eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
2.6هزار دنبال‌کننده
130 عکس
29 ویدیو
2 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54 تاریخ ایجاد کانال ۱۳۹۹/۸/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانه قرآنی کریمه
1000048601 (954×1440)
"تفسیر نور (محسن قرائتی) قالَ اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «55» (يوسف) گفت: مرا بر خزانه‌هاى اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهبانى دانا هستم. نکته ها سؤال: چرا يوسف پيشنهاد اعطاى مسئوليّت براى خود را مطرح كرد؟ يا به تعبير ديگر؛ چرا يوسف طلب رياست كرد؟ پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براى مردم كرد و خود را براى جلوگيرى از پيش‌آمدهاى ناگوار اقتصادى، لايق مى‌دانست، پس براى جلوگيرى از ضرر، آمادگى خود را براى قبول چنين مسئوليّتى اعلام كرد. سؤال: چرا يوسف از خود تعريف و تمجيد كرد، مگر نه اين است كه قرآن مى‌فرمايد: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ» «1» خود را نستاييد؟ «1». نجم، 32. جلد 4 - صفحه 230 پاسخ: ستايش يوسف، ذكر قابليّت‌هاو توانايى‌هاى خود، براى انجام مسئوليّت بود، كه مى‌توانست جلو آثار سوء قحطى و خشكسالى را بگيرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده. سؤال: چرا يوسف با حكومت كافر همكارى كرد؟ مگر قرآن از آن نهى نكرده است. وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ... «1» پاسخ: يوسف، براى حمايت از ظالم اين مسئوليّت را نپذيرفت، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالى، به اين كار اقدام نمود. يوسف هرگز حتّى يك كلمه تملّق هم نگفت. رجال سياسى، معمولًا به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار مى‌كنند، ولى يوسف بايد مردم را حفظ كند. بگذريم از اينكه اگر نمى‌توان رژيم ظالمى را سرنگون كرد و تغيير داد، بايد به مقدارى كه امكان دارد از انحراف و ظلم جلوگيرى كرد و بخشى از امور را بدست گرفت و فعاليّت نمود. «2» در تفسيرنمونه آمده است: مراعات «قانون اهم و مهم» از نظر عقل و شرع يك اصل است. شركت در نظام حكومتى شرك، جائز نيست ولى نجات يك ملّتى از قحطى مهم‌تر است. به همين دليل، يوسف عليه السلام مسئوليّت سياسى نپذيرفت، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئوليّت نظامى نپذيرفت، تا مبادا خون به ناحقّى ريخته شود. فقط مسئوليّت اقتصادى آن هم براى نجات مردم را برعهده گرفت. «3» امام رضا عليه السلام فرمود: هنگامى كه ضرورت ايجاب كرد كه يوسف سرپرستى خزائن مصر را بپذيرد، خود پيشنهاد داد. «4» على‌بن يقطين نيز به سفارش امام كاظم عليه السلام در دستگاه بنى‌عباس وزير بود. وجود اينگونه مردان خدا مى‌تواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق عليه السلام فرمود: «كفّارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان» كفاره‌ى كار حكومتى، بر آوردن نيازمندى برادران دينى است. «5» از امام رضا عليه السلام پرسيدند: شما چرا ولايتعهدى مأمون را پذيرفته‌ايد؟ در جواب فرمود: يوسف كه پيامبر بود در دستگاه مشرك رفت، من كه وصىّ پيامبرم، در دستگاه شخصى كه اظهار مسلمانى مى‌كند رفته‌ام بگذريم كه پذيرفتن من اجبارى است، در حالى كه يوسف عليه السلام با «1». هود، 113. «2». تفسير فى‌ظلال‌القرآن. «3». تفسير تبيان. «4». تفسير نورالثقلين. «5». وسائل‌الشيعه، ج 12، ص 139. جلد 4 - صفحه 231 اختيار وبه خاطر اهميّت موضوع، آن مسئوليّت را پذيرفت. «1» هنگامى كه يوسف مقام ومنزلت پيدا كرد، تقاضاى ديدار والدين نكرد، بلكه تقاضاى مسئوليّت خزانه‌دارى نمود، زيرا ديدار جنبه‌ى عاطفى داشت و نجات مردم از قحطى، رسالت اجتماعى او بود. امام صادق عليه السلام خطاب به گروهى كه اظهار زهد كرده و مردم را دعوت مى‌كردند كه همانند آنان زندگى را بر خود سخت بگيرند ... فرمود: شما در باره‌ى يوسفِ پيامبر، چگونه فكر مى‌كنيد كه به پادشاه مصر گفت: «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ» و كار يوسف به آنجا رسيد كه همه‌ى كشور و اطراف آن تا يمن را در اختيار گرفت ... در عين حال نيافتيم كسى را كه اين كار را بر او عيب گرفته باشد. «2» در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده است: يوسف عليه السلام در هفت سال اوّل، گندم‌ها را جمع‌آورى و ذخيره مى‌كرد و در هفت سال دوم كه قحطى شروع شد، آنها را به تدريج و با دقّت در اختيار مردم، براى مصارف روزمره زندگى‌شان قرار مى‌داد و با دقت و امانتدارى، كشور مصر را از بدبختى