از خدا خواست ثروتی به او دهد تا بَردگان زیادی آزاد کند. چون پیر شد روزی دید به این آرزوی خود نرسیده است. ناراحت شد به میدان بَرده‌فروشان رفت بَرده‌ای بخرد و آزاد کند. با هزار مصیبت یک بَرده آزاد کرد. به خانه بر‌می‌گشت در مسیر خانه گریه کرد و گفت: «خدایا کاش ثروت می‌دادی به آرزوی خود می‌رسیدم و بندگانی آزاد می‌کردم.» ندا رسید شبلی غم مخور! تو را توفیقی بیشتر از این دادیم. آنان بندگان آزاد کردند و تو آزاد‌ها (کسانی‌که آزاد بوده و خدا را بندگی نمی‌کردند) را بنده‌ (ما) کردی. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝ ‎
🌸🍃🌸🍃 بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ. ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ!! ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ... ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ. ‏اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبرّد رگی تا نخواهد خدای ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﺑﺮﻭﻳﺖ ﺭﺍ ﻣﻲﺭﻳﺰﻡ، سکه ﻳﻚ ﭘﻮﻟﺖ ﻣﻲﻛﻨﻢ، ﻛﺎﺭﯼ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﻭﻱ ﻳﺦ ﺷﻮﯼ، ﺑﻼﻳﯽ ﺳﺮﺕ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺮﻍﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﻨﺪ... ﻫﻴﭻ ﻧﺘﺮﺱ! ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﭼﻚ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﻳﺎ ﻧﻤﻲﺧﻮﺍﻫﺪ، ﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ... ‏ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻥ ﺧﺴﺮﻭ ﻛﻨﺪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ‏ امضای خدا پای تمام آرزوهاتون 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 خواستند او را بفروشند که برده شود، پادشاه شد خواستند محبتش از دل پدر خارج شود، محبتش بیشتر شد از نقشه های بشر نباید دلهره داشت، چرا که اراده ی خداوند بالاتر از هر اراده ای است یوسف میدانست، تمام درهابسته هستند اما به خاطر خدا حتی به سوی درهای بسته هم دوید... و تمام درهای بسته برایش باز شد... اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد، به دنبال درهاي بسته برو چون خدای تو و یوسف، یکیست... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 این تعارف را بسیار شنیده ایم، "ایشالا صدو بیست ساله بشی! "حالا چرا بین این همه عدد، صدوبیست؟ در ایران قدیم پیش از حمله اعراب سال کبیسه به شکل امروزی وجود نداشت، یعنی به جای آنکه هر چهار سال یک روز را به تقویم اضافه کنند، تا اینگونه ساعت های اضافه ی سال تنظیم شود. به جای آن، این روزهای اضافه ای روی هم جمع می شدند و پس از گذشت صدوبیست سال به اندازه سی روز، یعنی یک ماه می شد و مردم آن دوران این یک ماه را جدا از سال دانسته و تمام این ماه را به جشن و شادی می پرداختند و به آن جشن های صدوبیست ساله می گفتند، چون به ندرت پیش می آمد، شخصی در طول زندگیش این جشن ها را ببیند، این آرزو را برایش می کردند تا خداوند به شخص مورد نظر طول عمر بدهد تا بتوانند این جشن های یک ماهه را ببیند. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 امام رضا (ع) میفرمایند: خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار ج 2 ص 30 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌿🌺﷽🌿🌺 👓👓مثل عینک! کسانی که عینک میزنند دایم عینک خود را تمیز میکنند وگرنه درست نمی بینند. عینک اگر تیره باشد تیره می بینند. تمیز کردن هم البته بـا ملایمت و بـا دسـتمال لطیـف و حریر ماننـد است. کسـی را نمی بینی که عینـک خـود را بـا اسـکاج یـا سـیم ظرفشویی پاك کند. حالا به یک معنا همه ما بر چشمان خود عینک داریم. ما ، یعنی ما با ذهن و ذهنیت هاي خود عالم و آدم را می بینیم؛ یعنی پیش زمینه ها بر داوري هاي ما اثر دارند. مادرها را ببین از دختر خود هزار ناسـزا می شـنوند اما به دل نمی گیرنـد و توجیه هم می کنند، اما از عروس خود کمتر از گل بشـنوند گُر می گیرنـد؛ این به خـاطر چیست؟ جز به خاطر تصورات و تخیلات باطل و بی اساسـی است که مادرها نسـبت به عروس هاي خود دارند؟ از قبیل اینکه او می خواهد فرزند مرا و جگر گوشه ي مرا از من بگیرد و یا... یعنی این برخوردها ریشه در خیالات دارد. و این جنس خیالات دامن گیر غالب ما آدم ها هست. خیالات رشته اي بر گردن ما دارند که به هر کجا که بخواهند می کشند. بپذیریم که _نزاع_و_درگیري_هاي_ما_ریشه در چنین اندیشه ها و خیالات نادرست و ناچیز دارد. توصیه و تأکید دین بر زدودن این گونه خیالات و گمان هاي باطل و ناچیز است. عنوان سوء ظن که این همه در روایات و آیات به گونه هاي گوناگون مذموم شمرده میشود به همین دلیل است، یعنی ذهن خود را باید شست. همان که سهراب می گفت: چشم ها را باید شست و پیشتر از او حافظ گفت: شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام و پیش از حافظ البته مولانا گفته بود: پاك کن دو چشم را از موي عیب تا ببینی باغ و سروستان غیب 🌺مثل شاخه های گیلاس صص۴-۱۲۳ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
