"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «180»
و نيكوترين نامها براى خداوند است، پس خداوند را با آنها بخوانيد. و كسانى را كه در اسمهاى خدا به كژى و مجادله ميل دارند خدا را به چيزى كه لايق او نيست توصيف مىكنند (و به جنگ و ستيزه مىپردازند و صفات خدا را بر غير او مىنهند) رهاكنيد. آنان به زودى به كيفر آنچه مىكردند، خواهند رسيد.
نکته ها
گرچه همهى نامها و صفات الهى نيكوست و خداوند همهى كمالات را دارد كه قابل احصا و شماره نيست، امّا در روايات، بر يكصد اسم تكيه شده و در كتب اهلسنّت مانند صحيح مسلم، بخارى، ترمذى نيز آمده است. و هركس خدا را با آنها بخواند، دعايش مستجاب
جلد 3 - صفحه 227
مىشود. «1» و هر كس آنها را شماره كند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حركات لب نيست، بلكه توجّه و الهام گرفتن از اين صفات و اتّصال به آنهاست. اين يكصد اسم، عبارتند از:
«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّميع، البصير، القدير، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البديع، البارّ، الاكرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحكيم، العليم، الحليم، الحفيظ، الحقّ، الحسيب، الحميد، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحيم، الذّارء، الرّازق، الرّقيب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبّار، المتكبّر، السيّد، السُبّوح، الشهيد، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغياث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القديم، الملك، القدّوس، القوىّ، القريب، القيّوم، القابض، الباسط، قاضىالحاجات، المجيد، المولى، المنّان، المحيط، المبين، المقيت، المصوّر، الكريم، الكبير، الكافى، كاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوكيل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجليل، الجواد، الخبير، الخالق، خير النّاصرين، الديّان، الشكور، العظيم، اللطيف، الشافى». «2»
در قرآن، 145 اسم از اسامى خدا آمده است و عدد نودونه در روايات، يا براى اين است كه برخى نامها قابل ادغام و تطبيق بر بعض ديگر است، يا مراد اين است كه اين نامها در قرآن نيز هست، نه اينكه فقط اين تعداد باشد. در بعضى از آيات، مضمون اين نامها وجود دارد.
مثلًا «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نيست، ولى آيهى؛ «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا» «3» چهكسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روايات و دعاها مانند دعاى جوشن كبير، نامهاى ديگرى هم براى خدا بيان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و بركات و امتيازات خاصّى دارد. فخررازى مىگويد: همهى صفات خداوند، به دو چيز بر مىگردد: بىنيازى او و نيازمندى ديگران به او. «4»
امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماييم. «5» يعنى صفات الهى در ما
«1». تفاسير الميزان و نمونه.
«2». تفاسير مجمعالبيان و نورالثقلين؛ توحيد صدوق.
«3». نساء، 122.
«4». تفسير كبيرفخررازى.
«5». تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 1، ص 143.
جلد 3 - صفحه 228
منعكس شده است و ما راه شناخت واقعى خداييم. طبق اين احاديث، جملهى «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ»، به ما مىگويد كه به ملحدان فضائل اهلبيت عليهم السلام تكيه و اعتنا نكنيد.
در روايت ديگرى امام رضا عليه السلام فرمودند: ما اهلبيت عليهم السلام اسماى حسناى خدا هستيم و عمل هيچكس بدون معرفت ما قبول نمىشود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لايقبل اللّه من احد عملًا الّا بمعرفتنا» «1»
عبارت «الْأَسْماءُ الْحُسْنى»، چهار بار در قرآن آمده است. «2» اسماى حُسنى سه مصداق دارد:
صفات الهى، نامهاى الهى و اولياى الهى. «3»
امام رضا عليه السلام فرمود: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسيلهى ما از خداوند كمك بخواهيد و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» «4»
طبق روايات، هر كه اسم اعظم خداوند را بداند، دعايش مستجاب است و مىتواند در طبيعت، تصرّف كند. چنانكه بلعمباعورا (كه در آيهى 175 از او ياد شد) اسم اعظم الهى را مىدانسته است.
امّا اينكه اسم اعظم چيست؟ بعضى گفتهاند: يكى از نامهاى الهى است كه بر ما پوشيده است. بعضى گويند: اسم اعظم، در حقيقت لفظ و نام نيست، بلكه كمال و صفتى از خداوند است كه هركس بتواند پرتوى از آن را در وجود خويش پديد آورد، قدرت روحى او به حدّى مىرسد كه مىتواند در طبيعت تصرّف كند، وگرنه چنان نيست كه فردى، با فراگرفتن لفظ و گفتن كلمهاى بتواند «مستجاب الدّعوه» شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. «5»
امام رضا عليه السلام فرمود: «انّ الخالق لا يوصف الّا بما وصف به نفسه» آفريدگار، جز به آنچه خود توصيف كرده، وصف نمىشود. يعنى نمىتوان از پيش خود بر خدا نام نهاد. مثلًا او را عفيف و شجاع و ... ناميد. «6» اسم،
نمايانگر مُسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم بايد مقدّس باشد. بنابراين
«1». تفسير اثنى عشرى.
