eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
913 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویند متوسط عمر 30 سال است و متوسط عمر 300 سال عقابی در بلندای قله رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمیخواست بمیرد. به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که در پایین قله کلاغی لانه دارد. 4 نسل از خانواده عقابها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه عمر خود نیز نرسیده بود ! عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد، تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و رازعمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد. شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود. با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند، خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند و چوپان در حالی که مسیر حرکت عقاب را می نگریست به سوی گله دوید اما عقاب را اندیشه دیگر در سر بود... . . به لانه کلاغ رسید، کلاغ با وحشت و تعجب به وی نگریست ! چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند. کلاغ گفت که این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد، پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دمخور او شود و عقاب پذیرفت! اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود. . . عقاب که همیشه در اوج آسمان جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود دید که کلاغ چگونه دزدی میکند، چگونه تحقیر میشود، چگونه از پسمانده غذا میخورد و از آب لجن سیراب میشود... . . او در یکروز زندگی با کلاغ همه اینها را تجربه کرد در همان روز اول عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را هرگز با زندگی طولانی در نکبت زمین عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد. . . عمر کوتاه با عزت به از عمر طولانی با خفت است. . . لحظه ای چند بر این لوح کبود نقطه ای بود و دگر هیچ نبود . . . امام سجاد (ع) در دعای بیستم میفرمایند: خدایا! تا هنگامی که عمرم در راه اطاعت فرمان تو به کار رود، به من عمر ده، و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، مرا بمیران. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💟 نصایحی از حضرت علّامه حسن زاده آملی : ✅ هر كه خاموش شد ، گويا شد. ✅ هر كه چشم سَر بست ، بينا شد. ✅ هر كه گوش دل گشود ، دانا شد. ✅ هر كه را حضور است ، نور است. ✅ هر كه را مراقبت است ، سرور است ، چه اين كه كليد نيك‏بختى در مشت اوست و نگين پيروزى در انگشت او. 🌺گفته ‏اند كه سحر وقت مسافرت رهروان است و نسيم آن چون دم عيسوى علاج بيماران🌺 ❤️ از قرآن كريم : حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏ براى محفوظ بودن از بدان و از بيم و بدى آنان.❤️ ❤️ از قرآن كريم : لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‏ براى رهايى از اندوه.❤️ ❤️ از قرآن كريم : أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ براى در امان بودن از فريب بيگانگان و ايمنى از مكر و حيلت دشمنان.❤️ ❤️ از قرآن كريم : ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ براى زندگانى خوش داشتن و آسوده زيستن و در گشايش بسر بردن.❤️ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسن زاده آملی: ‍ بصيرت پيدا كنيم ؟؟ ♦️يكى از مشايخ ما اصرار مى ‏فرمود: اگر مى ‏خواهيد بصيرت پيدا كنيد و چشم دلتان باز شود در محضر قرآن باشيد. درس و بحث نيز مغتنم است، زيرا همه اين علوم، شعبه ‏ها و جدول‏هايى ‏اند كه به كتاب الله پيوند دارند، ولى اين طور نباشد كه اينها رهزن باشند و ما را از حريم قرآن دور كنند، ❗️به طورى كه صبح كه از خواب برخاستيم به فلان درس و مباحثه و يا تأليف كتاب و مقاله برويم و بعد ببينيم كه شب و روز بر ما مى ‏گذرد و در محضر إله و كتاب الله نبوديم و همه گونه درس‏ها را داشتيم ولى درس اصلى را كه قرآن بود فراموش كرديم. پس درس و بحث باشد ولى در محضر قرآن بودن اصل باشد كه قرآن به انسان ديد و روشنايى و صفا و نور و توحد مى‏ دهد. روايات نيز همانند قرآن اين چنين‏ اند. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند". 🍃تمام آدم‌های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. 🍃تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم می‌توانم شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود". 🍃شاه پیک‌هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.... 🍃آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. 🍃آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. 🍃آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می‌گوید. "شکر خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سیر و پر غذا خورده‌ام و می‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می‌توانم بخواهم؟" 🍃پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. 🍃پیک‌ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!! 👌راز شاد زیستن تنها در قناعت است 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌👌حکایت بسیار زیبا 😔💔 قالی سوخته🔥 🔹مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ی ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ کمی ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ. 🔻ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ. 🔸ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ... 🔺داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟🤔 🔸ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، زﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ... فدای سر مولای خوبم... 