eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
947 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
دنبال خدا بودن همان عطش و تشنگی است که هر از چند گاهی طوفان و طغیان آن را در قلبت احساس می کنی. همین که احساس می کنی گمشده ای داری و تا در دامنش دست نیاویزی ، آرام نمی شوی، همین که از این همه نقص و ایراد خود به تنگ آمدی، نشان می دهد دلت هوای کمالی را دارد که هیچ زشتی و سیاهی در آن نیست و آن خداست بدان وقتی به سویش رفتی نباید دنیا را کنار بگذاری بلکه آنچه باید از آن بگذری تنها سیاهی ها و ظلمتهاست و این نه تنها سخت و دشوار نیست بلکه اگر چند بار آن را تجربه کردی و لذت و حلاوت روشنایی جایگزین آن را چشیدی دیگر از آن دل نخواهی کند. عمر بر ندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی 🍃 🌼🍃 @takhooda 🦋
🔰ایمان، یک حس خوب و یک معجون عجیب است که خواسته‌های انسان را پاسخ می‌دهد 🔸حیات واقعی یعنی اینکه به همۀ دوست‌داشتنی‌هایت برسی و بالاترین لذت‌ها را ببری. 🔸آغاز ایمان، این است که قبول کنی «همۀ خواسته‌های من جواب دارد» یعنی خبری هست و جایی هست که جواب سؤال‌های مرا می‌دهند. 🔸ایمان را از سؤال‌ها، خواسته‌ها و نیازهای خودت شروع کن؛ از نیاز به حیات برتر، نیاز به خود خدا در مرکز حیات برتر، نیاز به اولیاء خدا. 🔸ایمان، یک حس خوب بعد از عطش و نیاز است. اولین حسی که ایمان در انسان ایجاد می‌کند است. این فقط یک جلوۀ ایمان است؛ ایمان جلوه‌های دیگری هم دارد. 🔸ایمان، معجون عجیب و غریبی است که همۀ خواسته‌های انسان را پاسخ می‌دهد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «ایمان بیشترین حظّ و لذت را برای انسان دارد» یعنی انسان بیشترین حظّ را در عالم خلقت، از ایمان می‌برد. 🍃 🌸🍃 @takhooda 🕊
🔴کرامت عجیب امام رضا(ع) در شفای بیمار آلمانی خاطره ای بسیار زیبا و خواندنی از خادم امام رضا(علیه السلام) برنامه زنده "زنده رود" روز جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ شبکه اصفهان، به مناسب دهه کرامت و در آستانه میلاد امام رضا(ع) با حضور چهار نفر از خادمان حرم مطهر ثامن الحجج(ع) برگزار شد. در این برنامه، هر یک از خادمان به ذکر خاطره‌ای از روزها و شب‌های حضور خود در حرم پرداختند. یکی از آنها خاطره بسیار زیبا و تکان دهنده‌ای را بازگو کرد که ناخودآگاه اشک را از چشمان هر مسلمان و غیر مسلمانی جاری می‌کرد. وی خاطره خود را این گونه روایت کرد: در یکی از شب‌ها، متوجه سروصدایی در یکی از بخش‌های نذورات حرم شدم. برای پیگیری موضوع به آنجا رفتم. با فردی غیرایرانی که مبالغی دلار در دست داشت مواجه شدم. وی اهل یکی از شهرهای آلمان بود. موضوع دلارها را جویا شدیم. شروع به توضیح دادن کرد و گفت: تنها پسرم به بیماری سختی گرفتار بود و قادر به حرکت نبود. تمامی پزشکان خبره آلمانی از درمانش قطع امید کرده بودند و گفتند دیگر امیدی به زنده ماندن او نیست و باید با واقعیت از دست دادن فرزندتان کنار بیایید.... بسیار ناراحت و غمگین و ناامید بودیم. در شهر محل زندگی با خانواده‌ای ایرانی آشنایی داشتیم. در همین ایام سخت، طی دیداری که با این خانواده داشتیم آنها از دلیل ناراحتی من و خانواده‌ام سوال کردند و برای آنها توضیح دادم که با چه مشکلی روبرو هستیم. این خانواده ایرانی گفتند در ایران یک نفر هست که می‌تواند پسر شما را درمان کند. از او بخواهید تا این کار را انجام دهد. بسیار خوشحال شدم و از آنها آدرس مطب و چگونگی مراجعه به وی را خواستم. آنها با کمال تعجب گفتند این آقای ما مطب خاصی ندارند باید دلت را به ایشان وصل کنید و خالصانه و با اعتقاد از او بخواهید تا پسرتان را درمان کند. من گفتم چگونه این کار را انجام دهم؟ گفتند آقای ما امام رضا(ع)، شیعیان است که حرم آن در قرار دارد و شما برای پسرتان نذر کنید و از همین رو به بایستید و از ایشان طلب و درمان کنید. گفتم اما من و معتقد به دین شما نیستم. گفتند ایشان به کمک می‌کنند. در منزل رو به سوی حرم نذر کردم و با گریه به ایشان گفتم: "ای آقایی که من شما را نمی‌شناسم اما می‌گویند به همه کمک می‌کنید، من تنها یک پسر دارم که تمامی پزشکان از وی قطع امید کرده‌اند... از شما می‌خواهم درمانش کنید تا از دستش ندهم. تنها امیدم به شماست کمکم کنید". ۲۴ ساعت از این موضوع نگذشته بود که خانمم با عجله آمد و شگفت زده گفت "سریع بیا، پسرمان در حال راه رفتن است". با عجله و شگفت زده رفتم و دیدم پسرم از جایش بلند شده و با سلامت کامل راه می‌رود. باورم نمی‌شد...!!! گفتم پسرم چه اتفاقی افتاده؟ گفت: پدر زمانی که خواب بودم. دیدم که در اتاقم باز شد و آقایی وارد اتاق شد. با ورودش، نوری تمام اتاق را فرا گرفت. کنارم آمد و گفت "از جایت بلند شو" گفتم من هستم و قادر به حرکت نیستم نمی‌توانم بلند شوم. گفت "شما می‌توانی حرکت کنی، ... پدر و مادرت خیلی ناراحت و نگران شما هستند. بلند شو". پسرم می‌گفت احساس کردم دست و پایم قادر به حرکت هستند و می‌توانم راه بروم و بلند شدم و شروع به حرکت کردم. پس از شفا و درمان پسرم، برای ادای نذر خود تصمیم گرفتم به ایران و شهر مشهد بیایم و اکنون آمده‌ام تا مبلغی را که نذر کرده‌ام به حرم تحویل دهم. 🍃 🦋🍃 @takhooda
کادوی خاص بخری اما نمیدونی چی؟ هدیه خریدن کار سختیه ، اما با ما راحت و لذتبخش تجربه ش کنید😍👌 یکی از جذاب‌تربن کادوها برای: - روز تولد - سالگرد ازدواج - یا هر روز ویژه‌ی دیگه ... های تک و خاص ☕️ (لیوان) ، جاسوئیچی، مگنت آهن‌ربایی 💥کادویی جذاب برای آدمای خاص🧚‍♀😎 https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a از روی شخصیت اصلی 😍👆 با دقت کارهای روی بنر رو ببینید 😊🌸