eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
2.2هزار دنبال‌کننده
102 عکس
24 ویدیو
2 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54 تاریخ ایجاد کانال ۱۳۹۹/۸/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ «94» و چون كاروان (از مصر به سوى كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مى‌يابم، البتّه اگر مرا كم‌خرد ندانيد. نکته ها «فَصَلَتِ» يعنى فاصله گرفت. «فَصَلَتِ الْعِيرُ» يعنى كاروان از مصر فاصله گرفت. «تُفَنِّدُونِ» جلد 4 - صفحه 280 از ريشه «فند» به معنى ناتوانى فكر و سفاهت است. يعقوب نگران بود كه اطرافيانش نسبت بى‌خردى به او دهند و فرمود: «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»، ولى با كمال تأسّف اطرافيان و بعضى اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين نسبت را به آن حضرت دادند، آنجا كه در آستانه رحلت فرمود: قلم و كاغذ بياوريد تا چيزى بگويم و ثبت شود كه اگر به آن عمل كنيد، هرگز گمراه نشويد! يكى گفت: «ان الرجل ليهجر» «1» پيامبر هذيان مى‌گويد و نگذاشتند چيزى نوشته شود. سؤال: چگونه است كه تنها يعقوب بوى يوسف را درك مى‌كند؟ «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ» پاسخ: هيچ مانعى ندارد، همان گونه كه انبيا، وحى را درك مى‌كنند و ما آن را درك نمى‌كنيم، در بقيه امور نيز آنان چيزى را بيابند كه ما نمى‌يابيم. مگر در آستانه‌ى جنگ خندق، به هنگام كندن خندق، رسول اكرم صلى الله عليه و آله از جهش برقى كه از اصابت كلنگ به سنگى نمايان شد، نفرمود: در اين برق سقوط امپراطورى‌ها را ديدم؟ امّا بعضى از افراد ضعيف الايمان گفتند: پيامبر از ترس خود، دور شهر خندق مى‌كند، ولى با هر ضربه و جرقّه‌اى، از سقوط يك رژيم و حكومتى و پيروزى خود وعده مى‌دهد! در شرح نهج‌البلاغه مرحوم خويى آمده است: براى امام معصوم، عمود نورى است كه چون خدا اراده كند، امام با نگاه به آن، آينده را مى‌بيند وگاهى نيز مثل مردم عادى است. زمصرش بوى پيراهن شنيدى‌ چرا در چاه كنعانش نديدى‌ بگفت: احوال ما برق جهان است‌ گهى پيدا و ديگر دم، نهان است‌ گهى بر طارم اعلى نشينيم‌ گهى تا پشت پاى خود، نبينيم‌ شايد مراد از «بوى يوسف» خبر تازه‌اى از يوسف باشد. اين مسئله امروزه در دنياى علم، به «تله پاتى» يعنى انتقال فكر از نقاط دور دست، مشهور شده وبه عنوان يك مسئله مسلّم علمى درآمده است. يعنى كسانى كه پيوند نزديكى با هم دارند و يا داراى قدرت روحى خاص هستند، همين كه مسئله‌اى در گوشه‌اى از جهان براى شخصى پيش آيد او نيز در گوشه‌اى‌ «1». صوارم‌المهرقه، ص 224. جلد 4 - صفحه 281 ديگر از جهان آن را درمى‌يابد. شخصى از امام باقر عليه السلام سؤال كرد: گاهى بدون جهت قلبم را غم فرا مى‌گيرد، به نوعى كه اطرافيان مى‌فهمند. امام فرمود: مسلمانان در آفرينش از يك حقيقت و طينت هستند، همين كه حادثه‌ى تلخى براى يكى از آنان اتفاق بيافتد، ديگرى در سرزمين و منطقه‌اى ديگر غمناك مى‌شود. «1» اگر استشمام بوى يوسف را مربوط به قواى شامّه بدانيم، بايد به عنوان يك امر خارق‌العاده و معجزه پذيرفت كه يعقوب بويى را از دور استشمام مى‌كند. در ايّام تجاوز عراق به جمهورى اسلامى ايران كه مردم به فرمان امام خمينى قدس سره در جبهه‌هاى غرب و جنوب حاضر بودند، بنده نيز در خدمت شهيد آيةاللَّه اشرفى اصفهانى كه حدود نود سال داشت، در عمليات «مسلم‌بن‌عقيل» بودم. ايشان بارها در شب حمله به من فرمود: من بوى بهشت را مى‌يابم، ولى من هرچه بو كشيدم چيزى نيافتم!. آرى، كسى كه نود سال در علم و تقوا و زهد و تهجّد بوده، مى‌تواند احساسى داشته باشد كه ديگران نداشته باشند. همانگونه كه پيشگويى ايشان كه گفتند: من چهارمين شهيد محراب خواهم بود، عملى شد!. «2» به هر حال ممكن است مراد از بوى بهشت، يك بوى عرفانى باشد. نظير شيرينى مناجات كه يك مزه معنوى است. و ممكن است بوى طبيعى باشد، ليكن هر شامه‌اى لايق استشمام آن نيست. نظير امواج راديويى كه در فضاست، ليكن هر راديويى تمام آنها را نمى‌گيرد. پیام ها 1- انسان، با صفاى باطن مى‌تواند حقايق معنوى را درك كند. «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ‌ يُوسُفَ» «1». تفسير نمونه. «2». منافقان در فاصله‌ى يكى دو سال، آية اللَّه مدنى، صدوقى، دستغيب و ايشان را در نماز جمعه يا مسير رفتن به نماز جمعه، با نارنجك قطعه قطعه نمودند. جلد 4 - صفحه 282 ولى درك حقايق محدود است، اينگونه نيست كه آنان در هر مكان و زمان بتوانند هرچه را دريابند و لذا بوى پيراهن را بعد از فاصله كاروان دريافت نمود. «فَصَلَتِ الْعِيرُ» 2- اگر حقايقى را درك نمى‌كنيم، مقام ديگران را انكار نكنيم. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» 3- همه‌ى مردم ظرفيّت شنيدن حقايق را ندارند و نسبت بى‌خردى به گوينده مى‌دهند. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»* 4- زندگانى عالمان در ميان نادانان، رنج‌آور ومشكل است. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ «95» (به او) گفتند: به خدا سوگند تو در گمراهى ديرين خود هستى. نکته ها در آيه 8 اين سوره خوانديم كه برادران در حقّ پدر خود گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ» پدرمان به خاطر علاقه بى‌جهت به يوسف و برادرش، در گمراهى آشكار است. در اينجا گفتند: «ضَلالِكَ الْقَدِيمِ»، يعنى هنوز در آن خطاى پيشين به سر مى‌برد. افراد عادّى نبايد اولياى خدا را با فهم خود بسنجند و حكم كنند كه اين شدنى است يا نشدنى. حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: «الناس اعداء ما جهلوا» «1» يعنى مردم همين كه خود نمى‌دانند با هر دانايى مخالفت مى‌كنند. پیام ها 1- كار نيكان را قياس از خود مگير. «إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ» (نسبت گمراهى به پدر، ناشى از قياس وسنجيدن درك او با فهم خود بود.) 2- يعقوب در طول دوران فراق يوسف، به زنده بودن او اعتقاد داشت و آن را براى اطرافيانش اظهار مى‌كرد. «إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ» «1». نهج‌البلاغه، حكمت 172. تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 283" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى‌ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «96» پس چون (آن برادرى كه حامل پيراهن يوسف بود) مژده‌رسان آمد، پيراهن را روى صورت يعقوب انداخت. پس يعقوب بينا گشت و گفت: آيا به شما نگفتم: همانا من از (عنايت) خداوند چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد. نکته ها اگر مراد از سفيد شدن چشم‌ «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ»؛ كم‌نور شدن باشد، «بَصِيراً» به معناى پر نور شدن است و دلالت بر اين دارد كه حزن و شادى در ديد و قوه باصره‌ى انسان مؤثر است. امّا اگر مراد نابينايى مطلق باشد كه از ظاهر آيه و «فَارْتَدَّ بَصِيراً» بر مى‌آيد، يك معجزه و توسّل است كه قرآن آن را اثبات مى‌كند. دنيا فراز و نشيب دارد؛ برادران يوسف يك روز كشته شدن يوسف را به دست گرگ و يك روز خبر حاكم شدن يوسف را مى‌آورند. پیام ها 1- سرچشمه علم انبيا، علم الهى است. أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ‌ ... 2- انبياى الهى به وعده‌هاى خداوند اطمينان دارند. أَ لَمْ أَقُلْ‌ ... 3- يعقوب بر خلاف فرزندانش، به زنده بودن يوسف و پايان پذيرفتن فراقش اطمينان داشت. «أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ» 4- فرزند ناصالح باعث كورى پدر وفرزند صالح موجب بينايى او مى‌شود. ابْيَضَّتْ عَيْناهُ‌ ... فَارْتَدَّ* 5- اراده‌ى الهى، بر قوانين طبيعى حاكم است. «فَارْتَدَّ بَصِيراً» 6- لباس و تعلّقات اولياى خدا، مى‌تواند منشأ اثر باشد. «فَارْتَدَّ بَصِيراً» 7- چه بسا امرى كه مكروه شمرده مى‌شود؛ ولى براى همه خير است، چنان كه قحطى ناخوشايند بود، ولى موجب آزادى بى‌گناهى چون يوسف و حاكميّت‌ جلد 4 - صفحه 284 او، وصال يعقوب وكنترل قحطى شد. «إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»*" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ «97» (فرزندان) گفتند: اى پدر! براى گناهانمان (از خداوند) طلبِ آمرزش كن كه براستى ما خطاكار بوديم. قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «98» (يعقوب) گفت: بزودى از پروردگارم براى شما طلب آمرزش مى‌كنم، براستى كه او، خود آمرزنده وبسيار مهربان است. نکته ها فرزندان يعقوب موحّد بودند وبه مقام والاى پدرشان آگاه بودند؛ «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» آنچه در آيات قبل به عنوان «ضلال» به پدر نسبت داده‌اند، مراد گمراهى در عقيده نيست، بلكه گمراهى در تشخيص و علاقمندى او به يوسف بود. براى ظالم سه روز است: روز قدرت، روز مهلت و روز ندامت. براى مظلوم نيز سه روز است: روز حسرت كه مورد ظلم قرار گرفته، روز حيرت كه در فكر چاره‌انديشى است و روز نصرت در اين دنيا يا جهان آخرت. كسانى‌كه در اثر اشتباه به پدر گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ» بعد از توجّه به اشتباه مى‌گويند: «إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» در تفسير مجمع‌البيان و اطيب‌البيان آمده است كه حضرت يعقوب در انتظار شب جمعه يا سحر بود تا براى فرزندانش دعا كند. پیام ها 1- ظلم، مايه‌ى ذلّت است. روزى كه برادران، يوسف را به چاه انداختند، روز خنده آنان و ذلّت يوسف بود و امروز به عكس شد. 2- براى آمرزش گناهان، توسّل به اولياى خداوند جايز است. «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» جلد 4 - صفحه 285 3- دعاى پدر تأثير ويژه‌اى دارد. «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»* 4- براى توبه هيچگاه دير نيست. «اسْتَغْفِرْ لَنا»* 5- اعتراف به گناه و خطا زمينه آمرزش است. «إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ»* 6- براى دعا، ساعات خاصّى اولويّت دارد. «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» 7- دعاى پدر در حقّ فرزندان، اثر خاصّى دارد. