"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ «77»
(برادران) گفتند: اگر او سرقت كند (جاى تعجب نيست، زيرا) پيش از اين نيز برادر او دزدى كرده بود. يوسف (اين تهمت را) در دل خود پنهان داشت و (با آنكه ناراحت شده بود) به روى آنان نياورد. (ولى) گفت: موقعيّت شما بدتر (از او) ست و خداوند به آنچه توصيف مىكنيد داناتر است.
پیام ها
1- متّهم، يا انكار مىكند و مىگويد: من دزد نيستم؛ «ما كُنَّا سارِقِينَ» يا كار خود را توجيه مىكند و مىگويد: دزد بسيار است. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»
جلد 4 - صفحه 258
2- حسود، حتّى بعد از دهها سال ضربه مىزند. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»
3- اخلاق برادر، در برادر اثر مىگذارد. «أَخٌ لَهُ» (اخلاق مادر، در فرزند اثر دارد.
بنيامين و يوسف از يك مادر بودند)
4- آنجا كه صفا نيست، اتّهام افراد زود پذيرفته مىشود. إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ ... (بيرون آمدن پيمانه از بار او، دليل بر سرقت نيست، ولى برادران چون علاقهاى به بنيامين نداشتند، كلمه سرقت را بكار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند.)
5- آنجا كه صفا نيست، خلاف جزيى را كلى قلمداد مىكنند. ( «يَسْرِقْ» بجاى «سرق» يعنى او هميشه اينكاره بوده است.)
6- براى رسيدن به هدف بايد نيشهايى را تحمل كرد. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»
7- گاهى براى حفظ آبروى خود، به ديگران تهمت مىزنند. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»
8- جوانمردى و سعهصدر، رمز رهبرى است. «فَأَسَرَّها يُوسُفُ»
9- رازها را فداى احساسات نكنيم. (يوسف از برادران نسبت دزدى مىشنيد، ولى به خاطر مصلحت وحفظ رازش چيزى نگفت) «فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ»
10- افشاگرى هميشه ارزش نيست. «وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ»
11- حسد در حقّ برادر، دروغگويى و اتّهام بى مورد از جمله دلايل يوسف براى گفتنِ «شَرٌّ مَكاناً» به برادران بود.
12- برادران يوسف، بر فرضِ سرقت پيمانه از سوى بنيامين، از او بدتر بودند، چون آنان برادر خود را دزديده بودند. «أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۷۷__جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ «78»
(برادران) گفتند: اى عزيز! همانا براى او پدرى است پير و سالخورده، پس يكى از ما را به جاى او بگير (و او را رها كن)، همانا ترا از نيكوكاران مىبينيم.
جلد 4 - صفحه 259
نکته ها
وقتى برادران يوسف ديدند نگاهداشتن بنيامين قطعى شد، با توجّه به تعهّدى كه به پدر سپرده بودند و سابقهاى كه درباره يوسف نزد پدر داشتند، و احساس كردند برگشتن بدون بنيامين بسيار تلخ است، تقاضاى خود را با روانشناسى خاصى مطرح نمودند وشروع به التماس كردند و با بيانهاى عاطفى و محرك همچون، تو عزيز و قدرتمندى، تو از نيكوكارانى، او پدرى پير و سالخورده دارد، هر كدام از ما را خواستى به جاى او بگير، درصدد جلب بخشش او بر آمدند.
پیام ها
1- مقدرات الهى، هر سنگدل و ستمگرى را روزى به خاك مذلّت مىنشاند.
آهنگ التماس در جمله؛ يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ ....
2- تقوا پيشگانى كه هواپرستان آنها را خوار كنند خداوند آنان را عزّت خواهد بخشيد. «يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ»*
3- يوسف حتّى در زمان اقتدارش، نيكوكارى در رفتار و منش او نمايان بود.
«نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»
4- فراز و نشيب و حالات مختلف روزگار، سختى و آسانى، ضعف و قدرت، تغييرى در احوال محسنان ايجاد نمىكند. (يوسف در همه جا و همهى شرايط، نيكوكار توصيف شد) «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۷۸__جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ «79»
(يوسف) گفت: پناه به خدا از اينكه كسى را به جز آنكه متاعمان را نزد او يافتهايم، بگيريم. زيرا كه در اين صورت حتماً ستمگر خواهيم بود.
