شب همه بی تو کارِ من شِکوه به ماه کردنست
روزِ ستاره تا #سحر تیره به #آه کردنست
متنِ خبر که یک قلم بی تو سیاه شُد جهان
#حاشیه رفتنم دگر نامه #سیاه کردنست
چون تو نَه در مُقابلی عکسِ تو پیش رونهیم
این هم از آب و آینه خواهشِ ماه کردنست
نو گلِ نازنینِ من تا تو #نگاه میکنی
لُطفِ بهارِ عارفان در تو نگاه کردنست
ماهِ #عباد تُست و من با لبِ #روزهدار ازین
قول و #غزل نوشتنم بیمِ #گناه کردنست
لیک چراغِ ذوق هم این همه #کُشته داشتن
چشمه به گِل گرفتن و ماه به چاه کردنست
#غفلت کائنات را #جُنبش سایهها همه
سجده به کاخِ کبریا خواه نخواه کردنست
از #غمِ خود بپرس کو با دلِ ما چه میکند
این هم اگر چه شکوهی #شَحنه به شاه کردنست
عهدِ تو سایه و صبا گو بِشِکن که راهِ من
رو به حریمِ کعبهی #لُطفِ اله کردنست
گاه به گاه پُرسشی کُن که #زکاتِ زندگی
پُرسشِ حالِ دوستان گاه به گاه کردنست
بوسهی تو به کامِ من #کوه_نوردِ تشنه را
کوزهی آبِ زندگی #توشهی راه کردنست
خود برسان به #شهریار ای که در این مُحیطِ غم
#بی_تو نفَس کشیدنم عُمر #تباه کردنست
@tafaqqoh