🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_چهل_وپنجم وارد گروهشون شدم و شهادتین را دادم.چند ماهِ اول فقط مطالب گروهشون ر
ببخشید از وقفه چندماه از رمان چاه غفلت
🌸 💌
💌
🌱• #حدیثـــ
🖇• امـاممهـدۍعجـلاللهمےفرماینـد:«
🌻• دانـش، دانـشِ مـاســت،از ڪـفرِ ڪافر، گـزنـدی بـر شـما نیسـتــ...
@taghvim_nikan
اکنون بیش از ۱۱۴۸ سال و ۱۱ ماه ۲۲ روز و ۱۴ ساعت و ۳۶ دقیقه و ۳۰ ثانیه است کسی منتظر ۳۱۳ «مرد» است و زمان همچنان درگذر است! مگر «مرد» شدن چقدر زمان میخواهد؟
⏰ثانیه ها بدون مکث ، به سرعت می گذرند...
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـــرَجْ
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan
🌖 تقویم نجومی اسلامی 🌔
🌱 تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ 🌱
🔺 شبنه ۰۳ دی مـــــــــاه ۱۴۰۱
🔺 شنبه ۲۹ جمادیالاول ۱۴۴۴
📗 احکام دینی و اسلامی.
💠روز صالح و نیکویی برای هرکاری است از جمله:
✔️خرید و فروش.
✔️دیدار با امرا و حکام.
✔️طلب حاجت.
✔️قرض و استقراض
🌴نوزادی که امروز حلیم و غنی گردد.
🌱بیمار سریعا شفا می یابد.
🔺سفر خوب است مسافر به مال زیادی نصیبش شود.
📜وصیت کردن در این روز مکروه است.
🔸طبق روایات، اصلاح مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب نیست و پرهیز گردد.
♦ خون دادن یا حجامت در این روز از نظر ماه قمری ، خوب است و عاملی است جهت رهایی از بیماری های اعصاب و روان.
👻شنبه روز خلق جنیان و روز مکروه خُدعه است
🔸مباشرت در این شنبه شب (شنبه که شب شد) روایتی بر کراهت یا استحباب آن وارد نشده است.
🔺 شنبه برای گرفتن ناخن، روز بدی است و طبق روایات ممکن است موجب بیماری خوره و آکله در انگشتان گردد.
🔹شنبه برای بریدن دوختن ، خریدن و پوشیدن لباس نو روز مناسبی نیست طبق روایات موجب بیماری می شود مگر آن را هدیه دهد.
🔸وقت استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
🌷ذکر روز شنبه یا رب العالمین ۱۰۰ مرتبه
💠ذکر بعد از نماز صبح یا غنی(۱۰۶۰ مرتبه) موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
🦋`روز شنبه متعلق است به حضرت رسول اکرم بهتر است در این روز اعمال خیر و نیک خود را به ساحت مقدس ایشان هدیه کنیم.
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم نجومی عـطـڔ انتظاڔ 🌱
@taghvim_nikan
🌸 💌
💌
🌱• #حدیثـــ
🖇• امـاممهـدۍعجـلاللهمےفرماینـد:«
🌻•فضیلـتدعـاوتسـبیحبـعدازنـمازهـاۍواجبدرمـقایـسهبادعـاوتسـبیحپـسازنـمازهـاۍمسـتحبۍ،مـانندفضیلـتواجـباتبرمسـتحبّاتاسـت.
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan
سلام امام زمانـم
سلام حضرت رهایی ،
دنیا از نفس افتاده است .
این عالم فقط
با نفس های توست که آرام می شود .
با گام های توست که جان می گیرد .
با لبخند توست که مصفا می شود .
با طنین صدای توست که شفا
می یابد ....
بیا ای فریادرس موعود ...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan
در برخی روایات به خواندن #سورهانفطار
در هنگام #باران تاکید شده
و برکات زیادی به همراه خواهد داشت 🌧
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan
شخصی از شیخ حسنعلی نخودکی درخواست علم کیمیا کرد
و ایشان گفتند من بهتر از علم کیمیارا به تو میدهم
و آن این است که بعد ازنمازهای واجب
🌿ایت الکرسی تا (هوالعلی العظیم) میخوانی
🌿و بعد تسبیحات حضرت زهرا س را میگویی
🌿و بعد سه مرتبه سوره ی توحید را میخوانی
🌿و بعد سه بار صلوات میفرستی
🌿و بعد سه بار آیه ۲و۳ سوره طلاق را میخوانی
وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْرًا » ( سوره طلاق، آیات ۲ و ۳).
این از کیمیا برایت بهتر است
و آن شخص میگفت تا اخر عمر هیچوقت محتاج نشدم
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan
هدایت شده از آوینیسم🌱
#دعای_مطالعه📖:
در «خلاصة الاذکار» آمده است که وقت مطالعه بخواند:
اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِي مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ، وَأَكرِمْنِي بِنُورِ الْفَهْمِ . اللّٰهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَانْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِكَ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_چهل_وپنجم وارد گروهشون شدم و شهادتین را دادم.چند ماهِ اول فقط مطالب گروهشون ر
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_چهل_وششم
با حرفهایی که شنیده بودم وحشت کردم و به لباس جواد چنگ زدم .
احساس میکردم تمام این اتفاقات برای من هم برنامه ریزی شده بود . جدایی از جواد ،ازدواج با شخصی که هم دین خودم باشه ..داشت دیوانه ام میکرد.
با لبانی که از شدت ترس میلرزید گفتم : اگه ...اگه میرفتم سر قرار معلوم نبود چه اتفاقی برام میافتاد .
آقای هاشمی: کار خوبی کردید نرفتید از این جماعت هر کاری برمیاد .این فرقه که مشخص هست اصلا هدفش یمانی نیست،خودشون هم میدونن که احمدی وجود نداره و به خاطر پولهای کلانی که مردم ساده به حسابهاشون واریز میکنند نمیتونن واقعیت رو برملا کنند ، این تنها فرقه ای نیست که وجود داره .
به خاطر همین فساد مالی، بزرگان این فرقه با هم به اختلاف افتادند . از مکتب جدا شدن و خودشون یه فرقه جدیدی تاسیس کردند.خیلی ها هم به خاطر نداشتن اطلاعات کافی به دام این فرقهها افتادن.
حتی یکی از خانمهای پیرو این فرقه ،وقتی خودش قربانی سو استفادههای افراد مکتب میشه، خیلی از واقعیتهای مکتب را برملا و رسواشون میکنه.بعد هم از مکتب جدا میشه و به همراه برادرش یه فرقه جدیدی تاسیس میکنند .
حتی در این کلاسهای مهدویت که برای افراد برگزار میکنیم ،هستند از این قبیل قربانیها که به خاطر سواستفادههایی که ازشون شده دچار مشکلات روحی شده بودند. حالا سعی دارن اشتباهات گذشتهاشون رو با کمک به افرادی که به دام این فرقهها میافتند جبران کنند.
باورم نمیشد که وارد جهنمی شده بودم که هر روز هیزمی به هیزمهایش اضافهتر میشد .
اینبار درد معده هم به حال ویران شدهام اضافه شده بود ،از درد گوشه چادر را مچاله میکردم و چشمهام را به هم میفشردم .
جواد با دیدن چهرهای رنگپریده و عرقی که روی پیشانیام نقش بسته بود ،بلند شدو گفت : مابقی صحبت ها رو بزاریم برای بعد ،چون هم تو حالت خوب نیست هم حاج آقا احتمالاً کار دارن.
اقای هاشمی بلند شد و گفت: من هفتهای دوبار برای خادمی به حرم میام ،اگر باز سوالی داشتید بنده درخدمتم .
به کمک جواد بلند شدم و از آقا هاشمی به خاطر این لطفی که در حقم کرده بود تشکر کردم.نمیدونم اگه آقا هاشمی نبود
شاید هنوز هم در شک پذیرفتن اینکه این فرقه، دروغین دست و پا میزدم .
از اتاق خارج شدیم و برای زیارت به صحن اصلی رفتیم ، هر موقع به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها میآمدم حرفها برای گفتن داشتم ، حتی بیشتر اوقات در صحن مینشستم و کاغذ و قلم بر میداشتم و شروع میکردم به نوشتن خواستههام ،بعد کنار ضریح میایستادم و سرمو به ضریح تکیه میدادمو دونه دونه دعا و آرزوهامو برای خانم میخوندم .
اما هیچ چیزی به ذهنم نمیرسید. این دفعه نیاز داشتم به یه دفتر بزرگ هزار برگ که فقط بنویسم که شرمنده و روسیاهم .
از جواد جدا شدم و به سمت ورودی حرم رفتم .
با هر قدمی که بر میداشتم درد امانم را میبرید .
پاهایم میلرزید. قدم هایم را به آرامی برمیداشتم .
روبهروی ضریح که ایستادم زانوهایم بیحس شدن و روی زمین افتادم .مانند عزیزی که از دست داده باشم گریه و زاری میکردم و زیر لب طلب بخشش میکردم .
نمیدونستم چند ساعت در حرم ماندم تا این قلب ناآرامم، آرام گرفت .
از حرم که خارج شدم جواد رو دیدم که در حال صحبت کردن با یکی از خادمان حرم بود با دیدنم به سمتم آمد،نگرانی رو تو چهره اش میدیدم که گفتم: حالم خیلی خوبه فقط کمی معده ام درد میکنه .
سوار ماشین شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم ،اول به داروخونه رفتیم و جواد پیاده شد و بعد از مدتی با شربت و قرص برگشت. بعد به سمت خونه حرکت کردیم .
وقتی رسیدیم عمو و زن عمو هم آمده بودند و مشغول صحبت کردن با مامان و بابا بودن .
زنعمو وقتی نگاهش به من و جواد افتاد ،بلند شد و به سمتم آمد و درآغوشم گرفت .انگار تمام اتفاقات رو از یاد برده بود .
شب خوبی بود رفتارها به صورتی بود که انگار هیچ آشوبی در این خانه به پا نشده بود .
با رفتن مهمانها از درد و خستگی به اتاقم پناه بردم ،به لطف قرص خواب مامان ، چشمهام بسته شدو تمام درد و غمهایم فراموش شد.
اما این فراموشی فقط چند ساعت دوام آورد و دوباره کابوس تکراری به سراغم آمد .
حالا مامان بالای سرم ایستاده بود و تکانم میداد تا از وحشت خواب دچار حمله قلبی نشم .
پلکهایم آنقدر سنگین شده بودند که حتی توان باز نگه داشتنشان را نداشتم .
مامان سرم را در آغوشش گرفت تا شاید کمی از این ترسم بکاهد اما فایده ای نداشت .
آن شب همه بدون خوردن سحری ،در اتاقم تا صبح بیدار ماندن و سعی در آرام کردنم داشتن .
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan