🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_سی_وسوم حاج حیدر با دیدن چهره پریشانم نگران شد و گفت: خوبی دخترم ؟ میخوای جوا
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_سی_وچهارم
مانند کسی بودم که کلی دلیل برای روشن شدن حقایق بهش نشان میدادند ولی او همچنان چشم و گوش هایش را بسته بود و به دنبال یک دلیل محکم برای اثبات حق خودش بود تا ثابت کند که احمد حق هست.
کتاب رو بستم و روی زمین گذاشتم و با صدای که سرشار از عصبانیت بود گفتم :
شماها وقتی بخواهید چیزی را انکار کنید همین بهانه ها را میارید وصیت به طور واضح داره از فرزند داشتن امام زمان عجل الله و اهدای حکومتش صحبت میکنه و شما دارید انکارش میکنید نمیترسید از خدا و امامش؟؟ شما مهدیین رو هم انکار میکنید؟؟
حاج حیدر : نه این یه ادعایی هست که فقط جلوه داره و واقعیتش چیز دیگری هست!میدونی چرا؟به خاطر اینکه بحث فرزند داشتن امام زمان عجل الله یه بحثی است و امامت انها یه بحث دیگه،ما اگر فرضا قبول کنیم که امام زمان عجل الله فرزندی دارند،نمیتونیم امامتشون رو ثابت کنیم چون صدها روایت امامت رو در دوازده نفر منحصر کرده و هیچ روایتی هم برای فرزندان ایشون مقام امامت قائل نشده جز همین حدیث!پس باز میبینیم که یک حدیث اومده جلوی صدها روایت رو گرفته!
اما بحث مهدیین هم اینجوری است که تو روایات ما مهدیین به دو دسته تقسیم شده!برخی از روایات منظورش از مهدیین خود امامان دوازده گانه بوده که از باب تقیه خودشون رو مهدیین در عصر رجعت نامیدند!و یک دسته هم اشاره داره که مهدیین قومی از شیعیان بوده که در عصر امام زمان فرماندهی میکنند!پس بازم ما جز این روایت هیچ جای دیگر امامتی برای مهدیین مشاهده نمیکنیم!و جالب تر اینکه تو روایتی هم اومده که مهدیین امام نیستند بلکه قومی از شیعیان هستند و امام معصوم صریحا امامت اینهارا رد میکنند!با این اوصاف بازهم همون سؤال رو میپرسم ازت که چجوری یک دونه روایت میخواد جلوی صدها روایت ایستادگی کرده و عقیده سازی کند؟
جوابی برای سوالش نداشتم.
درونم جنگی بر پا بود.
نمیدانستم با چه میخواهم بجنگم ،با حرفهای که از حاج حیدر میشنیدم و نمیخواستم باورش کنم؟یا صداهایی که در گوشم دائما نام احمد را نجوا میکرد؟
تمام تیرهایم رها شده بودند و هیچ کدامشان به هدف نخورده بود ...
بغضی که این چند ساعت حبس شده بود حالا تبدیل شده بود به باریدن.
دیگر تحمل ماندن را نداشتم، احساس میکردم
اگر چند دقیقه بیشتر در این خانه بمانم ضربان قلبم میایستد و زندگیام به پایان میرسد ..
بلند شدم و به سمت در ورودی قدم برداشتم
در چهار چوب در ایستادم و به یاد خوابی که دیده بودم افتادم.
با صدایی که میلرزید و اشکهایی که جاری شده بودن برگشتم و گفتم : اگر همه حرفهاتون رو باور کنم و بگم حق با شماست.
خوابم رو چه کنم؟ خواب رو که خودم دیدم،
خوابی که به خاطرش دعای رویا خوندم و ۳ روز روزه گرفتم و به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کردم.
مگه میشه خوابم دروغ باشه؟مگه میشه اهل بیت کاری کنند که ما راه رو به اشتباه بریم؟
من که از خودشون کمک خواستم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⭕️تمام شبهات مطرح شده در این پارت از داستان صرفا شبهه می باشد و پاسخ علمی دارد که در ادامه داستان روشن میشود.
🔰"مجموعهالمنقذالعالمے،نجاتبخشجهانے"
⇲• @taghvim_nikan