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» 8- پدر نبايد كينه‌توز باشد ولغزش فرزندان را در دل نگهدارد. «أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» 9- به هنگام اقرار خلافكار، او را ملامت نكنيد. هنگامى كه گفتند: «إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» ما خطاكار بوديم. پدر گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» 10- گناهكار را به مغفرت الهى اميدوار كنيم. «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي»* 11- در استجابت دعا و توسّل به اولياى الهى صبور باشيم. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»* 12- حضرت يعقوب از حقّ خويش گذشت و براى حقّ الهى وعده دعا به فرزندان داد. «أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي»* 13- لطف خداوند، شامل بزرگ‌ترين گناه و گناهكاران نيز مى‌شود. «هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» با اينكه دو نفر از پيامبران الهى مورد آزار و اذيّت چندين ساله قرار گرفته‌اند، باز اميد بخشايش از او مى‌رود." ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ آوى‌ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ «99» پس چون (پدر و مادر و برادران) بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را در كنار خويش جاى داد وگفت: به خواست خدا با أمن و امان داخل مصر شويد. نکته ها نمى‌دانم اين فراز از داستان را چگونه بنويسم! يوسف براى استقبال از والدين خود، در بيرون شهر خيمه‌اى زده وبه انتظار ايستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر كند؛ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ‌ ... ادْخُلُوا مِصْرَ به طور طبيعى وقتى پدر و مادر و برادران يوسف، جلد 4 - صفحه 286 خود را براى سفر آماده مى‌كردند، شور و غوغا در كنعان بود. مردم مى‌ديدند چگونه بعد از سالها، با دريافت خبر خوش سلامت يوسف، در حالى كه يعقوب بينايى خود را باز يافته با اشتياق عزم ديدار فرزند را دارد. آنها نيز خوشحال از احوال اين پدر وپسر بودند، مخصوصاً از اينكه يوسف در مصر خزانه‌دار و حاكم است و در دوره قحط سالى، با ارسال غلّه آنها را نيز حمايت كرده است. با چه شوق و شور و عشقى مى‌توان اين قصه را نوشت و تمام نمود!. از «أَبَوَيْهِ» معلوم مى‌شود كه مادر يوسف نيز زنده بوده است، ولى سؤالى كه خودم نيز به جواب آن پى نبرده‌ام اين است كه چرا در سرتاسر داستان نامى از گريه، سوز وناله‌هاى مادرش مطرح نشده و اين موضوع مسكوت مانده است؟ در روايات آمده كه يعقوب با اصرار وسوگند از يوسف خواست تا ماجراى خود را بازگو كند. وقتى يوسف شروع به گفتن كرد كه برادران مرا لب چاه برده و با تهديد پيراهنم را كندند، يعقوب بى‌هوش شد. چون به هوش آمد، درخواست كرد كه ادامه دهد، ولى يوسف گفت: پدر تو را به حقّ ابراهيم، اسماعيل و اسحاق عليهم السلام مرا از نقل داستان معاف كن! يعقوب پذيرفت. «1» پیام ها 1- استقبال در بيرون شهر، كار نيكويى است. «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ» در بيرون شهر مراسم استقبال از يعقوب بود و يوسف در آنجا خيمه زده بود. 2- پست ومقام نبايد ما را از احترام به والدين غافل كند. قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ ... 3- حتّى اگر شخص اوّل كشور نيز خواست از امنيّت سرزمين خود سخن بگويد، بايد توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «إِنْ شاءَ اللَّهُ» زيرا تا خدا نخواهد، امنيّتى در كار نيست، چنانكه گروهى از سنگ‌هاى كوه خانه ساختند تا درامان باشند، ولى قهر خداوند امنيّت آنان را به هم زد. «وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً «1». تفسير نمونه و مجمع‌البيان. جلد 4 - صفحه 287 آمِنِينَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ» «1» 4- در انتخاب محلّ سكونت، يكى از مهم‌ترين مسائل، امنيّت است. «آمِنِينَ» 5- اگر يوسف‌ها حاكم باشند، امنيّت برقرار خواهد شد. «آمِنِينَ» «1». حِجر، 82- 83." ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
ن مى‌گويد: «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي».* 22- كارهاى خداوند، همراه با رفق، مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ» 23- همه حوادث تلخ وشيرين براساس علم وحكمت الهى صورت مى‌گيرد. «الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» 24- بعد از بخشيدن، كسى را شرمنده نكنيد. چون يوسف برادران را بخشيده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند. 25- حضرت يعقوب در آغاز داستان به يوسف گفت: «إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (آيه 6) جلد 4 - صفحه 290 و در پايان نيز يوسف عليه السلام گفت: «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» كه قابل توجّه است.*" ‏‏‏‏٠٠جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
«مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ‌ ...» اما حكومت خداوند بر همه هستى است. «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 17- خدايى كه خالق آسمان‌ها و زمين است مى‌تواند كسى را از لابلاى تمام سختى‌ها نجات داده و او را به بالاترين درجه‌ها برساند. رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ‌ ... فاطِرَ السَّماواتِ‌ ...* «1». تحريم، 11. «2». تفسير الميزان. جلد 4 - صفحه 293 18- به ايمان فعلى خود مغرور نشويم، حفظ ايمان تا آخر مهم است. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 19- نهايت ايمان، تسليم در برابر خداوند است. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 20- عاقبت خير، بهترين نعمتى است كه خداوند به بندگانش عطا مى‌كند. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 21- هيچ پادشاهى تا ابد نمى‌ماند. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 22- با ايمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن، آرزوى پاكان است. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» 23- انسان‌هاى وارسته حكومت را براى خدمت و صلاح مى‌خواهند. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»* 24- صالحان داراى بالاترين مقام در آخرت هستند. (يوسف آرزوى ملحق شدن به آنان را دارد) «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»* سيماى يوسف (ويژگى‌هاى يك رهبر موفّق): در پايان داستان حضرت يوسف، سيمايى از آن را مرور مى‌كنيم: 1. توجّه كامل به خداوند در تلخى‌ها: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُ‌ ... در شادى‌ها و شيرينى‌ها: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ» 2. رهاكردن هر خط انحرافى از هر گروهى: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ» 3. پى‌گيرى راه مستقيم پيشگامان: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ‌ ... وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‌ 4. پايدارى در راه رضاى خدا تا آخرين نفس: «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» 5. وقار در برابر رقبا: «أَحَبُّ إِلى‌ أَبِينا مِنَّا» 6. صبر در برابر حوادث و مرارت‌ها: «يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِ‌، أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» 7. پاكدامنى و ترجيح تقوا بر رفاه: «مَعاذَ اللَّهِ‌، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي» 8. كتمان در برابر بيگانگان: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» جلد 4 - صفحه 294 9. علم وافر: عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ‌- إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‌ ... 10. بيان زيبا و فصيح: «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ» 11. اصالت خانوادگى: آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ‌ ... 12. مدارا با مخالفان فكرى: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ» 13. اخلاص: «كان من المخلصين» 14. سوز و علاقه به هدايت ديگران: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ‌ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» 15. قدرت طراحى وابتكار: جَعَلَ السِّقايَةَ، ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ‌، فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ‌، ... 16. تواضع و فروتنى: «رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ» 17. عفو و اغماض: «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ» 18. فتوت و جوانمردى: «نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي» 19. امانتدارى: «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» 20. مهمان‌نوازى: «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»" ‏‏‏‏٠۱جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ «102» (اى پيامبر!) اين (داستان) از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مى‌كنيم و تو نزد آنان (برادران يوسف) نبودى آنگاه كه در كار خويش هم داستان و متّفق شدند و نيرنگ مى‌نمودند (كه چگونه يوسف را در چاه اندازند و بگويند گرگ او را دريده است.) پیام ها 1- انبيا از طريق وحى، با غيب آشنا مى‌شوند. ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ‌ ... 2- انبيا، تمام اخبار غيبى را نمى‌دانند. «مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ» 3- آنجا كه خدا نخواهد، نه تصميم مردم‌ «أَمْرَهُمْ» نه اجماع آنان‌ «أَجْمَعُوا» ونه نقشه وتوطئه‌ «يَمْكُرُونَ» اثرى ندارد. جلد 4 - صفحه 295 4- در حوادث پى‌درپى و مرتبط، نكته اصلى و نقطه‌ى شروع را فراموش نكنيد. محور داستان يوسف توطئه نابودى يوسف بود. «أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ»" ‏‏‏‏٠۲جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ «103» (اى پيامبر!) بيشتر مردم ايمان بياور نيستند، هر چند (سخت بكوشى و) حرص و آرزو داشته باشى. نکته ها «حرص» به معناى علاقه شديد به چيزى وتلاش براى دستيابى به آن است. پیام ها 1- بارها اكثريّت مردم از نظر اعتقادات دينى، مورد انتقاد قرآن قرار گرفته‌اند. وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ‌ ... بِمُؤْمِنِينَ‌ 2- پيامبران نسبت به هدايت ديگران، سوز و درد و اشتياق دارند. «حَرَصْتَ» 3- هر حرصى مذموم نيست. (پيامبر براى ايمان آوردن مردم، حرص مى‌ورزيد) «حَرَصْتَ»* 4- كج فهمى و ايمان نياوردن اكثريّت مردم نبايد مانع تبليغ دين و بيان حقيقت گردد. ما أَكْثَرُ النَّاسِ‌ ... بِمُؤْمِنِينَ* 5- ايمان نياوردن اكثريّت مردم، به خاطر كوتاهى پيامبران نيست، بلكه نتيجه‌ى اختيار وآزادى خود انسان‌ها است كه نخواسته‌اند ايمان بياورند. «ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 296" ‏‏‏‏٠۳جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «104» و تو بر اين (وظيفه‌ى ارشاد) پاداشى از آنان نمى‌خواهى. آن (رسالت و قرآن) جز تذكر و پندى براى جهانيان نيست. نکته ها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز همانند ساير پيامبران، هرگز از مردم در قبال هدايت آنان پاداشى درخواست نكرد. زيرا توقع داشتن از مردم، پذيرش دعوت را سنگين مى‌كند. در سوره طور آيه 40 مى‌خوانيم: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» مگر از مردم مزدى درخواست كردى تا پرداخت آن برايشان سنگين باشد. اگر در آيه ديگر مى‌بينيم كه مزد رسالت را مودّت اهل قربى مى‌داند، «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌» «1» براى آن است كه پيروى و تبعيّت اهل‌بيت، براى خود مردم سودمند است نه پيامبر، زيرا در جاى ديگر مى‌خوانيم: «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» «2» آرى كسى كه اهل‌بيت را دوست دارد از آنان اطاعت مى‌كند و اطاعت از آنان اطاعت از پيامبر و خداست. قرآن ذكر است، زيرا: يادآور آيات، نعمات و صفات الهى است. يادآور گذشته و آينده انسان است. يادآور عوامل سقوط و عزّت جوامع است. يادآور صحنه‌هاى قيامت است. يادآور عظمت هستى است. يادآور تاريخ و زندگى شخصيّت‌هاى تاريخ‌ساز است. معارف قرآن و احكام آن حقايقى است كه بايد آنرا فرا گرفت و همواره به خاطر داشت. زيرا «ذِكْرٌ» به علم ومعرفتى گفته مى‌شود كه در ذهن حاضر باشد واز آن غفلت نشود. «1». شورى، 23. «2». سبأ، 47. جلد 4 - صفحه 297 پیام ها 1- مبلّغ نبايد از مردم توقعى داشته باشد، همانگونه كه پيامبران چنين بودند. «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ» 2- آنچه زشت است درخواست پاداش است، نه دريافت آن. «تُسْئَلُ» 3- معارف قرآن فطرى است و همه مردم از آن مى‌توانند بهره ببرند. ( «ذِكْرٌ» در جايى است كه انسان در درون خود مى‌دانسته، ولى فراموش كرده است)* 4- كار پيامبران يادآورى و بيدار ساختن فطرت‌هاست. «ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»* 5- رسالت پيامبر اسلام، جهانى است. «لِلْعالَمِينَ» 6- ايمان نياوردن گروهى از مردم، حتّى اكثريّت آنان در يك زمان و مكان نبايد مبلغان دينى را دلسرد كرده و مأيوس نمايد. اگر در منطقه‌اى از زمين گروهى ايمان نياوردند، در جاى ديگر تبليغ نمايند. «لِلْعالَمِينَ»" ‏‏‏‏٠۴جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ «105» و چه بسيار نشانه در آسمان‌ها و زمين كه بر آن مى‌گذرند، در حالى كه از آن روى گردانند. نکته ها گويا اين آيه براى تسلّى خاطر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و هر رهبر و امام بر حقّ است كه اگر مردم به فرمان و دستور آنان بى‌اعتنا بودند نگران نباشند، آنان دائماً بر نشانه‌هاى قدرت و حكمت خدا در طبيعت و خلقت برخورد مى‌كنند، ولى لحظه‌اى نمى‌انديشند. اين همه زلزله، كسوف، خسوف، صاعقه، گردش ستارگان، كهكشان‌ها، همه و همه را مى‌بينند، ولى از آن اعراض مى‌كنند. جمله‌ «يَمُرُّونَ عَلَيْها» را سه نوع معنى كرده‌اند: 1. منظور از مرور انسان‌ها بر آيات الهى، مشاهده آنهاست. جلد 4 - صفحه 298 2. منظور از مرور انسان‌ها بر آيات، حركت زمين است، زيرا با حركت زمين، انسان بر اجرام آسمانى مرور مى‌كند. «1» 3. مرور بر آيات آسمانى، پيشگويى سوار شدن انسان بر وسايل فضايى و حركت آنها در آسمان‌ها است. «2» اعراض، از غفلت خطرناكتر است. با اينكه تعداد نشانه‌ها زياد است‌ «كَأَيِّنْ» و انسان دائماً با آنها رابطه دارد «يَمُرُّونَ» امّا نه تنها از آنها غفلت مى‌كند، بلكه مواقعى نيز با عنايت از آنها اعراض مى‌كند. پیام ها 1- تمام هستى، نشانه و رمز خداشناسى است. «آيَةٍ» 2- انسان اگر لجاجت كند، هيچ نشانه‌اى را نمى‌پذيرد. وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ ... يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ‌ 3- نگاه سطحى و بدون فكر و تأمّل، زمينه‌ى هدايت و رشد نيست. يَمُرُّونَ‌ ... مُعْرِضُونَ* 4- علم به تنهايى كافى نيست، حقّ پذيرى نيز لازم است تا ايمان حاصل شود. «يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»* 5- احسن القصص بودن داستان به تنهايى كافى نيست؛ مهم آمادگى براى به كار بستن و پذيرفتن اين همه درس بزرگ است. «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»* «1». تفسير الميزان. «2». سفرنامه حج آيةاللَّه صافى." ‏‏‏‏٠۵جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ «106» وبيشترشان به خداوند ايمان نمى‌آورند، جز اينكه (با او چيزى را) شريك مى‌گيرند. (و ايمانشان خالص نيست) جلد 4 - صفحه 299 نکته ها امام رضا عليه