eitaa logo
تحلیل استراتژیک سینما
85 دنبال‌کننده
157 عکس
26 ویدیو
5 فایل
در این کانال سینما مورد بررسی تحلیلی قرار می‌گیرد ارسال پیام @Choopanianma
مشاهده در ایتا
دانلود
تحلیل استراتژیک سینما
با شکست قاطع نظریه داروین توسط دانشمندان نظریه‌ی جایگزین می‌گوید میلیون‌ها سال پیش اجداد پیشرفته‌ی فضاییِ ما کره زمین را برای ادامه زندگی فرزندان‌شان انتخاب کردند فیلم سقوط ماه ضمن نمایش صحنه های جنگ آخرالزمانیِ آرماگدون دربردارنده چندین ادعای جنجالی در پیرامون مباحث پایان زمان است از جمله ادعاهای بی‌پایه‌ی فیلم سقوط ماه ناجی بودن آمریکا یا غرب در پرتگاه مرگ‌آور حوادث آخرالزمان است بزرگترین ادعای این فیلمِ فوق فانتزی این است که انسان روی کره زمین حاصل انتقال اسپرم گونه رشته‌های دی‌ان‌آ‌ی اجداد فضایی‌اش می‌باشد آن هم از کهکشانی دور و در حال نابودی اجدادی پیش‌رفته که برای تضمین سلامت فرزندانشان یک قمر مصنوعی به نام ماه بالای گهواره او روشن کرده‌اند تحت مدیریت یک هوش مصنوعی و نهایتاً خودِ همین هوش مصنوعی یاغی و ضد انسان می‌شود مانند دجال سیاهپوش فیلم های قبل‌تر نظریه انتقال بشر توسط اجداد پیشرفته به کره زمین را می‌توان نظریه جایگزین تئوری ناپایدار داروین دانست آنگاه که تمام تحقیقات زیست شناسانه‌ی دانشمندان اثبات می‌کند که بشر از نسل میمون نیست سالهاست سری فیلم های جنگ ستارگان و مشابهات آنها در نگرشی انکار گونه به وجود خالق متعال تصویری از اجداد پیشرفته انسان در گستره‌ی تمام کهکشانها به نمایش می گذارد تا در نهایت بتواند این تئوری را جا بیاندازد که انسانهای روی کره زمین خالق ندارند بلکه ناقل و انتقال دهنده دارند هرچند این تئوری ناقل به جای خالق یک دور تسلسل است آنجا که این سوال بی پاسخ می‌ماند که خالق اجداد پیشرفته در آن سوی کیهان چه کسی بوده است و آیا آنها هم ناقل داشتند به جای خالق؟ و اکنون در فیلم های جدید مانند سقوط ماه دیگر آن میمونِ باهوشِ مسلسل به دست را به عنوان نماد داروین مشاهده نمی‌کنیم چرا که داروین نیز با تئوری‌اش سقوط کرده است براستی اگر قرار است آدمی از نسل میمون باشد چرا از نسل ماهی نباشد با آن زندگی جنینی ماهی گونه‌ی انسان هرچند این تئوری هم در برخی از فیلم‌های خیالپردازانه‌ی سینما دنبال می‌شود
تحلیل استراتژیک سینما
ژاپن با واسطه‌ی یک کشور اروپایی که شریک چین است انتقام بمب‌های اتمی هیروشیما و ناکازاکی را از آمریکا می‌گیرد این انتقام با ایجاد مسمومیت هسته‌ای انجام می‌شود و نهايتاً تمام نسل‌های موجود در آمریکا از صحنه‌ی روزگار محو می‌شوند در همین هنگام نسل جدید آمریکا که برده‌ی نسل قدیم آن کشور در جهت آدمکشی شده است تصمیم میگیرد قبل از نابودی کامل حقیقت را کشف کند این سه پارگراف تمام تئوری‌های مطرح شده در قالب یک روایت جذاب سینمایی در فیلم کیت است اصولاً زبان سینما و به طور کلی زبان هنر زبان استعاره است در داستان‌های کلیله و دمنه حیوانات زبان می‌گشایند تا نویسنده بتواند خصلتهای آدمهای مختلف را در غالب شخصیتهای عاریه‌ایِ جانوری به نمایش بگذارد لذا این بهره‌گیری از کاراکترهای قرضی یا عاریه‌ای را استعاره می‌نامند سینما هم معدنی سرشار از استعاره است و لذت فیلمِ خوب دیدن یا خوب دیدن فیلمها چیزی نیست جز کشف استعاره‌ها و تطبیق این عاریه‌های بدلی به مابه‌ازای آنها در دنیای واقعی فیلم کیت داستانی استعاره‌ای از پیش‌بینی عاقبت کار ابرقدرت پوشالی جهان یعنی آمریکای آدمکش است فیلم کیت تنها نسخه‌ی سینمایی مربوط به نظریه نابودی آمریکا نیست قبلاً در فیلم 2012 ما شاهد نابودی آمریکا در غرب جهان و بقای چین در شرق عالم بوده‌ایم و در فیلمهای متعدد دیگر
تحلیل استراتژیک سینما
جذابیت داستان اخلاقی سرود کریسمس اثر معروف چارلز دیکنز سبب شد باز هم فیلمی بر اساس این قصه معروف ساخته شود به نام روح زده (یا سفر جادویی یا نجیب) داستان سرود کریسمس چارلز دیکنز که با نام اسکروچ خسیس معروف تر است بر پایه تغییرپذیری نوع بشر این مخلوق اعجاز آور پروردگار نوشته شده است فیلم روح زده نیز با مبنا قرار دادن داستان چارلز دیکنز بنا دارد به تغییر پذیری انسان سوگند بخورد در فیلم روح زده ما شاهد سازمان اروح هستیم که شبانه روز در تلاش هستند افراد کلیدی جامعه را دچار تحول کنند تا با تغییر مثبت آنها زیردستان متعدد آنان نیز متعاقباً متحول شوند در این میان مردی که نماد دوز و کلک در صنعت تبلیغات و بازاریابی است انتخاب می‌شود تا متحولش کنند که در نهایت در دقایق پایانی عمر این فرد متحول شده و جانش را برای نجات دوستش فدا می‌کند و رستگار می شود و پس از مرگ ایثارگرانه اش در عالم ارواح مدیر مرکز ایجاد تحول آدم های کلیدی می‌شود آنچه می توان روی دوم سکه این فیلم دانست مطالبی است که در ذیل تقدیم می‌شود واقعیت این است که تغییر اسکروچ خسیس به یک انسان نوع دوست نماد پیروزی آبراهام لینکلن در تغییر آمریکای فئودالی برده داری به آمریکای صنعتی کارگری است و جالب اینجاست که چارلز دیکنز و آبراهام لینکلن هم عصر و هم دوره بودند اما فیلم روح زده انگشت روی بی اخلاقی آمریکای تجارت پیشه در عصر حاضر گذاشته است که هنوز آثار پررنگ تبعیض نژادی در رفتارش دیده می شود اینکه اسکروچ پیر اصلاح شده یعنی آمریکای لیبرال شده به زمان حال آورده می‌شود تا با یک زن سیاه پوست ازدواج کند پررنگ ترین شعار این فیلم یا همان توبه نامه آمریکا از تمام بداخلاقی‌های تبعیض نژادی دویست سال گذشته اش می باشد ولی همه میدانیم که توبه گرگ مرگ است و آمریکا نه بعنوان یک کشور بلکه به عنوان یک ایدئولوژی ضدانسانی و نابودگر در هر بار پوست اندازی باز به شکل یک افعی زاییده می شود و جهان جز با نابودی این تمدن نمای تمدن سوز به آرامش نمی رسد حقیقت این است که آمریکای ضد اخلاق لیبرالیسم کنونی توله گرگ همان آمریکای بداخلاق فئودالیسم برده دار است حتی اگر هزاربار سرود کریسمس برایش خوانده شود چون گرگ زاده گرگ میشود
تحلیل استراتژیک سینما
