گزیده معراج السعاده (26):
صفات ناپسند قوه عاقله؛ صفت جریزه
#جربزه زیاده روی در فکر است. اگر کسی #ذهن خود را در همه امور به فکر اندازد و از اعتدال فاصله گیرد، پیوسته تولید #شبهات کرده و در علوم الهی به کفر و فساد در عقیده کشیده می شود و انسان را از علم و عمل باز می دارد.
راه اصلاح آن است که در مسائل مختلف، خود را به استدلال ها و اعتقادات #علمای_مورد_تأیید مقید کند و از پیروی مطالب علمای غیر مشهور اجتناب کند تا ذهنش به اعتدال برسد. اشتغال به آموختن علومِ تقویت کننده ذهن مثل #ریاضی و #هندسه و #نجوم در استقرار و اعتدال ذهنی به انسان کمک می کند.
#کتاب_معراج_السعاده صفحه 90-89.
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد عالی
ماجرای شرکت شیخ عبدالکریم حائری در یک تشییع جنازه
👈 انتشار به مناسبت سالروز وفات شیخ عبدالکریم حائری
CQACAgQAAxkDAAEyWKBgzyPXVMNpNRJm-fyTLiiaKIbWqAACagkAAh20OVJVzEC6OrhiNh8E.mp3
2.43M
🎙 زیباترین چیزی که انسان به آن آراسته می شود...
#دکتر_رفیعی
وحید اعتقاد زائد الوصفی به امام خمینی (ره) داشت. می گفت: «تمام آرمان های 1400 ساله اسلام را در حرکت #امام_خیمنی می بینم».
از همان سال های دانشجویی در دانشکده داروسازی مشهد، به تبیین مبانی ولایت فقیه و امام خمینی می پرداخت. معتقد بود که این انقلاب شتر صالح (ع) و امام خمینی مثل حضرت صالح است و اگر از دستاورد امام محافظت نکنیم، عذاب خدا نازل خواهد شد.
امام در یک سخنرانی گفته بود که بروید جواب این افرادی که در دانشگاه ها حرف می زنند را بدهید. فردای آن روز، دکتر زر افشان یکی از اساتید سوسیالیست دانشگاه جلسه ای تشکیل داده بود. وحید با دوستانش به جلسه او می روند و می گویند باید جواب سؤالات ما را بدهی.
دکتر می گوید: این طوری دموکراتیک نیست.
وحید می گوید: الان دیگر مرجع ما دستور داده و ما هم مقلدیم و دموکراتیک و غیر دموکراتیک سرمان نمی شود. خلاصه، بحث ها به زد و خورد می انجامد.
آن قدر به امام خمینی علاقه داشت که می گفت: «اگر امام خمینی از دنیا برود، من تا آخر عمر لباس مشکی را ازتنم بیرون نخواهم آورد». خواست خدا هم این بود که وحید داغ امام را نبیند.
#شهید_عبد_الحمید_دیالمه
#سیره_اعتقادی_شهدا
#شهدا_و_امام_خمینی
#کتاب_دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۶؛ صفحه 83-82.
شهید بهشتی در مورد نظم و وعدههایش با هیچ کسی رو دربایستی نداشت. ماهی یک بار همراه برادر شهیدم در منزل شهید بهشتی درباره آثار شهید صدر مباحثه داشتیم. روزی در وسط درس، فرزند شهید بهشتی آمد که آقای مطهری جلوی در با شما کار دارد.
آقای بهشتی گفت: برو به آقای مطهری بگو اگر امری دارند به شما بفرمایند، من بعداً با ایشان تماس خواهم گرفت. ولی شهید مطهری فرموده بود با خود ایشان کار دارم. ایشان رفتند بیرون، وقتی برگشتند خیلی ناراحت بودند و صورتشان سرخ شده بود.
توضیح دادند که درخواست شهید مطهری این بود که من به یکی از پزشکان متدین قول داده ام که همراه شما در مراسم خطبه عقدشان شرکت خواهیم کرد. من به ایشان گفتم: من معذرت می خواهم، ولی برای این ساعت برنامه دارم و نمی توانم در این مراسم شرکت کنم. آقای مطهری هرچه اصرار کرد من نپذیرفتم و ایشان با ناراحتی رفتنند.
بعد فرمودند: ناراحتی شان اشکالی ندارد. چون کار خلافی نکرده ام که ایشان از من ناراحت شود.
راوی: حجت الاسلام والمسلمین مهدی اژهای
کتاب عبای سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه ۴۲ و ۴۳.