eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
2.6هزار دنبال‌کننده
107 عکس
27 ویدیو
2 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54 تاریخ ایجاد کانال ۱۳۹۹/۸/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ آوى‌ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ «99» پس چون (پدر و مادر و برادران) بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را در كنار خويش جاى داد وگفت: به خواست خدا با أمن و امان داخل مصر شويد. نکته ها نمى‌دانم اين فراز از داستان را چگونه بنويسم! يوسف براى استقبال از والدين خود، در بيرون شهر خيمه‌اى زده وبه انتظار ايستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر كند؛ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ‌ ... ادْخُلُوا مِصْرَ به طور طبيعى وقتى پدر و مادر و برادران يوسف، جلد 4 - صفحه 286 خود را براى سفر آماده مى‌كردند، شور و غوغا در كنعان بود. مردم مى‌ديدند چگونه بعد از سالها، با دريافت خبر خوش سلامت يوسف، در حالى كه يعقوب بينايى خود را باز يافته با اشتياق عزم ديدار فرزند را دارد. آنها نيز خوشحال از احوال اين پدر وپسر بودند، مخصوصاً از اينكه يوسف در مصر خزانه‌دار و حاكم است و در دوره قحط سالى، با ارسال غلّه آنها را نيز حمايت كرده است. با چه شوق و شور و عشقى مى‌توان اين قصه را نوشت و تمام نمود!. از «أَبَوَيْهِ» معلوم مى‌شود كه مادر يوسف نيز زنده بوده است، ولى سؤالى كه خودم نيز به جواب آن پى نبرده‌ام اين است كه چرا در سرتاسر داستان نامى از گريه، سوز وناله‌هاى مادرش مطرح نشده و اين موضوع مسكوت مانده است؟ در روايات آمده كه يعقوب با اصرار وسوگند از يوسف خواست تا ماجراى خود را بازگو كند. وقتى يوسف شروع به گفتن كرد كه برادران مرا لب چاه برده و با تهديد پيراهنم را كندند، يعقوب بى‌هوش شد. چون به هوش آمد، درخواست كرد كه ادامه دهد، ولى يوسف گفت: پدر تو را به حقّ ابراهيم، اسماعيل و اسحاق عليهم السلام مرا از نقل داستان معاف كن! يعقوب پذيرفت. «1» پیام ها 1- استقبال در بيرون شهر، كار نيكويى است. «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ» در بيرون شهر مراسم استقبال از يعقوب بود و يوسف در آنجا خيمه زده بود. 2- پست ومقام نبايد ما را از احترام به والدين غافل كند. قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ ... 3- حتّى اگر شخص اوّل كشور نيز خواست از امنيّت سرزمين خود سخن بگويد، بايد توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «إِنْ شاءَ اللَّهُ» زيرا تا خدا نخواهد، امنيّتى در كار نيست، چنانكه گروهى از سنگ‌هاى كوه خانه ساختند تا درامان باشند، ولى قهر خداوند امنيّت آنان را به هم زد. «وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً «1». تفسير نمونه و مجمع‌البيان. جلد 4 - صفحه 287 آمِنِينَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ» «1» 4- در انتخاب محلّ سكونت، يكى از مهم‌ترين مسائل، امنيّت است. «آمِنِينَ» 5- اگر يوسف‌ها حاكم باشند، امنيّت برقرار خواهد شد. «آمِنِينَ» «1». حِجر، 82- 83." ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «100» و پدر ومادرش را بر تخت بالا برد، ولى همه‌ى آنان پيش او افتادند و سجده كردند. و (يوسف) گفت: اى پدر! اين است تعبير خواب پيشين من. به يقين، پروردگارم آن را تحقق بخشيد و به راستى كه به من احسان كرد، آنگاه كه مرا از زندان آزاد ساخت و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را بر هم زد، از بيابان (كنعان به مصر) آورد. همانا پروردگار من در آنچه بخواهد، صاحب لطف است. براستى او داناى حكيم است. نکته ها «عرش» به تختى مى‌گويند كه سلطان روى آن مى‌نشيند. «خَرُّوا» به زمين افتادن، «بدو» به باديه و صحرا و «نَزَغَ» به ورود در كارى به قصد فساد معنا شده است. «لَطِيفٌ» از اسم‌هاى خداوند است، يعنى قدرت او در لابلاى كارهاى پيچيده نيز نفوذ مى‌كند. و تناسب آن با اين آيه در اين است كه در زندگى يوسف گره‌هاى كورى بود كه فقط قدرت خداوند در آنها نفوذ كرده و آنها را باز نمود. يوسف مثل كعبه شد و پدر و مادر وبرادران رو به او، به عنوان كرامت او، براى خدا سجده‌ جلد 4 - صفحه 288 كردند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» و اگر اين سجده براى غير خدا و شرك بود، يعقوب و يوسف كه دو پيامبر خدايند شاهد چنين منكرى نمى‌شدند. شايد هم اين سجده، نشانه‌ى تواضع بوده، نه پرستش كه در اين صورت سجده بر يوسف بوده و اشكالى نداشته است. پیام ها 1- در هر مقامى هستيد والدين خود را بر خود برتر بدانيد. «رَفَعَ أَبَوَيْهِ» آنكه رنج بيشتر داشته بايد عزيزتر باشد. 2- انبيا هم بر تخت حكومت نشسته‌اند. «عَلَى الْعَرْشِ» 3- احترام به حاكمان برحقّ وتواضع در برابر آنان لازم است. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 4- سجده‌ى پدر و برادران بر يوسف، خواب او را تعبير كرد. «رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ‌- خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 5- خداوند حكيم است. گاهى اجابت دعايى يا تعبير خوابى را بعد از ساليان طولانى واقع مى‌گرداند. «هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ» 6- به واقعيّت رساندن طرحها، كار خداوند است. «قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» آرى يوسف از پايدارى و صبر خود سخنى نمى‌گويد و همه را كار خدا مى‌داند. 7- خواب اولياى خدا، حقّ است. «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» 8- در برخورد با واسطه‌ها و ابزار و وسايل، هميشه خدا را اصل و ناظر بدانيم. با آنكه در زندگى يوسف اسباب و عللى دست به هم دادند كه او به اين مقام رسيد، ولى باز مى‌فرمايد: «قَدْ أَحْسَنَ بِي» 9- در هنگام برخورد با يكديگر، از تلخى‌هاى گذشته چيزى نگوييد. «أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» اولين سخن يوسف با پدر شكر خدا بود، نه نقل تلخى‌ها. 10- با فتوت باشيم و دل مهمان را نيازاريم. (در آيه شريفه، يوسف عليه السلام بيرون آمدن از زندان را مطرح مى‌كند، امّا از بيرون آمدن از چاه سخن نمى‌گويد مبادا كه برادران شرمنده شوند.) «إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» 11- جوانمرد و با فتوت باشيم نه اهل عقده و انتقام. يوسف مى‌گويد: «نَزَغَ‌ الشَّيْطانُ» شيطان وسوسه كرد وگرنه برادرانم بد نيستند. جلد 4 - صفحه 289 12- اولياى الهى، ورود به زندان و خروج از زندان را در مدار توحيد و ربوبيّت مى‌دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» آيات قبل و «أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» 13- پايان سختى‌ها، گشايش است. «أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» 14- باديه‌نشينى، ضرورت است نه ارزش. قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ ... جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ 15- زندگى والدين در كنار فرزند، يك لطف الهى است. أَحْسَنَ بِي‌ ... جاءَ بِكُمْ‌ 16- در زمان حضرت يوسف، مصر داراى تمدّن شهرنشينى؛ ولى كنعان سرزمينى عشايرى بوده است. «جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ»* 17- براى پيشرفت و زندگى بهتر، بايد سفر كرد. «جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ»* 18- مخلَص همه چيز را از خدا مى‌بيند و از حوادث گله نمى‌كند. (در اين آيه كلمات‌ «جَعَلَها رَبِّي‌، أَحْسَنَ بِي‌، أَخْرَجَنِي‌ .... وَ جاءَ بِكُمْ»، سخن از الطاف الهى است)* 19- برادران و اعضاى يك خانواده، بايد بدانند شيطان به دنبال اختلاف ميان آنهاست. «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي» 20- خود را برتر ندانيد. «بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي» يوسف نگفت شيطان آنان را فريب داد، مى‌گويد شيطان بين من و آنهارا ... يعنى خود را نيز در يك سمت قرار مى‌دهد. 21- همان گونه كه حضرت يعقوب در كودكى و اوّل داستان به يوسف گفت: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» يوسف نيز در پايا
ن مى‌گويد: «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي».* 22- كارهاى خداوند، همراه با رفق، مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ» 23- همه حوادث تلخ وشيرين براساس علم وحكمت الهى صورت مى‌گيرد. «الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» 24- بعد از بخشيدن، كسى را شرمنده نكنيد. چون يوسف برادران را بخشيده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند. 25- حضرت يعقوب در آغاز داستان به يوسف گفت: «إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (آيه 6) جلد 4 - صفحه 290 و در پايان نيز يوسف عليه السلام گفت: «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» كه قابل توجّه است.*" ‏‏‏‏٠٠جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As