نکته ها
دقّت در كلمات يوسف عليه السلام، نشان از اين دارد كه نمىخواهد بنيامين را سارق معرّفى كند، لذا نمىگويد: «وجدناه سارقاً» بلكه مىگويد: «وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ» متاع در بار او بود، نه آنكه
جلد 4 - صفحه 260
قطعاً او سارق است.
اگر يوسف برادر ديگرى را به جاى بنيامين نگه مىداشت، طرح به هم مىخورد و برادران با او به عنوان يك دزد برخورد مىكردند و انواع آزار و اذيّتها را روا مىداشتند و آن كس كه به جاى بنيامين مىماند، احساس مىكرد به ناحقّ گرفتار شده است.
پیام ها
1- مراعات مقرّرات، بر هر كس لازم است و قانون شكنى حتّى براى عزيز مصر نيز ممنوع است. «مَعاذَ اللَّهِ»
2- نيكوكار قانون شكنى نمىكند. مِنَ الْمُحْسِنِينَ. قالَ مَعاذَ اللَّهِ ...*
3- قاضى نبايد تحت تأثير احساسات قرار گيرد. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*
4- قضاوت كار حساسى است كه بايد در آن به خدا پناه برد. «مَعاذَ اللَّهِ»*
5- يوسف عليه السلام در دو مكان به خدا پناه برد: يكى در خلوت زليخا و يكى به هنگام قضاوت و حكم. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*
6- قانون شكنى، ظلم است. (نبايد به درخواست اين و آن مقرّرات را شكست.)
«مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ»
7- بىگناه نبايد به جاى گناهكار كيفر ببيند، هر چند خودش به اينكار رضايت داشته باشد. «مَعاذَ اللَّهِ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۷۹__جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «80»
جلد 4 - صفحه 261
پس چون از يوسف مأيوس شدند (كه يكى را به جاى ديگرى بازداشت كند)، نجواكنان به كنارى رفتند. (برادر) بزرگشان گفت: آيا نمىدانيد كه پدرتان براى برگرداندن او بر شما پيمان الهى گرفته و پيش از اين نيز درباره يوسف كوتاهى كردهايد. پس من هرگز از اين سرزمين نمىروم تا آنكه (يوسف عفو كند يا آنكه) پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حقّ من حكمى كند و او بهترين داور و حاكم است.
نکته ها
«خَلَصُوا» يعنى گروه خود را از سايرين جدا كردند. «نَجِيًّا» يعنى به نجوى پرداختند. پس «خَلَصُوا نَجِيًّا» يعنى شوراى محرمانه تشكيل دادند كه چه بكنند.
پیام ها
1- التماسها وخواهشها، شما را از اجراى احكام الهى واعمال قاطعيّت باز ندارد. «فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ»
2- گناه موجب مىشود ديگران از فرد دورى كرده برائت بجويند و حتّى رابطه خويشاوندى را ناديده بگيرند. «فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا»*
3- روزگارى همين برادران، قدرتمندانه مشورت مىكردند كه چگونه يوسف را از بين ببرند؛ اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً ... لا تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ ... امروز كاسه التماس در دست گرفته و مشورت ونجوى مىكنند كه چگونه بنيامين را آزاد نمايند. «خَلَصُوا نَجِيًّا»
4- در عدم حضور پدر مسئوليّت اعضاى خانواده با برادر بزرگتر است. «قالَ كَبِيرُهُمْ»*
5- رعايت سلسله مراتب و موقعيّت سنّى در خانواده و جامعه لازم است. «قالَ كَبِيرُهُمْ»*
6- در حوادث تلخ و ناگوار، بزرگترها مسئولتر و شرمندهترند. «قالَ كَبِيرُهُمْ»
جلد 4 - صفحه 262
7- عهد وپيمانها لازم الاجرا است. «أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً»
8- پيمانهاى سخت و قراردادهاى محكم، راه سوءاستفاده را مىبندد. «أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً»
9- خيانت وجنايت تا آخر عمر وجدانهاى سالم را آزار مىدهد. «وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ»
10- تحصّن، يكى از شيوههاى قديمى براى رسيدن به مقصود است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ»
11- غربت، بهتر از شرمندگى است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ»
12- به خداوند خوشبين باشيم. «هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۸٠__جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ «81»
(برادر بزرگ گفت: من اينجا مىمانم، ولى) شما به سوى پدرتان برگرديد، پس بگوييد: اى پدر! همانا پسرت دزدى كرده و ما جز به آنچه مىدانستيم گواهى نداديم و ما نگهبان (و آگاه به) غيب نبودهايم.
