eitaa logo
پند نامه
582 دنبال‌کننده
367 عکس
22 ویدیو
2 فایل
پند و حکایت ❌کپی‌مطالب‌بدون آدرس کانال جایز نیست ❌ 🔺️ارتباط : @mojahedehagh 🔺️مدیر تبادل : @Aghayabnalhasan 🔻کانال سفارش کتاب👈 @Allameaskari
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت وفات جناب #ابوطالب و #بعثت پیامبر اسلام 👇👇👇👇👇 ✅کانال #پندنامه @taghriraterozaneh http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed
پند نامه
به مناسبت وفات جناب #ابوطالب و #بعثت پیامبر اسلام 👇👇👇👇👇 ✅کانال #پندنامه @taghriraterozaneh http
جناب 🔺️وقتی که در مرحله‌ی اول ، بعد از آنی که با گذشت سه سال یا بیشتر - که دعوت پنهانی بود، - پیغمبر توانسته بود سی، چهل نفر را مسلمان بکند، بعد امر الهی آمد که: 💠 «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین. انّا کفیناک المستهزءین»؛ علنی کن، برو توی میدان، پرچم را به دست بگیر و کار را علنی کن. 🔺️ اولین کاری که کردند، تطمیع آن بزرگوار بود. آمدند پیش جناب ابوطالب گفتند: که این برادرزاده‌ی تو اگر مایل است پادشاهی کند، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب میکنیم. ❌ بگوئید از این حرفهائی که میزند، دست بردارد. 🔸️جناب که بر جان پیغمبر میترسید و از توطئه‌ی آنها بیمناک بود، پیش پیغمبر آمد و گفت: بزرگان مکه این پیغام را دادند؛ 🌹 شاید توصیه کرد که این ایستادگی به این اندازه دیگر چرا؛ لازم نیست !! 🔺️پیغمبر فرمود: 💠«یا عمّ! واللَّه لو وضعوا الشّمس فی یمینی و القمر فی شمالی لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتّی اظهره اللَّه او یذهب بما فیه»؛ عموجان! اگر خورشید را در دست راست من بگذارند، ماه را در دست چپ من بگذارند، برای اینکه من از این هدف دست بکشم، سوگند به خدا این کار را نمیکنم؛ تا وقتی که یا خدا ما را پیروز کند یا همه‌ی ما از بین برویم. 🔺️ بعد در روایت دارد که 💠 «ثمّ اغرورقت عیناه من الدّمع»؛ چشم مبارک پیغمبر لبریز اشک شد و از جا بلند شد.  🔺️جناب  وقتی این استقامت را دید، منقلب شد و گفت: «یابن اخی اذهب و قل ما احببت»؛ برو هرکاری که میخواهی بکن؛ هدفت را دنبال کن. 💠 «واللَّه لا اسلّمنّک بشیء»؛ سوگند به خدا من تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم. ❌❌❌نتیجه : این ایستادگی، ایستادگی می‌آفریند. این استقامت از پیغمبر، ریشه‌ی استقامت را در  مستحکم میکند. 📚بیانات مقام معظم رهبری ۱۳۸۲/۷/۲ ✅کانال @taghriraterozaneh http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed
🔺️در انتظار پيامبر خاتم (ص) 🔸️پيامبر اسلام (ص) که ۱۲ سال بيشتر سن نداشت و در كفالت عموى بزرگوار خويش، بود، در يكى از سفرهای تجاری به سمت شام با او همراه شد. 🔺️ساليان درازى بود كه راهبى مسيحى، امّا يكتاپرست، به نام «بحيرا» در سرزمين بصرى در حوالی دمشق صومعه‌اى داشت، و در آن به عبادت مشغول بود. او اطّلاعات زيادى از كتابهاى مذهبى گذشته داشت که به او ارث رسیده بود. 🔺️كاروان قريش هر سال در كنار اين دير توقّف می‌كرد تا خستگى بگيرد. امّا هرگز بحيرا را نمی‌ديدند اتّفاقا امسال به محض اينكه فرود آمدند، بحيرا آنها را به غذا دعوت كرد. 🔺️عالم و زاهد مسيحى، هنگامى كه به مهمانان نگريست، در ميانشان مطلوب خويش را نيافت؛ 🔸️ گفت: اى قريشيان! نبايد هيچ كس از شما از سفره من دور بماند! 🔸️جواب گفتند: همه بر سر سفره حاضرند، جز جوانى خردسال كه براى محافظت بارها مانده است. 🔸️گفت: نه، بايد همه بيايند. پيامبر را بر سر سفره راهب آوردند. 🔺️بعد از پايان غذا، آنگاه كه همه برخاستند و رفتند، 🔸️بحيرا گفت: اى جوان! از تو به حقّ لات و عزّى می‌خواهم كه به همه سؤالهاى من پاسخ بدهى! 💠پيامبر فرمود: با نام لات و عزّى چيزى از من مخواه. به خداى سوگند، من به هيچ چيز مانند اينها با بغض و كينه و دشمنى نمی‌نگرم! 🔸️بحيرا گفت: پس به خداى سوگند، به من خبر بده از آنچه از تو سؤال می‌كنم. 💠پيامبر گفت: سؤال كن از هر چه می‌خواهى! 🔺️بحيرا سؤالهايى در مورد بيدارى و خواب و حالات و زندگانى آن حضرت به عمل آورد؛ جوابهايى كه شنيد همه با آنچه انتظار داشت تطبيق می‌كرد. 🔺️آنگاه به پشت شانه پيامبر نگاه كرد و در ميان دو كتف او به جستجوى خالى - كه بعدها مهر نبوّت نام گرفت- پرداخت، و آن را بدان شكل كه انتظار داشت، در همانجا كه می‌دانست، يافت. 🔸️پس از اين بازبينى، روى خود را به كرد و گفت: اين برادرزاده‌ات را به شهر خودش بازگردان، و از نقشه‌ها و كينه‌هاى يهود در مورد او بترس و برحذر باش. به خداى سوگند، اگر يهوديان او را ببينند و آنچه من دانستم و شناختم، بدانند و بشناسند، 🔺️وى در معرض خطر قرار خواهد گرفت. اين برادرزاده تو در آينده شأنى عظيم خواهد يافت. 📚نقش ائمه در احياي دين، ج1، ص: 251 نویسنده بزرگوار ✅کانال @taghriraterozaneh http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed