"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ «54»
و پادشاه گفت: يوسف را نزد من آوريد تا وى را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفتگو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما داراى منزلتى بزرگ و فردى امين هستى.
نکته ها
در «لسان العرب» آمده: هرگاه انسان كسى را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خويش او را مداخله دهد، گفته مىشود: «أَسْتَخْلِصْهُ».
يوسف عليه السلام وقتى از زندان آزاد مىشود بر در زندان جملاتى چند مىنويسد كه سيماى زندان در آن جملات ترسيم شده است: «هذا قبور الاحياء، بيت الاحزان، تجربة الاصدقاء و شماتة الاعداء» يعنى؛ زندان گورستان زندگان، خانه غمها، محل آزمودن دوستان وشماتت دشمنان است. «1»
پادشاه وقتى پى به صداقت و امانت يوسف مىبرد و در او خيانتى نمىيابد، او را براى خود برمىگزيند. اگر خداوند از بنده خيانت نبيند چه خواهد كرد!؟ حتماً او را براى خود بر خواهد گزيد كه قرآن دربارهى پيامبران چنين تعبيرى دارد: «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» «2»، «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» «3»
پادشاه با «لَدَيْنا» اعلام كرد كه يوسف در حكومت ما جايگاه دارد نه تنها در دل من، پس همه مسئولين بايد از او اطاعت كنند.
قدرت داشتن و امين بودن در كنار هم ارزشمند است، زيرا اگر امين باشد ولى امكانات نداشته باشد، قدرت انجام كارى را ندارد واگر مكين باشد امّا امين نباشد، حيف و ميل بيتالمال مىكند.
چنانكه حضرت على عليه السلام خطاب به مالك اشتر استاندار خود مىفرمايد: بعد از شناسايى و
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». طه، 13.
«3». طه، 41.
جلد 4 - صفحه 228
گزينش كارمندان، به آن حقوق مكفى بده. «اسبغ عليهم الارزاق» «1»
پیام ها
1- خداوند اگر بخواهد، اسير ديروز را امير امروز قرار مىدهد. «قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»
2- در برابر خدمات افراد بايد عكس العمل نشان داد و از آنان تقدير كرد. (در برابر تعبير خواب دستور داد كه او را آزاد كنند) «ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»*
3- افراد مشرك وكافر هم از كمالات معنوى لذّت مىبرند. فطرت كمال دوستى، در هر انسانى وجود دارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»
4- براى تصدّى اعطاى پستهاى مهم و كليدى علاوه بر تدبير و كاردانى، محبوبيّت و مقبوليّت نيز بسيار مهم است. (يوسف در اثر عفّت، تدبير، تعبير خواب و بزرگوارى، محبوبيّت خاصّى پيدا كرد، لذا عزيز مصر گفت او براى خودم باشد) «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»*
5- پاكى، امانت، صداقت و عفاف، پادشاهان را نيز به تواضع وا مىدارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»*
6- تا مرد سخن نگفته باشد، عيب وهنرش نهفته باشد. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ»
7- در گزينشها، مصاحبه حضورى نيز مفيد است. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ»
8- براى اعطاى مسئوليّتهاى بسيار مهم، گاه لازم است شخص اوّل مملكت، خود مصاحبه حضورى كند. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ»*
9- پستهاى بزرگ و كليدى را به افراد شايسته و امتحان داده واگذار كنيد. فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ ...*
10- انسان صادق و امين حتّى در جمع كافران نيز مقبول و مورد احترام است. («لَدَيْنا» شامل همهى كارگزاران مىشود) «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»*
«1». نهج البلاغه، كتاب 53.
جلد 4 - صفحه 229
11- زنان مصر جمال يوسف ديدند، دل از كف دادند و دست بريدند؛ پادشاه امانت و پاكى او را ديد مُلك مصر را در اختيارش نهاد. اگر همه كمالات يوسف بر آنان آشكار مىشد چه مىكردند؟*
12- وقتى به امانت و توان و صداقت كسى اطمينان پيدا كرديد، در واگذارى مسئوليّت به او درنگ نكنيد. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»*
13- مشاور خاص مسئولين كشورى، بايد اهل تقوا، تدبير، قدرت برنامهريزى و امانت باشد. أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي ... مَكِينٌ أَمِينٌ (يوسف جامع همه اينها بود.)
14- قدرت يوسف عليه السلام بدون قيد وشرط بوده است. («مَكِينٌ» بدون هيچ شرط و محدوديّتى)*
15- مكين و امين بودن، هر دو با هم لازم است. «مَكِينٌ أَمِينٌ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۴_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
هدایت شده از خانه قرآنی کریمه
007.mp3
1.39M
با سلام با هدف آماده سازی همراهان قرانی جهت تلاوت روزی یک صفحه در مساجد و ادارات هر هفته یک صفحه از قرآن با صوت استاد پرهیزکار و متن همان صفحه در کانال قرار خواهد گرفت
#صفحه_۷_جز۱_بقره_پرهیزکار
#قرارگاه_جهادی_محبان_الزهرا_(س)
#خانه_قرآنی_کریمه_منطقه_۱۸ ارتباط با ادمین @S_K_ahmadi54
https://eitaa.com/kareme18
https://t.me/mohebanalzahra18
https://eitaa.com/Mohebanalzahra18
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «55»
(يوسف) گفت: مرا بر خزانههاى اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهبانى دانا هستم.
نکته ها
سؤال: چرا يوسف پيشنهاد اعطاى مسئوليّت براى خود را مطرح كرد؟ يا به تعبير ديگر؛ چرا يوسف طلب رياست كرد؟
پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براى مردم كرد و خود را براى جلوگيرى از پيشآمدهاى ناگوار اقتصادى، لايق مىدانست، پس براى جلوگيرى از ضرر، آمادگى خود را براى قبول چنين مسئوليّتى اعلام كرد.
سؤال: چرا يوسف از خود تعريف و تمجيد كرد، مگر نه اين است كه قرآن مىفرمايد: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ» «1» خود را نستاييد؟
«1». نجم، 32.
جلد 4 - صفحه 230
پاسخ: ستايش يوسف، ذكر قابليّتهاو توانايىهاى خود، براى انجام مسئوليّت بود، كه مىتوانست جلو آثار سوء قحطى و خشكسالى را بگيرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.
سؤال: چرا يوسف با حكومت كافر همكارى كرد؟ مگر قرآن از آن نهى نكرده است. وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ... «1»
پاسخ: يوسف، براى حمايت از ظالم اين مسئوليّت را نپذيرفت، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالى، به اين كار اقدام نمود. يوسف هرگز حتّى يك كلمه تملّق هم نگفت.
رجال سياسى، معمولًا به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار مىكنند، ولى يوسف بايد مردم را حفظ كند. بگذريم از اينكه اگر نمىتوان رژيم ظالمى را سرنگون كرد و تغيير داد، بايد به مقدارى كه امكان دارد از انحراف و ظلم جلوگيرى كرد و بخشى از امور را بدست گرفت و فعاليّت نمود. «2»
در تفسيرنمونه آمده است: مراعات «قانون اهم و مهم» از نظر عقل و شرع يك اصل است.
شركت در نظام حكومتى شرك، جائز نيست ولى نجات يك ملّتى از قحطى مهمتر است. به همين دليل، يوسف عليه السلام مسئوليّت سياسى نپذيرفت، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئوليّت نظامى نپذيرفت، تا مبادا خون به ناحقّى ريخته شود. فقط مسئوليّت اقتصادى آن هم براى نجات مردم را برعهده گرفت. «3» امام رضا عليه السلام فرمود: هنگامى كه ضرورت ايجاب كرد كه يوسف سرپرستى خزائن مصر را بپذيرد، خود پيشنهاد داد. «4»
علىبن يقطين نيز به سفارش امام كاظم عليه السلام در دستگاه بنىعباس وزير بود. وجود اينگونه مردان خدا مىتواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق عليه السلام فرمود: «كفّارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان» كفارهى كار حكومتى، بر آوردن نيازمندى برادران دينى است. «5»
از امام رضا عليه السلام پرسيدند: شما چرا ولايتعهدى مأمون را پذيرفتهايد؟ در جواب فرمود: يوسف كه پيامبر بود در دستگاه مشرك رفت، من كه وصىّ پيامبرم، در دستگاه شخصى كه اظهار مسلمانى مىكند رفتهام بگذريم كه پذيرفتن من اجبارى است، در حالى كه يوسف عليه السلام با
«1». هود، 113.
«2». تفسير فىظلالالقرآن.
«3». تفسير تبيان.
«4». تفسير نورالثقلين.
«5». وسائلالشيعه، ج 12، ص 139.
جلد 4 - صفحه 231
اختيار وبه خاطر اهميّت موضوع، آن مسئوليّت را پذيرفت. «1»
هنگامى كه يوسف مقام ومنزلت پيدا كرد، تقاضاى ديدار والدين نكرد، بلكه تقاضاى مسئوليّت خزانهدارى نمود، زيرا ديدار جنبهى عاطفى داشت و نجات مردم از قحطى، رسالت اجتماعى او بود.
امام صادق عليه السلام خطاب به گروهى كه اظهار زهد كرده و مردم را دعوت مىكردند كه همانند آنان زندگى را بر خود سخت بگيرند ... فرمود: شما در بارهى يوسفِ پيامبر، چگونه فكر مىكنيد كه به پادشاه مصر گفت: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ» و كار يوسف به آنجا رسيد كه همهى كشور و اطراف آن تا يمن را در اختيار گرفت ... در عين حال نيافتيم كسى را كه اين كار را بر او عيب گرفته باشد. «2»
در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده است: يوسف عليه السلام در هفت سال اوّل، گندمها را جمعآورى و ذخيره مىكرد و در هفت سال دوم كه قحطى شروع شد، آنها را به تدريج و با دقّت در اختيار مردم، براى مصارف روزمره زندگىشان قرار مىداد و با دقت و امانتدارى، كشور مصر را از بدبختى نجات داد. يوسف در هفت سال دورهى قحطى، هرگز با شكم سير زندگى نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند. «3»
در تفسير مجمعالبيان و الميزان از نوع عملكرد يوسف عليه السلام اينگونه ياد مىشود: وقتى قحط سالى شروع شد؛ حضرت يوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوم، گندم را در مقابل جواهر و زيورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپايان، در سال چهارم، گندم را در مقابل بردهها، در سال پنجم، گندم را با خانهها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتى سال هفتم به پايان رسيد، به پادشاه مصر گفت: همهى مردم و سرمايههايشان در اختيار من است، ولى خدا را شاهد مىگيرم و تو نيز گواه باش، كه همهى مردم را آزاد و همهى اموال آنان را برمىگردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وا
نگشتر) ترا نيز پس مىدهم. حكومت براى من وسيلهى نجات مردم
«1». وسائلالشيعه، ج 12، ص 146.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير مجمع البيان.
جلد 4 - صفحه 232
بود، نه چيز ديگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن.
پادشاه با شنيدن اين سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوى يوسف كوچك و حقير يافت كه يكباره زبان به ذكر گشود و گفت: «أشهد أن لاالهالااللَّه و أنّك رسوله» من هم ايمان آوردم، ولى تو بايد حاكم باشى. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»
در انتخاب و گزينش افراد، به معيارهاى قرآنى توجّه كنيم. علاوه بر «حفيظ و عليم» بودن، معيارهاى ديگرى در قرآن ذكر شده است، از آن جمله:
1. ايمان. «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» «1»
2. سابقه. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» «2»
3. هجرت. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» «3»
4. توان جسمى و علمى. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» «4»
5. اصالت خانوادگى. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» «5»
6. جهاد و مبارزه. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» «6»
پیام ها
1- هر جا لازم باشد، بايد داوطلب مسئوليّتهاى حسّاس شد. قالَ اجْعَلْنِي ...
2- نبوّت، از حكومت و سياست جدا نيست، همچنان كه ديانت، از سياست جدا نيست. «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»
3- در به كارگيرى افراد لايق، علاقه شخصى او در نظر گرفته شود. اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ ...*
4- ابتدا احراز شايستگى، سپس درخواست مسئوليّت. أَسْتَخْلِصْهُ ... اجْعَلْنِي ...*
5- وقتى در كارى مهارت داريد، اعتماد به نفس داشته باشيد و خود را عرضه كنيد. «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»*
«1». سجده، 18.
«2». واقعه، 10- 11.
«3». انفال، 72.
«4». بقره، 247.
«5». مريم، 28.
«6». نساء، 95.
جلد 4 - صفحه 233
6- در هر موقعيّتى كه فرد قرار دارد بايد به نظرات افراد پايينتر و مشاوران امين توجّه داشته باشد. (عزيز مصر به پيشنهاد يوسف كه گفت: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»، توجّه كرد و آن را پذيرفت.)*
7- تابعيّت منطقهاى، اصل نيست. يوسف مصرى نبود، ولى در حكومت مصر وارد شده و مسئوليّت گرفت. (ملّىگرايى، ممنوع) «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»
8- به هنگام ضرورت، بيان لياقت و شايستگى خود، منافاتى با توكلّ و زهد و اخلاص ندارد. «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»
9- از مجموعه دو وصفى كه پادشاه از يوسف عليه السلام بيان كرد؛ «مَكِينٌ، أَمِينٌ» و دو صفتى كه يوسف براى خود بيان نمود؛ «حَفِيظٌ، عَلِيمٌ» اوصاف كارگزاران شايسته به دست مىآيد: قدرت، امانت، پاسدارى و تخصص.
10- در برنامهريزى ونظارت بر مصرف، بايد سهم نسل آينده حفظ و مراعات شود. «حَفِيظٌ عَلِيمٌ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۵_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As