پیام ها
1- انسان، خودخواه است. در آنجا كه مىخواستند به گندم بيشتر برسند، گفتند: «فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا» «1» برادر ما را با ما روانه كن، ولى امروز كه تهمت در كار است، گفتند: «ابْنَكَ» پسر تو دزدى كرده و نگفتند: برادر ما.
2- شهادت وگواهى، بايد بر اساس علم باشد. «ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا»
3- در پيمانها و تعهدات، بايد براى حوادث پيشبينى نشده تبصرهاى باز كرد. وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ ...
«1». يوسف، 63.
جلد 4 - صفحه 263
4- عذر خود را با كمال صراحت بگوئيم. «وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۸۱__جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
هدایت شده از خانه قرآنی کریمه
Page008.mp3
1.07M
با سلام با هدف آماده سازی همراهان قرانی جهت تلاوت روزی یک صفحه در مساجد و ادارات هر هفته یک صفحه از قرآن با صوت استاد پرهیزکار و متن همان صفحه در کانال قرار خواهد گرفت
#صفحه_۸_جز۱_بقره_پرهیزکار
#قرارگاه_جهادی_محبان_الزهرا_(س)
#خانه_قرآنی_کریمه_منطقه_۱۸ ارتباط با ادمین @S_K_ahmadi54
https://eitaa.com/kareme18
https://t.me/mohebanalzahra18
https://eitaa.com/Mohebanalzahra18
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «82»
(اگر به حرف ما اطمينان ندارى) از قريهاى كه در آن بوديم و از كاروانى كه در ميانشان به اينجا رو آوردهايم، سؤال كن و بىشك ما راستگو هستيم.
نکته ها
«قريه» تنها به معناى روستا نيست، بلكه به محل اجتماع و مناطق مسكونى گفته مىشود؛ خواه شهر باشد يا روستا. ضمناً «وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ» به معنى سؤال از اهل قريه است.
«عير» به كاروانى گفته مىشود كه مواد غذايى حملونقل مىكند.
برادران يوسف در گفتگو با پدر، در ماجراى كشته شدن يوسف توسط گرگ، دليل نداشتند، ولى در اينجا براى حرف خود دو دليل آوردند؛ يكى سؤال از مردم مصر و يكى سؤال از كاروانيان كه ما در ميان آنان بوديم. علاوه برآنكه در ماجراى قبل گفتند: «لَوْ كُنَّا صادِقِينَ» و «لَوْ» نشانه ترديد و دلهره و سستى است، ولى در اين صحنه با «إِنَّا» و حرف لام كه در جمله «إِنَّا لَصادِقُونَ» است نشان مىدهند كه قطعاً راست مىگويند.
پیام ها
1- سابقهى بد و دروغ، در پذيرش سخنان انسان در تمام عمر ايجاد ترديد مىكند. «وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ»
2- گواهى شهود عينى، راهى معتبر براى اثبات مدّعا مىباشد. وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ ... وَ الْعِيرَ ...
3- امكان تبانى مجموعهاى بزرگ بر كذب، منتفى است. وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ ... إِنَّا لَصادِقُونَ*
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 264
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۸۲_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «83»
(يعقوب) گفت: (اين چنين نيست) بلكه (بار ديگر) نفس شما (با نسبت دزدى به بنيامين يا تعيين كيفر گروگانگيرى) مسئله را براى شما آراسته است، پس صبرى نيكو (لازم است) اميد است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد، چرا كه او قطعاً آگاه و حكيم است.
نکته ها
وقتى برادران، پيراهن آغشته به خون يوسف را با ظاهرى غمگين و گريان حضور پدر آوردند و گفتند: يوسف را گرگ خورد. حضرت يعقوب گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ» يعنى نفس شما اين كار را در چشم شما زيبا جلوه داده است و من صبر جميل مىكنم. در اينجا نيز كه دو فرزندش (بنيامين وپسر بزرگتر) از او جدا شدهاند، همين جمله را تكرار مىكند. شايد اين سؤال مطرح شود در ماجراى يوسف برادران توطئه و خيانت كردند، ولى در ماجراى بنيامين اين مسايل نبود، پس چرا كلام يعقوب در هر دو مورد يك لحن و يك عبارت است؟ «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»
تفسيرالميزان اينگونه پاسخ مىدهد: يعقوب مىخواهد بگويد دورى اين دو برادر نيز دنباله حركت قبلى شما نسبت به يوسف است. يعنى تمام اين صحنهها، دنباله همان كار زشت شماست. ممكن است گفته شود كه مراد يعقوب اين است كه شما در اينجا هم خيال مىكنيد بىتقصيريد و كارتان خوب بوده است، ولى شما مقصّريد زيرا: اوّلًا: چرا با ديدن پيمانه در بار برادرتان او را سارق دانستيد؟ شايد كس ديگرى اين پيمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانياً: چرا زود برگشتيد؟ بايد تحقيق مىكرديد. ثالثاً چرا كيفر سارق را گروگان قرار داديد؟ «1»
امّا سخن صاحب الميزان مناسبتر است، چون پيدا شدن پيمانه در بار بنيامين، براى عموم مردم سبب علم به دزدى مىشود و ماندن برادر بزرگتر در مصر نيز براى پيگيرى كار يا جلب
«1». تفسير نمونه.
جلد 4 - صفحه 265
عواطف و رحم بود و كيفرى هم كه ذكر شده، مجازات سارق در منطقه آنان بوده است.
بنابراين در هيچ يك از سه مسئله، جلوه نفسانى نبود تاگفته شود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»
صبر، گاهى از روى ناچارى و بيچارگى است، چنانكه اهل دوزخ مىگويند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا» صبر كردن و يا جزع كردن براى نجات ما اثرى ندارد. و گاهى صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسليم رضاى خداوند است كه چهره اين صبر در هر جايى با يك عنوان مطرح است؛ صبر در ميدان جهاد، شجاعت است. صبر در دنيا، زهد است. صبر در برابر گناه، تقواست. صبر در برابر شهوت، عفّت است و صبر در برابر مال حرام، ورع است.
تزيين و زيبانمايى زشتىها، گاهى توسّط شيطان؛ «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ» «1»، گاهى به وسيلهى زرق و برق دنيا؛ «حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ» «2» و گاهى توسّط نفس انسان است. «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»
پیام ها
1- نفس براى توجيه گناه، كارهاى زشت را در نظر انسان زيبا جلوه مىدهد. «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»
2- صبر، شيوهى مردان خداست وصبر جميل، صبرى است كه در آن سخنى بر خلاف تسليم و رضاى خداوند گفته نشود. «3» «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»
3- هرگز از قدرت خداوند مأيوس نشويم. «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ»
4- يعقوب به زنده بودن سه فرزندش (يوسف، بنيامين، برادر بزرگتر) يقين داشت و به ملاقاتشان اميدوار بود. «أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً»
5- براى قدرت الهى، حل مشكلات تازه و كهنه، يكسان است. خداوند مىتواند يوسف ديروز و برادر امروز شما را يكجا دورهم گرد آورد. «جَمِيعاً»
6- مؤمن، حوادث تلخ را نيز از حكمت خدا مىداند. «الْحَكِيمُ»
7- باور وتوجّه به عالمانه وحكيمانه بودن افعال الهى، آدمى را به صبر وشكيبايى در حوادث دشوار وادار مىكند. «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ، إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»
«1». انفال، 48.
«2». يونس، 24.
«3». تفسير نورالثقلين.
جلد 4 - صفحه 266"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۸۳_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As