🔹حالا ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ... 🔻ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ 😢 🔹گفت: آره.. 🔶مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ .... 🌴اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه ها بسوزه. 💗ارباب من حسینم... 🌸آقا دل منم توی روضه ها برای بچه هات سوخته... برای رقیه ی سه سالت... 🔶دل منو چند میخری....؟😭 ⚜نکنه دل من پر از دنیا باشه ازم نخری... از راه دور سلامی خدمت ارباب بی کفن اباعبدالله الحسین علیه السلام ✋🌺اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ َ ✋🌺و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْن ✋🌺وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ✋🌺وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌺صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان (عج) می‌فرمایند: ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم، که اگر جز این بود گرفتاری‌ها به شما روی می‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن می‌کردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید. 📚الاحتجاج، جلد۲ ، ص۴۹۵ اکسیـــر کـــرامت شما می آید انـــوار ولایت شمـــا می آید این خرقه یِ سبزِ علوی ای آقا الحق که به قامت شما می آید ✨نهم ربیع الاول، آغاز امامت امام زمان (عج) ، مبارک باد✨ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️🌸🔶عهد ثابت شنبه‌ها🔶🌸⚡️ 🔸 ⤵️ اذکار روز،،، 🔶 یا رب العالمین 👈 100 مرتبہ 🔶 یا غنـــــــــے 👈 1060 مرتبہ ⭐️ ⤵️ سوره روز،،، ✨ سوره مبارکہ معارج ✨ 🌟 خداوند در روز قیامت از گناه او سوال نمی‌کند و در بهشت او را با حضرت رسول سکونت می‌دهند🌟 💦💠💦 ادعیه و زیارت روز،،، 🔹 دعای روز شنبه 🔷 حدیث کسا 🔹 دعای نادعلی 🌸🍃 نماز روز ⤵️،،، 🍃 روز شنبہ ↩️ هر کس چهار رکعت نماز بجا آورد و بخواند در هر رکعتی حمد و توحید و آیه‌الکرسی، بنویسد خداوند او را در درجه پیغمبران و شهدا و صالحین. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای منتظران گنج نهان می آید💖 آرامش جان عا‌شقان می آید💖 بربام طلایه داران ظهور💖 گفتندکه صاحب الزمان می آید💖 💖آغاز امامت حضرت مهدی (عج)💖 مبارک وفرخنده باد🌸🎊🌸 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ⁉️چه‌ڪار ڪنیم ڪه همۀ زندگی‌مان لذت‌بخش شود؟ ✍ یک گل‌فروش هر روز بارها دسته‌گل درست می‌ڪند، اما اگر یڪ‌روز بخواهد براے معشوق خودش دسته‌گلے درست ڪند، حتماً این‌ڪار را با انگیزه و نشاط خاصے انجام می‌دهد و بیشتر از همیشه از این ڪارش لذت می‌برد! اگر معشوق ڪسے به او بگوید «یک لیوان آب به من بده!» او از انجام همین ڪار ساده چه حس خوبے پیدا می‌ڪند! مهم این است ڪه تو براے چه ڪسے و در محضر چه ڪسے این ڪار را انجام می‌دهے؟ حالا تصور ڪن ڪه در محضر بزرگترین معشوق عالم هستی! ما ڪه هنوز عاشق خدا نشده‌ایم چه؟ یک مدت از سرِ «احترام خدا» ڪارهایت را به‌خاطر خدا انجام بده؛ ڪم‌ڪم عاشقش می‌شوے! وقتے عاشق خدا شدے، یک زندگیِ عالے خواهے داشت ڪه از هر لحظه‌اش لذت‌ها می‌بری! 🔻منتظر نباش یک شیرینے خاصے در زندگی‌ات پیدا شود تا لذت ببری؛ ڪارے ڪن از همین زندگیِ عادی‌ات خیلے نشاط پیدا ڪنے! هر ڪار ساده‌اے را هم «به‌خاطر خدا» انجام بده تا از آن لذت ببری! 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رپیرمرد که یکی از آنها قدبلند و قوی هیکل و دیگی قدخمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند. اولی گفت: به مقدار 10 قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. حضرت قاضی، از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم. دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم. قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن. پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم. سپس عصایش را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است. قاضی به طلبكار گفت: اكنون چه ميگويی؟ او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود. قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد. قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است. به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصایش را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💧حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود مردی میان سال در زمین کشاورزی خودش مشغول کار بود .حاکم تا او را دید بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. 💧به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. 💧حاکم گفت بهترین قاطر به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید بعد حاکم از تخت پایین آمد و آرام آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . 💧همه حیران از آن عطا و بی اطلاع از حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم پرسید : مرا می شناسی؟ 💧بیچاره گفت : شما حاکم نیشابور و تاج سر رعایا و مردم هستید. 💧حاکم گفت: آیا قبل از این همه مرا میشناختی؟ مرد با درماندگی و سکوت به معنای جواب نه سرش را پایین انداخت . 💧حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل با هم دوست بودیم و در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود دوستت گفت خدایا به حق این باران رحمتت مرا حاکم نیشابور کن 💧و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ 💧یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. 💧حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. 💧فقط می خواستم بدانی که برای خداوند دادن حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. 🌟فقط ایمان و اعتقاد من و تو به خداست که فرق دارد.... 🌺از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا