🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_چهل_وچهارم بعد از خوندن نماز ، آماده شدم و به سمت قم حرکت کردیم. با دیدن گنبد
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_چهل_وپنجم
وارد گروهشون شدم و شهادتین را دادم.چند ماهِ اول فقط مطالب گروهشون رو مطالعه میکردم ،هر چه بیشتر میخوندم بیشتر تشنه دیدار احمد الحسن میشدم ، مخصوصاً خوابهایی که انصار از احمد میدیدن تا اینکه خودم هم خوابشرا دیدم . با دیدن خواب مصمم شدم که این دعوت واقعا حق هست . به کمک دوستم شروع کردیم به تبلیغ کردن این دعوت . به همه جا میرفتیم ،درمجالس اهل بیت ،در محوطه دانشگاهها و حوزهها در مهمانیهای دوستانه و خانوادگی.
حتی در مجازی هم کارمون رو شروع کردیم .
بعد از مدتی کتابهای احمد رو برای من فرستادن تا سطح پاسخگوییام را بالا ببرم .
در عرض یکسال شده بودم یکی از پاسخگوهای گروهشون .در کنار شروع این دعوت ،مخالفینی هم وجود داشت که بر ضد احمد فعالیت میکردند.
آنها سعی در اثبات بطلان احمد داشتند و ما سعی در اثبات حقانیت احمد ..
شب و روزمون شده بود خوندن کتاب و پیدا کردن راهی برای پاسخ دادن به مخالفین دعوت ..
اینقدر ما را غرق در کتاب و مقاله ها کردند که جای هیچ شبهه ای برای ما نگذاشته بودند .
اقوام و آشناییان کمکم از من و خانواده ام فاصله گرفته بودند ،بعد هم نوبت به خانواده و زن و بچه ها رسید .
این دعوت اینقدر چشمهایم را بسته بود که هیچ حرفی رو نمیپذیرفتم و از خانواده جدا شدم.دو سال گذشته بود تصمیم گرفتم خودم به مکتب برم و حضوری با نماینده های احمد الحسن صحبت کنم ، اربعین همان سال عزم رفتن کردم ،در مسیر راه پیاده روی ذکر لبم فقط فرج مولا بود ،و دیدار احمد الحسن ...
وقتی به مکتب رسیدم ، خودم رو معرفی کردم ،انصار پذیرای حضورم شدند .
با آقای صادق المحمدی چندین بار گفتگوی تلفنی داشتم وقتی جویای احوالش شدم گفتن که در اتاق مهمان، درحال مناظره کردن با مخالفین دعوت هست .
با شنیدن این حرف خوشحال شدم و درخواست کردم که اگر میشود من هم در بین آنها حضور داشته باشم .
اولش مخالفت کردند اما وقتی با آقای صادق المحمدی صحبت کردن ،شخصا خودشون اجازه دادن در کنارشون باشم .وارد اتاق شدم چند نفر از مخالفین دعوت و چند نفر از موافقین دعوت روبه روی هم نشسته بودند.
سلام کردم و گوشهی اتاق نشستم و محو مناظرهاشون شدم.
بحث درمورد حدیث وصیت و ضعف سندیش بود .اوایل بحث، پاسخ های انصار قابل قبول تر بود اما هر چه بیشتر بحث میکردند سکوت و به شاخه پریدنها بیشتر میشد و من هیچ جواب قانعی از آنها دریافت نمیکردم .
خونسردی را در چهره مخالفین میدیدم .
این رنگپریدگی و دستپاچگی انصار منو به شک وادار کرد.
درآخر هم آقای صادق المحمدی بدون جواب قانع کنندهای به بهانه فرا رسیدن وقت نماز ادامه گفتگو را به بعد از نماز، موکول کرد.
با رفتنش مخالفین هم بلند شدند و از اتاق خارج شدند.
نماز را به جماعت خوندم
بعد از نماز هرچه منتظر شدم که ادامه مناظره شکل بگیره اما به بهانه اینکه شیخ جلسه مهمتری دارد، مناظره ادامه نیافت ،و مخالفان دعوت را به بیرون مکتب راهنمایی کردند.
من هم بلند شدم تا برم ،دیدم سینی غذا آوردند و به اتاقی بردند در باز شد و با دیدن صادق المحمدی و تعدادی انصار که دور سفره نشسته بودند مَشغول خوردن بودند.
با خودم گفتم جلسهمهم این بود؟ خوردن نهار مهمتر از پاسخ به سوالات و اقناع مخالفان بود؟
آنجا شروع شک و تردیدم به این دعوت بود ،اما نمیخواستم تا وقتی که خودم به این اثبات نرسیدم عنوان کنم .
وقتی از پیاده روی اربعین برگشتم در کنار کتاب احمد به کتابهای شیعه و کتابهایی که در موردش نقد کرده بودند پرداختم .
اما همچنان فعالیت هام رو داشتم . هر چقدر ادله ها و تناقضات رو مطالعه میکردم فعالیتم رو کمتر وکمتر میکردم .
اما در کنار این مطالعات به فسادهایی برخوردم که اصلا قابل توجیه نبود . فسادهایی که با چشم خودم میدیدم و باور کردنش برایم دشوار بود که واقعا این افراد از یاران امام هستند؟؟
خانمی که خواب دیده بود به عقد احمد درآمده و به مکتب نجف میرودو آنجا مورد سوءاستفاده اتباع قرار میگیرد.
افراد متاهلی که به دنبال دخترهایی هستند تا به نکاح خودشون در بیاورند .
کاری میکنند که زندگی ها رو از هم بپاشونند تا خودشون با اون شخص ازدواج کنند . چتهای کثیفی که در گروههای مختلطشون انجام میشد .
خانوادههایی که پول و طلاهاشون رو برای مکتب ارسال میکردند و این پولها صرف خرید ماشینهای لوکس و کارهای کثیفشون میشد. هر شخصی هم که برائتش را درباره این فرقه ضاله اعلام میکرد مورد تهدیدات انصار قرار میگرفت .
حتی یک نفر را هم به طرز فجیهی کشتند،این کارها برای آنها مثل آب خوردن بود .چون برای آنها امثال ما جان و مالمون براشون حلاله .مثل داعش در لباس شیعه که چقدر لذت میبرن با کشتن شیعه ها...
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan