eitaa logo
🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
3.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
770 ویدیو
43 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2499739767C31bfd20c87 شماهم دعوتید به مهمانی باآقا😍 همراهان گرامی مطالب تقویم نجومی حاصل استنباط شخصی ما از احادیث و روایات وارد شده در این باره هستند😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_هشتم وقتی وارد پذیرایی شدم با دیدن این همه سبزی خشکم زده بود بابا رو مبل نشس
صبح زود بیدار شدم تا همراه بابا به دانشگاه برم گوشیمو از روی شارژ برداشتم و روشن کردم کتابها رو داخل کیفم گذاشتم . لباسهامو پوشیدمو از اتاق خارج شدم بابا داخل حیاط داشت با مامان صحبت میکرد تند تند به سمت آشپز خونه رفتم ،سفره صبحانه پهن بود نشستم و مشغول خوردن صبحانه شدم با صدای بابا که داشت منو صدا میکرد بلند شدم و از خونه بیرون رفتم. _سلام صبح بخیر من آماده م بابا:سلام بابا بریم که امروز کلی دارم مامان:‌ مریم امروز دیر نیای بهشت زهرا ،زشته همه فامیلها هستن _چشم مامان: درضمن امشب قراره عموت اینا درباره روز عروسیتون هم حرف بزنن ،باز ناز نکنی بگی الان زوده بزارین برای سال بعد ،پارسالم همینو گفتی _چشم مامان جان ،اجازه میدیدبرم؟؟ مامان :به سلامت در حال خارج شدن از حیاط بودم که معصومه از پنجره اتاقش صدام کرد برگشتم و نگاهش کردم معصومه : مریم مریم _بلهههه معصومه خندید و گفت :یادت نره بعدظهر زود بیای خندیدم و خداحافظی کردم سوار ماشین بابا شدم و حرکت کردیم زود به دانشگاه رسیده بودم تو محوطه دنبال لیلا میگشتم که نمونه سوالات امتحانی رو ازش بگیرم ولی انگار هنوز نیومده بود به سمت کلاس رفتم ،انگار اولین نفر بودم انتهای کلاس روی صندلی نشستم و کتاب اناتومی رو بیرون اوردم مشغول خوندن شدم میدونستم امتحان امروز رو خرابش میکنم چون هیچی نخونده بودم کم کم بچه ها وارد کلاس شدن،گوشیمو از داخل کیفم برداشتم و شماره لیلا رو گرفتم ولی جواب نداد با وارد شدن استاد گوشیمو بیصدا کردم و داخل کیفم گذاشتم استاد در حال صحبت کردن بود که لیلا وارد کلاس شد لیلا اینقدر تند تند نفس میزد که حتی نمیتونست حرف بزنه ،استاد هم با دست بهش اشاره کرد وارد بشه لیلا هم اومد کنارم نشست _چی شده چرا دیر اومدی؟چرا جواب موبایلتو ندادی؟ لیلا: تصادف کردم _یا خداا ،کجا؟خودت خوبی؟ با صدای استاد سکوت کردم ،مدتی نگذشت که برگه های امتحان و پخش کرد من هاج و واج نگاه میکردم به سوالات امتحان ،هر چیزی رو که میدونستم رو پاسخ دادم و برگه رو به استاد تحویل دادم و از کلاس خارج شدم به سمت سلف رفتم و منتظر لیلا شدم تو این مدت گوشیمو از داخل کیفم بیرون اوردم ومشغول چک کردن گروههای تلگرامی بودم مشغول خوندن پیامهای گروه دانشگاهیمون بودم که یه پیام داخل گروه ارسال شد با دیدن پیام و خوندن متن پیام شوکه شدم "ظهور کرد!! فرستاده امام مهدی(ع)؛ سیدیمانی نزد شیعه و همان مهدی نزد اهل سنت؛سیداحمدالحسن(ع) ظهور کرد. @taghvim_nikan