«2». اسراء، 110؛ طه، 8؛ حشر، 24 و اين آيه.
«3». تفسير فرقان.
«4». بحار، ج 91، ص 5.
«5». تفسير نمونه.
«6». تفسير فرقان.
جلد 3 - صفحه 229
هم ذات خدا را بايد منزّه شمرد، «سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «1» و هم نام او را تنزيه كرد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» «2» لذا قرار دادنِ نام ديگران در رديف نام خدا جايز نيست و نمىتوان گفت: به نام خدا و خلق.
شهيد مطهرى مىگويد: نامهاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلكه نمايانگر صفت و حقيقتى از حقايق ذات مقدّس او مىباشند. «3»
پیام ها
1- كلمهى «اللّه»، محور همهى اسماى الهى است. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (كلمهى «اللَّهِ»، دربردارندهى تمام صفات الهى است)
2- تمام خصال نيكو، براى خداست، ديگران براى رسيدن به «حُسنى» بايد سراغ او بروند. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
3- دعوت و دعا بايد به زيبايىها و خوبىها باشد. «الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»
4- اسماى الهى نشانههاى اوست، مىتوان از نشانه به او رسيد. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»
5- ايمان به اينكه خداوند تمام كمالات را دارد و از همهى عيبها دور است، انسان را به دعا و ستايش وامىدارد. «فَادْعُوهُ بِها»
6- داروى غفلت، ياد خداست. در آيهى قبل خوانديم: «هُمُ الْغافِلُونَ» در اين آيه مىخوانيم: «فَادْعُوهُ بِها»
7- در برابر به ملحدان و منحرفان، عكس العمل نشان دهيم. «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ»"
#تفسیر_سوره_اعراف_آیه۱۸۰_جز۹
@tafsir_qheraati ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ «181»
و از كسانى كه آفريدهايم، گروهى (ديگران را) به حقّ هدايت مىكنند و به آن حكم مىكنند.
«1». توبه، 31.
«2». اعلى، 1.
«3». آشنايى با قرآن، ص 14.
جلد 3 - صفحه 230
نکته ها
در روايات آمده است مراد از اين آيه اهلبيت پيامبر عليهم السلام و شيعيان آنان مىباشند. «1»
حضرت على عليه السلام ضمن اشاره به گروههاى مختلفى كه در امّت اسلامى پيدا خواهند شد، فرمودند: «تنها گروهى كه اهل نجاتند، شيعيان اهلبيت عليهم السلام مىباشند». «2»
پیام ها
1- هدايتگرى با روشها و وسائل باطل و يا به سوى باطل، ممنوع است. «يَهْدُونَ بِالْحَقِّ»
2- هدايت، حكومت و قضاوت، بايد در مسير «حقّ» باشد. «يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ»
3- كسانى ارزش بيشترى دارند كه علاوه بر هدايتپذيرى، در فكر ايجاد نظام حقّ نيز باشند. آرى، تنها شناخت و عمل شخصى كافى نيست، نشر حقّ نيز مهم است. ( «بِهِ يَعْدِلُونَ»، يعنى «به يحكمون»).
4- جامعه به گروهى هدايتگر و داورِ به حقّ، نيازمند است. (كلّ آيه)
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ «182»
و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج، آنان را از جايى كه ندانند، گرفتار خواهيم كرد.
وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ «183»
و به آنان مهلت مىدهم (تا پيمانه پر شود،) همانا تدبير من محكم و استوار است (و هيچ كس را قدرت فرار از آن نيست).
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». تفسير نمونه؛ كافى، ج 1، ص 44.
جلد 3 - صفحه 231
نکته ها
«استدراج» كه يكى از سنّتهاى الهى نسبت به مكذّبان و مُترفان است، از «دَرَجَةٌ» به معناى درهم پيچيدن تدريجى است. «1» اين سنّت در آيهى 44 سورهى قلم هم آمده است.