روزی روزگاری پادشاهی به وزیرش می گوید که: ای وزیر من زمانی که جوان بودم پدرم همیشه به من می گفت "تو آدم نمیشی". خیلی دوست داشتم تا بتوانم نظرش را عوض کنم. وزیر می گوید: قربان شما هم اکنون یک پادشاه هستید. به نظرم شرایطی فراهم آورید که پدرتان شما را ببیند، آنگاه نظرش تغییر خواهد کرد. بنابر حرف وزیر، پادشاه دستور می دهد که شرایط سفر را به روستایی که پادشاه در آنجا بدنیا آمده بود فراهم کنند تا پدرش که هنوز در خانه ی قدیمی خودش در آن روستا زندگی می کرد او را ببیند. پادشاه با تمام عظمت خود به همراه وزیران و سربازان و همراهان سوار بر اسب زیبا و با وقار خود به روستا می روند. سپس دستور می دهد تا سربازان پدرش را از خانه اش گرفته و به میدان روستا بیاورند. همه ی اهالی روستا در حال تکریم و تعظیم به پادشاه بودند اما زمانی که پدر پادشاه به میدان می آید خیلی آرام و ساده در مقابل پادشاه که بر اسب سوار بود می ایستد. پادشاه می گوید که: ای پدر ببین من پسرت هستم. همان کسی که می گفتی آدم نمی شود. ببین که من هم اکنون پادشاه این مملکت هستم و همه از من فرمان می برند. حال چه می گویی؟ پیرمرد نگاهی به روی پسرش می اندازد و می گوید: من هنوز سر حرف هستم. تو آدم نمیشی. من هرگز نگفتم تو پادشاه نمیشی، گفتم تو آدم نمیشی. تو اگر آدم بودی به جای اینکه سرباز بفرستی دنبال من خودت می آمدی در خانه را می زدی و من در را برایت باز می کردم. اگر تو آدم بودی حال که من آمده ام به احترام من که پدرت هستم از اسب پیاده میشدی. نه، من از نظرم بر نمی گردم. تو آدم نمیشی. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 یک روز عربی ازبازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد. هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی. مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت. از بهلول تقاضای قضاوت کرد بهلول به آشپز گفت : آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟ آشپز گفت : نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت : این چه طرز پول دادن است؟ بهلول گفت : مطابق عدالت است کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 خواستند او را بفروشند که برده شود، پادشاه شد خواستند محبتش از دل پدر خارج شود، محبتش بیشتر شد از نقشه های بشر نباید دلهره داشت، چرا که اراده ی خداوند بالاتر از هر اراده ای است یوسف میدانست، تمام درهابسته هستند اما به خاطر خدا حتی به سوی درهای بسته هم دوید... و تمام درهای بسته برایش باز شد... اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد، به دنبال درهاي بسته برو چون خدای تو و یوسف، یکیست... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 این تعارف را بسیار شنیده ایم، "ایشالا صدو بیست ساله بشی! "حالا چرا بین این همه عدد، صدوبیست؟ در ایران قدیم پیش از حمله اعراب سال کبیسه به شکل امروزی وجود نداشت، یعنی به جای آنکه هر چهار سال یک روز را به تقویم اضافه کنند، تا اینگونه ساعت های اضافه ی سال تنظیم شود. به جای آن، این روزهای اضافه ای روی هم جمع می شدند و پس از گذشت صدوبیست سال به اندازه سی روز، یعنی یک ماه می شد و مردم آن دوران این یک ماه را جدا از سال دانسته و تمام این ماه را به جشن و شادی می پرداختند و به آن جشن های صدوبیست ساله می گفتند، چون به ندرت پیش می آمد، شخصی در طول زندگیش این جشن ها را ببیند، این آرزو را برایش می کردند تا خداوند به شخص مورد نظر طول عمر بدهد تا بتوانند این جشن های یک ماهه را ببیند. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
سـ🌸ـلام صبح زیباتون پر از شادی و برکت🌷 🗓 امروز دوشنبه ☀️ 20 فروردین ١۴٠۳ شمسی 🌙 28 رمضان ١۴۴۵ قمری 🌲 8 آوریل ٢٠٢۴ ميلادی ♦️ذڪر روز : 《یا قاضِیَ الحاجات》 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