السلام فرمودند: شرك در اين آيه به معناى كفر و بت‌پرستى نيست، بلكه مراد توجّه به غير خداوند است. «1» از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمودند: شرك در انسان، از حركت مورچه سياه در شب تاريك بر سنگ سياه، مخفى‌تر است. «2» امام باقر عليه السلام نيز فرمودند: مردم در عبادت موحد هستند، ولى در اطاعت از غير خدا گرفتار شرك مى‌شوند. «3» ودر روايات ديگرى مى‌خوانيم كه مراد از شرك در اين آيه، شرك نعمت است. مثل اينكه انسان بگويد فلانى كار مرا سرو سامان داد، اگر فلانى نبود نابود شده بودم و امثال آن. «4» پیام ها 1- ايمان، مراتبى دارد و ايمان خالص كه هيچ گونه شركى در آن نباشد كم است. وَ ما يُؤْمِنُ‌ ... إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ‌ تفسير نور(10جلدى) ج‌4 ص299   نشانه‌هاى مؤمن مخلص‌: 1. در انفاق: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» «5» از كسى توقع پاداش و تشكر ندارد. 2. در عبادت: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «6» جز خداوند كسى را بندگى نمى‌كند. 3. در تبليغ: «إِنْ أَجرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» «7» به غير خداوند از كسى پاداش نمى‌خواهد. 4. در ازدواج: «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» «8» از فقر نمى‌هراسد و با توكل به وعده خدا ازدواج مى‌كند. 5. در برخورد با مردم: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» «9» جز رضاى او همه چيز را كنار مى‌گذارد. «1». تفسير نمونه. «2». سفينةالبحار، ج 1، ص 697. «3». كافى، ج 2، ص 292. «4». تفسير نمونه. «5». انسان، 9. «6». كهف، 110. «7». هود، 29. «8». نور، 32. «9». انعام، 91. جلد 4 - صفحه 300 6. در جنگ وبرخورد با دشمن: «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» «1» از كسى به جز خداوند نمى‌هراسد. 7. در مهرورزى و محبّت: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» «2» هيچ كس را به اندازه خداوند دوست نمى‌دارد. 8. در تجارت وكسب وكار: «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» «3» از ياد خداوند غافل نمى‌شود. نشانه‌هاى مؤمن مشرك‌: 1. عزّت را از ديگران آرزو مى‌كند: «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» «4» 2. در عمل: «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» «5» كار شايسته را با ناشايست مى‌آميزد. 3. در برخورد باديگران: «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» «6» دچار تعصّبات حزبى و گروهى مى‌شود. 4. در عبادت: «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ» «7» بى‌توجّهى و رياكارى مى‌كند. 5. در جنگ و نبرد: «يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ» «8» از مردم مى‌ترسد. 6. در تجارت وامور دنيوى: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» «9» افزون‌طلبى، او را سرگرم مى‌كند. 7. در انتخاب دين و دنيا: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً» «10» دنيا را مى‌گيرند و پيامبر را تنها مى‌گذارند. «1». احزاب، 39. «2». بقره، 165. «3». نور، 37. «4». نساء، 139. «5». توبه، 102. «6». مؤمنون، 53. «7». ماعون، 5- 6. «8». نساء، 77. «9». تكاثر، 1. «10». جمعه، 11. تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 301" ‏‏‏‏٠۶جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «107» آيا (آنها كه ايمان نمى‌آورند) از اينكه عذاب الهى آنها را در برگيرد و يا قيامت در حالى كه نمى‌دانند ناگهانى فرا رسد، در امانند؟ نکته ها «غاشِيَةٌ» به معناى عقوبتى است كه جامعه يا فردى را در برمى‌گيرد. پیام ها 1- هيچ كس خود را تضمين شده نپندارد. «أَ فَأَمِنُوا» 2- احتمال قهر الهى، براى حركت انسان به سوى راه حقّ كافى است، مشكل در اين است كه بعضى اين احتمال را هم نمى‌دهند. «أَ فَأَمِنُوا» 3- قهر خداوند، فراگير است و امكان فرار نيست. «غاشِيَةٌ» 4- جزيى از عذاب، براى گرفتار كردن انسان كافى است. «غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ» 5- ياد قيامت، عامل تربيت است. «تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ»" ‏‏‏‏٠۷_جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‌ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «108» (اى پيامبر! تو نيز) بگو: اين راه من است. من و هركس پيروى‌ام كرد، با بينايى به سوى خدا دعوت مى‌كنيم و خداوند (از هر شريكى) منزه است و من از مشركان نيستم. نکته ها دعوت كننده به توحيد با توده مردم فرق دارد، همان گونه كه در دو آيه قبل گفتيم توده‌ى مردم غالباً ايمانشان آلوده به شرك است؛ «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» امّا مبلغ آسمانى بايد بتواند بگويد: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» جلد 4 - صفحه 302 پیام ها 1- راه انبيا، روشن و در معرض شناخت وديد همگان است. «هذِهِ سَبِيلِي» 2- پيمايندگان راه حقّ بايد مواضع خود را با صراحت و بدون ترس بيان و اعلام كنند. «هذِهِ سَبِيلِي»* 3- دعوت رهبر بايد به سوى خدا باشد، نه به سوى خود. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ» 4- رهبر بايد بصيرت كامل داشته باشد. «عَلى‌ بَصِيرَةٍ» 5- مردم را چشم بسته و بدون آگاهى نبايد به انجام كارى ترغيب كرد. «عَلى‌ بَصِيرَةٍ»* 6- پيروان پيامبر بايد هر كدام مبلغى باشند كه با بصيرت و آگاهى مردم را به سوى خدا دعوت كنند. أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ‌ ... أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي‌ 7- محور تبليغ، تنزيه خداوند از هرگونه شرك وشريك است. «سُبْحانَ اللَّهِ» 8- مبلّغان دينى بايد افرادى خالص ومخلص باشند. «ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» 9- توحيد ونفى شرك، اساس دين اسلام مى‌باشد. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ‌، ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»" ‏‏‏‏٠۸جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌ أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ «109» و پيش از تو (پيامبرى) نفرستاديم، جز مردانى از اهل آبادى‌ها را كه به آنان نيز وحى مى‌كرديم. (با وجود اين) آيا در زمين سير نكرده‌اند تا عاقبت كسانى را كه پيش از آنان بوده‌اند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه كرده‌اند بهتر است. آيا نمى‌انديشيد؟ نکته ها بارها مخالفان انبيا بهانه مى‌گرفتند كه چرا پيامبران انسان‌هايى همانند ما هستند؟ گويا مردم زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز اين چنين فكر و سؤالى را داشتند كه اين آيه، هم پاسخ‌ جلد 4 - صفحه 303 مى‌گويد و هم هشدار مى‌دهد. پیام ها 1- همه انبيا مرد بوده‌اند. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا» شايد به خاطر آن كه امكان تبليغ، هجرت و تلاش، براى مرد بيشتر است. 2- علوم انبيا از طريق وحى و به اصطلاح «لدّنى» بوده است. «نُوحِي إِلَيْهِمْ» 3- پيامبران از جنس مردم بوده و در ميان آنان زندگى مى‌كردند. (نه فرشته بودند، نه افراد گوشه‌گير ونه اهل رفاه.) «مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌» 4- سير و سفر بايد هدفدار باشد. أَ فَلَمْ يَسِيرُوا ... فَيَنْظُرُوا 5- مشاهده مستقيم از كارآمدترين شيوه‌هاى دريافت حقيقت است. أَ فَلَمْ يَسِيرُوا ... فَيَنْظُرُوا* 6- سير و سياحت در زمين و آگاهى از تاريخ و درس عبرت گرفتن، براى هدايت و تربيت بسيار كارگشاست. «فَيَنْظُرُوا» 7- حفظ آثار باستانى براى عبرت و بازديد آيندگان لازم است. «فَيَنْظُرُوا» 8- فرستادن انبيا، نزول وحى و هلاكت مخالفان لجوج آنها، همه از سنّت‌هاى الهى در تاريخ است. «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 9- كفار از مخالفت با پيامبران چيزى بدست نمى‌آورند، در دنيا گرفتار قهر و عذابند. ولى اهل تقوا به آخرت كه بهتر از دنياست مى‌رسند. «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ» 10- به كار انداختن عقل و فكر بشر از اهداف رسالت انبيا و قرآن است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»* 11- خرد و انديشه، انسان را به سوى مكتب انبيا پيش مى‌برد. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 304" ‏‏‏‏٠۹_جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ «110» (دعوت پيامبران و مخالفت دشمنان همچنان ادامه داشت) تا هنگامى كه پيامبران (از هدايت مردم) به آستانه نوميدى رسيدند وكفار گمان كردند (وعده‌ى عذاب) به دروغ به آنان داده شده است، آنگاه يارى ما به آنان رسيد، پس كسانى را كه مى‌خواستيم نجات يافتند و (لى) عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمى‌شود. نکته ها در طول تاريخ، پيامبران در دعوت خود مستمر و مصرّ بودند، تا آنكه از هدايت مردم مأيوس مى‌شدند، چنانكه مخالفانِ لجوج نيز دست از مقاومت برنمى‌داشتند. نمونه‌هايى از آن را در قرآن مى‌خوانيم: الف: نمونه يأس انبيا: بعد از آنكه نوح ساليان متمادى مردم را دعوت كرد، جز گروه اندكى كسى ايمان نياورد، خداوند به او فرمود: «لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» «1» جز كسانى كه ايمان آورده‌اند، كس ديگرى از قوم تو ايمان نخواهد آورد. نوح در نفرين خود كه نشان از يأس او نيز دارد، مى‌گويد: «وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً» «2» يعنى از اينان جز كافر فاجر نيز متولد نخواهد شد. در داستان زندگى و دعوت هود، صالح، شعيب، موسى، و عيسى عليهم السلام نيز اين يأس از ايمان آوردن كفار به چشم مى‌خورد. ب: نمونه سوءظن مردم به انبيا: كفّار تهديد انبيا را توخالى و دروغ مى‌پنداشتند. در سوره هود آيه 27 مى‌خوانيم‌ «بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ» «3» گمان مى‌كنيم شما دروغگوييد. يا اينكه فرعون به موسى عليه السلام گفت: «إِنِّي لَأَظُنُّكَ‌ «1». هود، 36. «2». نوح، 27. «3». هود، 27. جلد 4 - صفحه 305 يا مُوسى‌ مَسْحُوراً» «1» به راستى كه گمان مى‌كنم كه تو افسون زده‌اى. ج: نمونه نصرت خداوند: قرآن نصرت الهى را حقّى مى‌داند كه خداوند بر خود لازم كرده است‌ «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» «2» يعنى