حضرت على عليه السلام فرمود: «آنان كه در رفاه و آسايش زندگى مىكنند، به فكر خطر استدراج باشند، مبادا نعمتها وسيلهى خواب و غفلت آنان شود». «2» همچنين فرمودند: «كسى كه در مواهب و امكانات بسيار زندگى كند و شكر نعمت را بجا نمىآورد و آن را مجازات استدراجى نداند، از نشانههاى خطر غافل مانده است». «3» آرى، خداوند مهلت مىدهد، امّا اهمال نمىكند. چنانكه بزرگان گفتهاند: «انّ اللّه يمهل و لا يهمل»
حضرت على عليه السلام فرمود: «هنگامى كه خداوند اراده خيرى براى بندهاى كند، به هنگام انجام گناه او را گوشمالى مىدهد تا توبه كند، ولى هنگامى كه بر اثر اعمالش، بدى و شرى مقدّر شود، هنگام گناه نعمتى به او مىبخشد تا توبه و استغفار را فراموش كند و به گناه ادامه دهد كه در واقع نوعى عذاب مخفيانه و به تدريج است. چنانكه خداوند مىفرمايد: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»». «4»
كيد الهى و مهلت و طول عمر دادن به عنوان «استدراج»، بارها در آيات قرآن آمده است، مثل اين آيات: «لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً» «5» كفّار گمان نكنند كه مهلتى كه به آنان مىدهيم، خير آنهاست بلكه ما از اين جهت به آنان مهلت مىدهيم تا بر گناهانشان بيافزايند، «فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ» «6»، پس ايشان را در غفلتشان واگذار. و نيز آيات: 196 سورهى آلعمران، 44 سورهى انعام، 55 سورهى توبه و 55 و 56 سورهى مؤمنون.
گاهى نعمتهاى الهى، پردهپوشىهاى خداوند و ستايشهاى مردمى، همه و همه، از وسائل غرور و سرگرمى و به نحوى استدراج است. «7»
«1». مفردات راغب.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير نمونه.
«4». تفاسير نمونه و برهان.
«5». آلعمران، 178.
«6». مؤمنون، 54.
«7». تفسير نمونه.
جلد 3 - صفحه 232
حضرت على عليه السلام فرمود: «تحريفگران توجيهكار كه هر روز مطيع طاغوتى هستند، مشمول قانون استدراج مىباشند». «1»
امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند، دوستان خود را با تلخىها هشدار مىدهد و نااهلان را در رفاه، رها مىكند». «2»
از امام سؤال شد از كجا بفهميم نعمتهاى موجود در اختيار ما استدراج است يا نه؟ امام در جواب فرمود: اگر شكر نعمت به جاى آورى نگران نباش استدراج نيست. «3»
پیام ها
1- تكذيب آيات روشن الهى، به سقوط تدريجى وهلاكت مخفى مىانجامد. «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» (چوب خدا، صدا ندارد)
2- مهلت دادن به مردم، از سنّتهاى خداست، تا هر كس در راهى كه برگزيده، به نتيجه برسد و درها به روى همه باز باشد، هم فرصت طغيان داشته باشند، هم مجال توبه و جبران. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»
3- غالباً سقوط انسان، پلّه پله و آرام آرام است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»
4- عمر و زندگى، به دست خداست و گنهكار را از قدرت خدا گريزى نيست. «وَ أُمْلِي لَهُمْ»
5- خداوند فرصت توبه و جبران به كافران مىدهد، ولى آنان لايق نيستند. «وَ أُمْلِي لَهُمْ»
6- هميشه نعمتها نشانهى لطف خدا نيست، گاهى زمينهاى براى قهر ناگهانى خداوند است. «أُمْلِي- كَيْدِي»
7- مرفّهان غافل، با تدبير خدا طرفند. «أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي» (همان گونه كه كيد، عملى پنهانى است، استدراج نيز عذابى مخفيانه مىباشد)
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تفسير نمونه.
«3». اصول كافى، ج 2، باب استدراج.
جلد 3 - صفحه 233
8- خطر غرور و غفلت تا حدّى است كه خداوند با سه تعبير پياپى آن را مطرح كرده است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ- أُمْلِي لَهُمْ- كَيْدِي»
9- طرح و تدبير الهى، شكست ناپذير است. «إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ»"
#تفسیر_سوره_اعراف_آیه۱۸۲_۱۸۳_جز۹
@tafsir_qheraati ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ «184»
آيا آنان فكر نكردند كه همنشين آنان (پيامبر اسلام،) هيچگونه جنون ندارد؟ او جز هشداردهندهاى آشكار نيست.
نکته ها
«جنة»، به معناى جنون و در اصل به معناى پوشش است، گويا هنگام جنون، پوششى روى عقل قرار مىگيرد.
هنوز پيامبر به مدينه هجرت نكرده بود كه شبى بر كوه صفا تا پاسى از شب، مردم را به خدا دعوت كرده، از مجازاتهاى الهى بيم و اندرز مىداد. مشركان گفتند: رفيق ما ديوانه شده است كه چنين سخنانى بر زبانش جارى مىشود. آيات فوق نازل شد.
آنان به كسى تهمت جنون مىزدند كه قبل از رسالت، او را محمّد امين نام نهاده بودند.
پیام ها
1- تهمت و جسارت، شيوه و عمل اهل فكر و انديشه نيست. «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا»
2- پيامبر، مصاحب و همصحبت مردم است. اگر ديوانه بود، چرا قبلًا نگفتند و چرا سالها با او هم صحبت شدند؟ «بِصاحِبِهِمْ»
3- در نظام فاسد، به حقّگويان نسبت جنون مىدهند. «مِنْ جِنَّةٍ»
4- پيامبران، از طرف مخالفان گرفتار تهمت سحر يا جنون بودهاند. «مِنْ جِنَّةٍ» چنانكه در آيهاى ديگر مىخوانيم: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» «1»
«1». ذاريات، 52.
جلد 3 - صفحه 234
5- در شيوهى تبليغ و تربيت و مخاطب شناسى، براى تربيت غافلان بايد بيشتر نذير بود، نه بشير. «إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ»
6- براى مردم مغرور و خواب آلود، بايد صريح و آشكار حرف بزنيم. «مُبِينٌ»"
#تفسیر_سوره_اعراف_آیه۱۸۴_جز۹
@tafsir_qheraati ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ «185»
آيا در ملكوتِ آسمانها و زمين و هرچه خدا آفريده، به دقّت نمىنگرند (تا بدانند آفرينش همهى آنها هدفدار است، نه بيهوده) و اينكه شايد زمان (مرگ) آنان نزديك شده باشد؟ پس بعد از اين (آيات روشن)، به كدام سخن ايمان خواهند آورد؟
نکته ها
«مَلَكُوتِ» از «مُلْكِ»، به معناى حكومت و مالكيّت است. اينجا به حكومت مطلقهى خداوند بر هستى اطلاق شده است.
پیام ها
1- نگاه انديشمندانه، عميق و متفكّرانه، ثمربخش و كارگشا مىباشد. (توجّه و انديشه دربارهى باطن هستى و شيوهى ارتباط آن با آفريدگار، آدمى را به خداوند مرتبط مىسازد، چنانكه توحيد و نبوّت را بايد با عقل و فكر فهميد، نه از روى تقليد). «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا، أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا»
2- توحيد، سرچشمه و پشتوانهى نبوّت است و دقّت در ملكوت هستى، روشن مىكند كه اين نظام رها شده نيست. أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا ... فَبِأَيِّ حَدِيثٍ 3- بيشتر بدبختىها به خاطر غفلت از ياد مرگ است. «عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» (ياد مرگ، در كاستن از لجاجت، مؤثّر است و مردم را به استفاده از
جلد 3 - صفحه 235
فرصت و به ايمان آوردن پيش از فرا رسيدن مرگ، فرا مىخواند)
4- آفرينش هيچ ذرّهاى، بىهدف نيست. «مِنْ شَيْءٍ»
5- قرآن و آيات الهى، بهترين كتاب و سخن است و هيچ عذرى براى نپذيرفتن آنها نيست. «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ»
6- كسى كه به قرآن و معارف آن ايمان نياورد، ديگر به هيچ سخن هدايتبخشى ايمان نمىآورد. «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ»"
#تفسیر_سوره_اعراف_آیه۱۸۵_جز۹
@tafsir_qheraati ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ «186»
هركه را خداوند (به خاطر فسق و اعمالش) گمراه كند، براى او هيچ هدايتگرى نيست، و آنان را در سركشى و طغيانشان رها مىكند تا سرگردان شوند.
پیام ها
1- سزاى كسانى كه به هشدارهاى انبيا گوش نمىدهند و به گفتههاى آنان نمىانديشند، اين است كه گرفتار قهر الهى شده و به حال خود رها شوند.
فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ... وَ يَذَرُهُمْ
2- اضلال، كار خداست ولى زمينهساز آن، نيّت و عمل خود انسان است كه سبب مىشود قلب او زنگ بگيرد و هدايت الهى را نپذيرد. «يُضْلِلِ اللَّهُ» آيات ديگرى نيز اين حقيقت را بيان مىكند، از جمله: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ» «1» و «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» «2»
3- طغيان و سركشى مردم اجبارى نيست و گمراهى انسانها، نتيجهى انتخاب خود آنان است. «طُغْيانِهِمْ» (انسان، از ابتدا بد آفريده نشده است)
4- طاغوتها، سرگردانند. «فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»
«1». بقره، 26.
«2». مطفّفين، 14.
جلد 3 - صفحه 236
5- اگر هدايت الهى نباشد، گمراهى و سرگردانى انسان مستمرّ و ادامهدار است.
«يَعْمَهُونَ»"
#تفسیر_سوره_اعراف_آیه۱۸۶_جز۹
@tafsir_qheraati ایتا