نجات داد. يوسف در هفت سال دوره‌ى قحطى، هرگز با شكم سير زندگى نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند. «3» در تفسير مجمع‌البيان و الميزان از نوع عملكرد يوسف عليه السلام اينگونه ياد مى‌شود: وقتى قحط سالى شروع شد؛ حضرت يوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوم، گندم را در مقابل جواهر و زيورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپايان، در سال چهارم، گندم را در مقابل برده‌ها، در سال پنجم، گندم را با خانه‌ها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتى سال هفتم به پايان رسيد، به پادشاه مصر گفت: همه‌ى مردم و سرمايه‌هايشان در اختيار من است، ولى خدا را شاهد مى‌گيرم و تو نيز گواه باش، كه همه‌ى مردم را آزاد و همه‌ى اموال آنان را برمى‌گردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وا
نگشتر) ترا نيز پس مى‌دهم. حكومت براى من وسيله‌ى نجات مردم‌ «1». وسائل‌الشيعه، ج 12، ص 146. «2». تفسير نورالثقلين. «3». تفسير مجمع البيان. جلد 4 - صفحه 232 بود، نه چيز ديگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن. پادشاه با شنيدن اين سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوى يوسف كوچك و حقير يافت كه يكباره زبان به ذكر گشود و گفت: «أشهد أن لااله‌الااللَّه و أنّك رسوله» من هم ايمان آوردم، ولى تو بايد حاكم باشى. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ» در انتخاب و گزينش افراد، به معيارهاى قرآنى توجّه كنيم. علاوه بر «حفيظ و عليم» بودن، معيارهاى ديگرى در قرآن ذكر شده است، از آن جمله: 1. ايمان. «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» «1» 2. سابقه. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» «2» 3. هجرت. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ» «3» 4. توان جسمى و علمى. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» «4» 5. اصالت خانوادگى. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» «5» 6. جهاد و مبارزه. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» «6» پیام ها 1- هر جا لازم باشد، بايد داوطلب مسئوليّت‌هاى حسّاس شد. قالَ اجْعَلْنِي‌ ... 2- نبوّت، از حكومت و سياست جدا نيست، همچنان كه ديانت، از سياست جدا نيست. «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ» 3- در به كارگيرى افراد لايق، علاقه شخصى او در نظر گرفته شود. اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ‌ ...* 4- ابتدا احراز شايستگى، سپس درخواست مسئوليّت. أَسْتَخْلِصْهُ‌ ... اجْعَلْنِي‌ ...* 5- وقتى در كارى مهارت داريد، اعتماد به نفس داشته باشيد و خود را عرضه كنيد. «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ»* «1». سجده، 18. «2». واقعه، 10- 11. «3». انفال، 72. «4». بقره، 247. «5». مريم، 28. «6». نساء، 95. جلد 4 - صفحه 233 6- در هر موقعيّتى كه فرد قرار دارد بايد به نظرات افراد پايين‌تر و مشاوران امين توجّه داشته باشد. (عزيز مصر به پيشنهاد يوسف كه گفت: «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ»، توجّه كرد و آن را پذيرفت.)* 7- تابعيّت منطقه‌اى، اصل نيست. يوسف مصرى نبود، ولى در حكومت مصر وارد شده و مسئوليّت گرفت. (ملّى‌گرايى، ممنوع) «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ» 8- به هنگام ضرورت، بيان لياقت و شايستگى خود، منافاتى با توكلّ و زهد و اخلاص ندارد. «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» 9- از مجموعه دو وصفى كه پادشاه از يوسف عليه السلام بيان كرد؛ «مَكِينٌ، أَمِينٌ» و دو صفتى كه يوسف براى خود بيان نمود؛ «حَفِيظٌ، عَلِيمٌ» اوصاف كارگزاران شايسته به دست مى‌آيد: قدرت، امانت، پاسدارى و تخصص. 10- در برنامه‌ريزى ونظارت بر مصرف، بايد سهم نسل آينده حفظ و مراعات شود. «حَفِيظٌ عَلِيمٌ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «56» و ما اينگونه به يوسف در آن سرزمين، مكنت وقدرت داديم كه در آن هر جا كه خواهد قرار گيرد (وتصرّف كند.) ما رحمت خود را بر هركس كه بخواهيم مى‌رسانيم و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌گردانيم. وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «57» و قطعاً براى كسانى‌كه ايمان آورده و همواره تقوا پيشه كرده‌اند، پاداش آخرت بهتر است. نکته ها در اين دو آيه حضرت يوسف به عنوان «محسن»، «مؤمن» و «متّقى» ستايش شده است. جلد 4 - صفحه 234 در سراسر اين سوره، اراده خداوند را مى‌توان