eitaa logo
شجر
1.4هزار دنبال‌کننده
856 عکس
113 ویدیو
1.7هزار فایل
شبکه جهادی رشد ⚡شتاب سابق💡 جهت کسب اطلاعات بیشتر با @ad_shajar در ارتباط باشید. ایتا eitaa.com/tahlil_shjr بله ble.ir/tahlil_shjr روبیکا rubika.ir/tahlil_shjr سروش splus.ir/tahlil_shjr تلگرام t.me/tahlil_shjr
مشاهده در ایتا
دانلود
ذلت از این بالاتر سراغ دارید؟! 🔶 کیمیا علیزاده و دینا پور یونِس لنگرودی (تکواندو)، سعید فضل‌اولی (قایقرانی)، هامون درفشی‌پور (کاراته)، جواد محجوب (جودو) افرادی هستند که در رژه تیم پناهندگان در کنار پناهندگان کشورهای جنگ‌زده در مراسم افتتاحیه المپیک توکیو حضور داشته‌اند. 🔸 اینها ورزشکارانی هستند که با امکانات کشور ایران، موفق به کسب مدال شدند اما با خیانت به کشور و از سر شکم سیری و تحریک پادوهای سرویس‌های اطلاعاتی غربی، به خارج از کشور فرار کردند، در حالیکه مرتکب جرمی در ایران نشده بودند که بخواهند فرار کنند! 🔸 این در حالی است که کشورهای میزبان این افراد، حتی حاضر نشده‌اند به آنها تابعیت بدهند تا در تیم‌ ملی آن کشورها باشند و لذا به صورت تحقیرآمیز در کنار پناهندگان کشورهای جنگ‌زده و آفریقایی و...، به المپیک توکیو آمده‌اند. 🔸 ذلت از این بالاتر؟ اگر در کشور خود مانده بودند، هم اجر و قرب نزد مردم داشتند و هم می‌توانستند با مربیان دلسوز، به پیشرفت ورزشی خود ادامه دهند اما حالا پناهنده و تحقیر شده‌اند. 🔸 فعالین ضد انقلاب و اربابان غربی آنها، فقط می‌خواستند از این ورزشکاران، بهره‌برداری رسانه‌ای و حقوق بشری، ضد جمهوری اسلامی کنند و حالا که آب از آسیاب افتاده، آنها را به حال خود رها کرده‌اند. 🔸 تاریخ نشان داده که در هیچ قوم و کشوری، عاقبت خائنان به سرزمین خود، عاقبت خوبی نبوده است. خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ. ⚡️ بگیرید 🆔 @masale_shetab
مدافع عفت و آزادی زنان 🔶 حمید رضا یکی از همین آدم هایی است که دنیایِ اهریمنی شهوت و فساد جمع شدند تا رگ غیرت اش رو بخشکانند. ماه هاست با اسمِ رمزِ مویِ پریشان دخترکی آسایش و آرامش را از مردم ایران سلب کرده اند. گفتند مدافع زن هستند و آزادی و زندگی اش اما مرگ را به ارمغان آوردند برای مردان و زنان میهن 🔶 ای کاش ذره ای از غیرت حمیدرضا در وجودتان بود. ای کاش ذره ای از آن شجاعت در سینه تان بود تا سینه سپر کنید برای دفاع از حرمت دختران سرزمین مان. 🔶 ای کاش میدانستید معنای آزادی و زندگی زن در اسارت او بدست شیادان و اوباش نیست!ای کاش میدانستید ناموس یعنی چه؟ راستی یادم رفته بود مدافعان دروغین آزادی زن و شیادان و بولهوسان سالهاست که فراموش کرده اند که ناموس چیست! کاش خون قلب شکافته شده حمیدرضا شما را بیدار کند. 🔶 خونی که ریخته شد تا رگ های غیرت به جنب و جوش بیفتد.🥀شهادتت مبارک🥀 جوان با غیرت وطن شادی روح شهید امر بمعروف و نهی از منکر و مدافع راستین عفت و آزادی زنان صلوات. 🔸 :احمدی پرتو 🆔 @tahlil_shjr
✅ ‌شهادت روی پیاده‌رو 🔶 توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: «بر اساس شنیده ها» 🔶 ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! 🔶 چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. 🔶 پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! 🔶 خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. 🔶 دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند. 🔶 خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. 🔶 یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک 🔶 یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى كما. آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ 🔶 یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟».. 🆔 @tahlil_shjr
یحیی 🔶 اصلا تولدت عجیب بود. زکریا (ع) دیگر ناامید شده بود که فرزندی داشته باشد، فرزند یعنی امید، یعنی آینده. اما وقتی دید مریم (س) در محراب عبادتش روزی اش از آسمان می آید نگاهی به آسمان کرد، خدایا، خدای امید، خدای آینده، خدای آسمان. خدای زمین! اینگونه بود که بشارت دریافت کرد که صبر کن، یحیی (ع) می آید. یحیی تولدش آبروی ناامیدی را میبرد، تولدش یعنی او است که صحنه را می آراید. 🔶 اهل معرفت میگویند یحیی مظهر خوف از خدا بود، میدانید یعنی چی؟ یعنی او مظهر نترسیدن از همه ماسوی الله بود. او مظهر غیرت بود، مظهر شجاعت بود. میدانید چرا سرش را جدا کردند؟ چون مظهر غیرت بود. او را سر برید کثیف‌ترین انسانهای دورانش. و سرش در طشت زر باز نهی از منکر میکرد. سر یحیی تا ابد بی آبرو کرد هر کس بی غیرت است، هر کس ترسو است، هر کس جلوی طاغوت نمی ایستد. 🔶 کارش تبیین بود، تبیین موسی، بعد هم تبیین عیسی (ع)، شبیه عیسی بود و مرید او بود، سرش را که بریدند خونش فوران کرد، به آسمان پاشید، بر زمین ریخت. بعد از زمین جوشید. جوشید و جوشید. طاغوت روی خونش خاک ریخت که نجوشد، باز جوشید، خاک ریختتد و جوشید، تلی از خاک درست شد ولی خون میجوشید تل خاک را غرق خون کرد. خون که میجوشد یعنی زندگی جاری است، غیرت جاری است. 🔶 طاغوت هیچ، اما مردم چرا نگاه میکردند، چرا کمکش ندادند؟ چرا خفه خون گرفتند؟ خدای غیور نگاه کند به خون غلطیدن عبد غیورش را و کاری نکند؟ تک تک تماشاچی ها را کشتند، بی تفاوتها را کشتند، طاغوت هم کشته شد. و این قصه تمام نشد. میگویند اباعبدالله راه میرفت در مسیر و میگفت امان از دنیایی که درش یحیای غیور را طاغوت دنیاطلب و هرزه و شهوتران سر برید. این قصه تمام نشد و نخواهد شد تا امروز. 🔶 خدا تو را اینگونه میخواست یحیی، در میدان جنگ برد تو را با لباس جنگی فلسطینی، خواست که دنیا فیلم لحظه های آخر تو را ببیند، وقتی با بدن مجروح و نیمه جانت چوب دستی ات که آخرین داشته ات بود پرت کردی به کل این تمدن سیاه و لجن، خدا تو را غیور دانست، مظهر خوف از خود و شجاعت قرارت داد، خدا تو را مظهر باز شدن درب آسمان بر زمین دوست داشت، مظهر شکستن ناامیدی. وای بر تماشاچیان، وای بر بی خیال های عالم، وای بر هر بی تفاوت، از این پس با خدای غیور طرفید، شهادت او نقطه عطف تاریخ خواهد شد، خون او خواهد جوشید، میجوشد و میجوشد و میجوشد.... سلام بر یحیی. 🔸 : آقای علی مهدیان 🆔 @tahlil_shjr