زنان داستان واقعی فیلم بامب‌شل شورشگرانی هستند که در حساس‌ترین برهه تاریخی آمریکا یعنی انتخابات ریاست جمهوری اول ترامپ سعی میکنند رئیس هوس‌رانِ شبکه تلویزیونی فاکس‌نیوز را رسوا کنند مدیری که کارمندانِ زن خود را برده‌ی جنسی خود قلمداد میکند باید صریح بگویم که ما مردها هیچگاه نمی‌توانیم زنانِ فیلم بامب‌شل را درک کنیم مگر آنکه از ما بخواهند یک انگشتمان را قطع کنند تا بتوانیم مشهور شویم و البته نباید این موضوع را با کسی درمیان بگذاریم فیلم بامب‌شل یک گزارش مستند از یک دانه برف است که تبدیل به بهمن می‌شود یک شورش در سطح انسانهای به استضعاف کشیده شد چیزی شبیه به قیام بردگان در فیلم اسپارتاکوس این فیلم نجوای امیدبخشی از رهایی انسانهاست در آخرالزمان برده‌داری مدرن یک گزارش است از بردگی کارمندان خاموش رسانه و بردگی مخاطبان ناآگاه رسانه بردگی انسانها در زیر چرخ صنعت رسانه و رسانه صنعتی است که قرار بود فرهنگ‌ساز شود ولی فرهنگ‌سوز شد زنان در دنیای رسانه و اقتصاد تا کجا خودشان هستند و جنسیتشان نیستند؟ برای پاسخ به سوال بالا کافی‌است ببینیم که کدام رئیس حاضر میشود در زمان مرخصی یک کارمند زن یک کارمند مرد جایگزین کند و جنسیت برایش و برای بیزینس‌اش اهمیت نداشته باشد؟ شاید دلیل استقبال بانوان از مباحث کارآفرینی و خوداشتغالی این باشد که فضاهای کارمندی و کارگری برای زنان کمی جنسیت‌زده و مسموم شده است هرچند میزان این مسمومیت در کشوری مانند ایران بسیار بسیار پائین است ولی فرهنگ غنی ایرانیان که با آموزه‌های اسلامی درآمیخته است باز یارای تاب‌آوری در مقابل آموزشهای تجارت جهانی‌سازی شده را ندارد آنجا که در انواع و اقسام کتابها و مطالب آموزش تبلیغات و بازاریابی محصولات و خدمات کسب و کار رد پای لیبرالیسم دیده می‌شود نباید از امنیت انسانها مطمئن بود
تحلیل استراتژیک سینما
مردم شیکاگو به وسیله‌ی آزمونهای خاص تیپ‌شناسی به پنج گروه دسته‌بندی شده‌اند دانشمندان شجاعان فداکاران صلح‌طلبان راستگویان دختران و پسران در سن شانزده‌سالگی مجبور هستند پس از آزمون تیپ‌شناسی یکی از گروه‌های مشخص شده را انتخاب کنند این وسط افرادی هستند که به بیش از یک یا دو گروه تعلق دارند که به آنان سنت‌شکن‌ یا متمایز گفته می‌شود که سیستم حاکم سعی در حذف فیزیکی متمایز‌ها دارد قطار داستان فیلم بر روی دو ریل موازی یا دو روایت‌گویی همزمان پیش می‌رود داستان اول قصه‌ی رئیس دانشمندان که یک زن با روحیه‌ای سخت و مردانه‌ است و جنگ وی با رئیس گروه فداکاران که مردی با روحیات لطیف و مهربانانه می‌باشد داستان دوم قصه‌ای عاشقانه بین دختر و پسری است که ظاهرا در گروه شجاعان طبقه‌بندی شده‌اند ولی روحیات و توانایی‌هایشان آنها را از محدود شدن در یک گروه و دسته منع می‌کند شاید بتوان از جنبه‌ی جنسیتی فیلم را قصه‌گردان موضوع آنیما و آنیموس یا زن و مرد درون هم دانست ولی آنچه در نگاه دقیق میتوان کشف کرد انتقاد تند کارگردان و فیلمنامه‌نویس به دسته‌بندی و محصور نمودن آدمها در تیپهای شخصیتی است انتقادی مصور که پیشگویی یک فاجعه بزرگ است در جامعه‌ی ای که تیپ‌‌شناسی‌ را یک ابزار اصلی در استخدام و گزینش آدمها برای مشاغل اجتماعی قرار داده‌است نگاه منطقی یا راه حل ارائه شده در فیلم سینمایی سنت‌شکن همان نظریه‌ی انسان کامل است انسانی که متعلق به تیپ خاصی نیست بلکه یک انسان چند وجهی و رشدیافته در تمام ابعاد وجودی است معیارهای انسان کامل در عرفان شرقی و در فلسفه‌ی اسلامی تعریف می‌شود که در واقع ابطال کننده‌ی ذهنیت انحصارگرای تیپ‌گرایی در تفکر صنعتی‌شده است انسان کامل در مذهب تشیع همان امام است که در واقع الگوی جامعه در رسیدن به کمال وجودی می‌باشد در دوازده نسخه‌ی به ظاهر متفاوت در قالب دوازده امامِ شیعه نویسنده‌ی داستان فیلم سینمایی سنت‌شکن می‌خواهد بگوید تمام مهارتهای راست‌مغزی زنانه باید با تمام مهارتهای چپ‌مغزی مردانه ممزوج و تلفیق شود تا انسانی توانا و مدبر برای مدیریت جامعه به وجود بیاید بعد از فیلم لوگان اینجا هم بازگشت و رجوع نظریه‌پردازان عصر حاضر را به جامعه‌ی خانواده‌محور شاهد هستیم جامعه‌ای که در آن زن تبدیل به مرد نمی‌شود و مرد هم مبدل به زن نشده است بلکه در کنار‌ هم قادر به ایجاد یک نهاد قوی مدیریتی می‌شوند نهادی به نام خانواده
تحلیل استراتژیک سینما
فیلمهای لوگان و لئون هر دو درباره تقابل و تعامل غریزه‌های خشم و عطوفت صحبت می‌کنند البته با فاصله زمانی بیست و دو سال در هر دو فیلم مرد بسیار خشن و زن بسیار ظریف و آسیب‌پذیر نمایش داده می شوند در هر دو فیلم مرد و زن ناخواسته هم خانه یا همسفر هم می شوند گویا هر دو فیلم میخواهند داستان زن و مرد را در روی کره زمین بازگو کنند علی‌رغم شباهت های بیشمار فیلم لوگان با فیلم‌ لئون یا حرفه‌ای ما شاهد تضادهای چشمگیر بین آنها هستیم که در واقع می توان این تضادها را نوعی تقابل فلسفی بین دو اندیشه تلقی کرد در فیلم لئون ما شاهد مردی خشن و تنها هستیم که از یک گل نگهداری می‌کند و همچنان دارد آدم می‌کشد ولی در فیلم لوگان آدمکشِ ماجرا مسافرکشی را بر قتل ترجیح داده و به جای نگهداری از یک گلدان از یک پیرمرد معلول نگهداری می‌کند همچنین در فیلم‌لئون دخترک عاطفی پس از آنکه کل خانواده اش را از دست می دهد به یک آدمکش پناه می‌برد و در پایان فیلم با غریزه تقویت شده خشم پای به دنیای پر از خشونت می گذارد او هم تنها و با گلدانی در دست حال آنکه دخترک تراریخته‌ی فیلم لوگان با غریزه تقویت شده خشونت و بدون داشتن خانواده به یک مرد مهربان سپرده می‌شود و در پایان فیلم تبدیل به یک دختر عاطفه‌جو شده به سمت دنیایی عاری از خشونت به نام بهشت مهاجرت می کند و البته نه به تنهایی بلکه با گروهی از دختران و پسران شبیه به خود به عنوان اعضای یک خانواده از دیگر تضادهای این دو فیلم سکوت مرد و پرحرفی دخترک فیلم لئون و بالعکس در پرحرفی مرد و سکوت دخترک فیلم‌لوگان است از این مصادیق عینی که بگذریم آنچه در حقیقت این دو فیلم را دوئل‌وار در برابر هم قرار می‌دهد این است که فیلم لئون تسلیم شرایط جامعه‌ی وحشی شدن و تنها زندگی کردن را توصیه می کند البته با خشمی تقویت شده حال آنکه اندیشه‌ی حاکم بر فیلم لوگان تقویت عاطفه و بازگشت به زندگی خانوادگی می‌باشد این گردش صد و هشتاد درجه‌ای اندیشه در سینمای مخاطب‌محور نشان دارد از نوعی مهاجرت نگرش بشر متفکر از انفعالِ تخریب‌گر و انزواجو به سوی اختیاری سازنده و اجتماع طلب