يارى مؤمنان بر ما لازم است. يا در جاى ديگر مى‌فرمايد: «نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» «3» ما هود و مؤمنان را نجات داديم. امّا درباره قهر خداوند كه از مجرمان برنمى‌گردد، در سوره‌ى رعد آيه 11 مى‌فرمايد: «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» هرگاه خداوند بر قومى قهر بگيرد، برگشت ندارد. پیام ها 1- قساوت و لجاجت در انسان، تا آنجا اوج مى‌گيرد كه انبياى بردبار را نيز مأيوس مى‌كند. «إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ» 2- خوش‌بينى و حسن‌نيّت و حوصله اندازه دارد. «حَتَّى» 3- نيروى خود را صرف زمينه‌هاى غيرقابل نفوذ نكنيد. بايد از برخى مردم صرف نظر كرد. «اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ» 4- مهلت دادن به مجرمان وتاخير عذاب آنان، از سنت‌هاى الهى است. «حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ» يعنى به قدرى ما به مجرمان مهلت داديم كه انبيا مأيوس شدند. 5- تاخير عذاب الهى سبب جرأت وتكذيب مجرمين مى‌گردد. حَتَّى إِذَا ... وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا 6- نااميدى انبيا از هدايت مردم، شرط نزول قهر خداست. إِذَا اسْتَيْأَسَ‌ ... لا يُرَدُّ بَأْسُنا ... 7- امدادهاى الهى نسبت به پيامبران هم زمان خاصى دارد. إِذَا اسْتَيْأَسَ‌ ... جاءَهُمْ‌ 8- قهر الهى شامل انبيا و مومنان واقعى نمى‌شود. «فَنُجِّيَ» 9- هم قهر و عذاب و هم لطف و امداد به دست خداست. نَصْرُنا ... بَأْسُنا «1». اسراء، 101. «2». روم، 47. «3». هود، 58. جلد 4 - صفحه 306 10- سرنوشت قهر يا نجات انسان بدست خود اوست. «مَنْ نَشاءُ، الْمُجْرِمِينَ» 11- اراده وخواست خدا قانون‌مند است. «مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ» 12- راه خدا بن‌بست ندارد. إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ‌ ... جاءَهُمْ نَصْرُنا (هر كجا مردم كار را به بن‌بست كشاندند قدرت خدا جلوه مى‌كند.) 13- هيچ قدرتى مانع قهر خدا نمى‌شود. «لا يُرَدُّ بَأْسُنا» 14- سنت خداوند در حمايت انبيا و هلاكت مجرمان است. «جاءَهُمْ نَصْرُنا، لا يُرَدُّ بَأْسُنا»" ‏‏‏‏٠جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‌ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «111» به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است. (اين) سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق كننده‌ى آن (كتاب آسمانى) است كه پيش از آن آمده و روشنگر هر چيز و (مايه) هدايت و رحمت براى گروهى است كه ايمان مى‌آورند. نکته ها «عبرت» و «تعبير» به معنى عبور است، عبور از صحنه‌اى به صحنه‌اى ديگر. «تعبير خواب» عبور از رؤيا به واقعيات. و «عبرت» يعنى عبور از ديدنى‌ها و شنيدنى‌ها به ناديدنى‌ها و ناشنيدنى‌ها. «قَصَصِهِمْ» شايد اشاره به داستان تمام انبيا باشد و شايد مراد، داستان يوسف، يعقوب، برادران، عزيز مصر وحوادث تلخ وشيرينى باشد كه در اين سوره آمده بود. پیام ها 1- شرط امتياز در داستان‌ها، پندآموزى آنهاست. در ابتداى سوره فرمود: جلد 4 - صفحه 307 «نَحْنُ‌ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» ودر آخر فرمود: «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» 2- چنانكه حضرت يوسف عليه السلام على رغم همه كيدها و مشكلات و موانع به عزّت و قدرت رسيد، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز على رغم همه‌ى مكرها و ... به عزّت و قدرت خواهد رسيد. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ»* 3- تنها خردمندان از داستان‌ها، پند وعبرت مى‌گيرند. «عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» 4- عبرت‌آموزى از قصص قرآن، مخصوص يك زمان نيست. «لِأُولِي الْأَلْبابِ» 5- داستان‌هاى قرآن، بيان واقعيّت‌هاى عينى و عبرت آموز است. (يافتنى است، نه بافتنى.) «ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‌» 6- گفتار راست و واقعى، تأثير عميق دارد. عِبْرَةٌ ... ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‌ 7- قرآن با كتب آسمانى ديگر همسو است. تَصْدِيقَ الَّذِي‌ ... 8- قرآن، تمام نيازهاى انسان را مطرح مى‌كند. «تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ» 9- قرآن، هدايت محض است و آميخته با هيچ ضلالتى نيست. «هُدىً» 10- تنها اهل ايمان از هدايت ورحمت قرآن بهره مى‌برند. «هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» 11- نكته سنجى و درس گرفتن عقل لازم دارد؛ «عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» ولى دريافت نور و رحمت الهى، ايمان نيز لازم دارد. «لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» 12- داستان يوسف براى جويندگان حقيقت، آيت‌ «آياتٌ لِلسَّائِلِينَ» براى خردمندان، عبرت‌ «عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» و براى اهل ايمان، مايه‌ى هدايت و رحمت است. «هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»* «والحمدللّه ربّ العالمين»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As