با اراده و خواست مردم مقايسه كرد؛ برادرانِ يوسف اراده كردند با انداختن او در چاه و برده ساختن يوسف، او را خوار سازند، امّا عزيز مصر درباره او گفت: «أَكْرِمِي مَثْواهُ» او را گرامى بداريد. همسر عزيز قصد نمود دامن او را آلوده سازد، امّا خداوند او را پاك نگهداشت. بعضى خواستند با زندانى ساختن يوسف مقاومت او را در هم شكنند و تحقيرش كنند؛ «لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» امّا در مقابل خداوند اراده كرد او را عزيز بدارد و حكومت مصر را به او بخشد؛ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ‌ ... امام صادق عليه السلام فرمودند: يوسف انسان حرّ و آزاده‌اى بود كه حسادت برادران، اسارت در چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، رياست و قدرت در او اثر نگذاشت. «1» پاداش‌هاى اخروى بهتر از پاداش‌هاى دنيوى است، زيرا پاداش‌هاى اخروى: الف: محدوديّت ندارند. «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ» «2» ب: از بين رفتنى نيستند. «خالِدِينَ فِيها» «3» ج: در يك مكان محدود نيستند. «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ» «4» د: به محاسبه ما در نمى‌آيند. «أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» «5» ه: عوارض و آفات وامراض ندارند. «لا يُصَدَّعُونَ عَنْها» «6» پیام ها 1- سنّت خداوند، عزّت بخشى به افراد پاكدامن وباتقوا است. «كَذلِكَ» 2- گرچه در ظاهر پادشاه مصر به يوسف گفت: «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ» ولى در واقع خداوند به يوسف مكنت داد. «مَكَّنَّا» 3- حقّ تصرّف، از شئون حكومت است. مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ ...* 4- حكومت‌ها در شرايط بحرانى كشور مى‌توانند آزادى مردم را در تصرّف اموال و املاك خويش محدود ساخته آنان را به سمت مصالح همگانى سوق دهند.«يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ» «1». تفسير نورالثقلين. 2». زمر، 34. «3». فرقان، 76. «4». زمر، 74. «5». زمر، 10. «6». واقعه، 19. جلد 4 - صفحه 235 5- حوزه اختيارات يوسف گسترده بود. «حَيْثُ يَشاءُ» 6- قدرت اگر در دست اهلش باشد رحمت است وگرنه زيانبخش خواهد بود. «نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا» 7- در جهان‌بينى الهى، هيچ كارى بدون پاداش نمى‌ماند. «لا نُضِيعُ» 8- تضييع حقوق مردم، يا از سر جهل است يا بخل و يا ناتوانى و يا ... كه هيچكدام درباره خداوند وجود ندارد. «لا نُضِيعُ» 9- رسيدن به حكومت و قدرت در دنيا، منافاتى با نيكوكارى و ايمان و تقوا ندارد. مَكَّنَّا لِيُوسُفَ‌ ... أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ* 10- مشيّت الهى، نظام‌دار و قانون‌مند است. نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ... وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‌ 11- با آنكه همه چيز در گرو مشيّت الهى است، امّا خداوند حكيم است و بدون دليل به كسى قدرت نمى‌دهد. «وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» 12- نيكوكاران، علاوه بر بهره‌مند شدن از پاداش در حيات دنيا از پاداش‌هاى برتر اخروى نيز برخوردار خواهند شد. «لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ» 13- اگر نيكوكار در اين دنيا به پاداش و مقامى نرسيد، نگران نباشد كه در جاى ديگر جبران مى‌شود. لا نُضِيعُ‌ ... وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ* 14- پادشاهى و حكومت نيز در برابر اجر آخرت ناچيز است. لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ ...* 15- امكانات مادى و حكومت ظاهرى براى مردان خدا لذّت‌آور نيست، آنچه براى آنان مطلوب و دوست داشتنى است آخرت است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ» 16- اگر شما به سراغ تقوا برويد ما نيز رحمت خود را به شما نازل مى‌كنيم. نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ... لِلَّذِينَ‌ ... وَ كانُوا يَتَّقُونَ‌ 17- ايمان، همراه با تقوا چاره ساز است وگرنه سرنوشت مؤمن گناهكار، مبهم است. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ» جلد 4 - صفحه 236 18- تقوايى كه يك خصلت پايدار شده باشد، ارزشمند است. «كانُوا يَتَّقُونَ» 19- ايمان و ملازمت بر تقوا، شرط بهره‌مندى از پاداش‌هاى اخروى است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ» 20- تقوا، مرحله و مرتبه‌ى والاترى در ايمان است. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»*" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا