🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_هفتم با صدای معصومه چشم هایم رو باز کردم نفهمیدم کی به خواب رفتم اتاق کاملا
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_هشتم
وقتی وارد پذیرایی شدم با دیدن این همه سبزی خشکم زده بود
بابا رو مبل نشسته بود ومشغول دیدن اخبار بود
معصومه و مامان هم درحال پاک کردن سبزی
_چه خبره مگه میخواین کل تهران و آش بدین ؟
معصومه در حال که ناله میکرد از خستگی گفت: اخ گفتیاااا ،زود بیا شیفتمو تحویلت بدم من سهم خودمو تمیز کردم
مامان : همه اشون که برای اش فردا نیست ،نیاز میشه بعدا
بابا: خاله بنده خدات یه تعارف به مامانت زد
مامانت هم کل باغ و شخم زده براش
با حرف بابا من و معصومه خندیدیم
مامانم چشم غره ای برای بابا رفت و گفت :اِ عبااااس...
معصومه:باز که هنوز مثل مجسمه اونجا وایستادی بیا دیگه
_بابا بزارید برم نمازمو اول بخونم بعد میام
معصومه:هیچی حالا میری کل نمازای قضا و میت و جمع میکنه مشغول خوندن میشی
_نترس ،زود میخونم میام
مامان:شامت هم گذاشتم روگاز بعد نماز برو بخور
_چشم
معصومه:هیچی ....رفت تا ۳ ساعت بعد ..
وضو گرفتم و به سمت اتاقم رفتم
سجاده رو پهن کردم
نگاهم به زیارت عاشورا افتاد ..تمام اتفاقات امروز رو برام یاد آوری کرده بود ...
حال خوبی نداشتم ،درونم آشوبی بر پا بود
بعد از خوندن نماز و زیارت عاشورا کمی آروم شدم
سجاده رو جمع کردم و روی میز گذاشتم
از اتاق خارج شدم
معصومه کنار سبزی ها خوابش برده بود
نزدیکش شدم آروم تکونش دادم : معصومه پاشو برو تو اتاقت بخواب ،اینجوری که تو خوابیدی فردا کل مدرسه تون بوی سبزی میگیره
معصومه چشماشو نیمه باز کرد و بدون هیچ حرفی بلند شد و به اتاقش رفت
مامانم تو آشپز خونه مشغول کارهای فردا بود
بابا هم روی مبل دراز کشیده بود و به تلویزیون که مراسم جشن نیمه شعبان رو نشون میداد نگاه میکرد
بعد از تمام شدن کار سبزی ها به اتاقم رفتم و مشغول خوندن کتاب آناتومی شدم
چند خط از مطالب کتاب رو میخوندم و دوباره به فکر نامه میافتادم
بلند شدم و به سمت کیفم رفتم و نامه رو برداشتم و شروع کردم به خوندن
یه بار ...دو بار...سه بار...
باخودم گفتم باید دوباره به جمکران برم،شاید دوباره اون زن رو پیدا کنم و ازش بپرسم که این حرفهایی که در این نامه امده یعنی چی ...
تصمیم گرفتم که بعد از تمام شدن کلاسهای فردا به جمکران برم ،،اما مراسم سالگرد مامان بزرگ و باید چیکار میکردم ،میدونستم با رفتن به جمکران به مراسم نمیرسم .تصمیم گرفتم یکی از کلاسها رو حاضر نشم ...
🔰"مجموعهالمنقذالعالمے،نجاتبخشجهانے"
@taghvim_nikan
@taghvim_nikan
@taghvim_nikan