eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
922 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
پیری فرزانه در کوهستان سفر مى کرد. سنگ گران قیمتى را در جوى آبى یافت. روز بعد به گرسنه ای رسید؛ کیسه اش را گشود تا در طعام با او شریک شود. مرد گرسنه، سنگ قیمتى را دید. از آن خوشش آمد و خواست که آن سنگ، از آنِ وی باشد. مسافر پیر، بى درنگ، سنگ را به او داد. مرد بسیار شادمان گشت و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پای نمى شناخت. او مى دانست که جواهر، به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، به دنبال پیر فرزانه می گشت. هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت: «بسیار اندیشیدم. من مى دانم این سنگ چقدر گرانبهاست، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به چون منی ببخشى!!! 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔴 چرا آدم‌ها عیب‌های خودشان را نمی‌بینند؟ چه ارتباطی با دوران بچگی دارد؟ ✍ محاسبه نفس یعنی بنشین به عیب‌هایت نگاه کن، آن‌ها را بشمار. می‌فرماید: «عاقل باید بدی‌های خودش را بشمارد، طبقه‌بندی کند، بنویسد یا در ذهن داشته باشد؛ ...يُحْصِيَ عَلَى نَفْسِهِ مَسَاوِيَهَا‏»(غرر/۴۵۳) ➖ اما چرا فرمود: «بدی‌هایت را بشمار و ببین؟» آدم‌ها دوست ندارند به بدی‌های خودشان نگاه کنند، آدم‌ها دوست ندارند کسی مدام به بدی‌هایشان گیر بدهد، چیز بدی هم نیست. مثلاً در خانواده‌ها پدر مادرها خیلی عادت دارند بدی‌های بچه‌هایشان را می‌شمارند این خیلی بد است. ➖ یکی از ریشه‌های اینکه آدم عیب خودش را نمی‌گیرد این است که در خانه‌ای بزرگ‌شده که خیلی عیبش را گرفتند، دیگر حاضر نیست عیب خودش را بگیرد همه‌جا می‌خواهد از خودش دفاع کند. ➖ هرچقدر که عیب‌جویی از دیگران بد است و انسان را تاریک می‌کند، عیب‌جویی از خودتان خوب است و انسان را نورانی و لطیف و معطر می‌کند. ➖ برخی فکر می‌کنند اگر از خودشان عیب بگیرند، افسرده می‌شوند. بله اگر تنها هستی، افسرده می‌شوی، ولی اگر پیش خدا بروی و عیب‌هایت را بازگو کنی، خدا تحویلت می‌گیرد؛ برو بنشین بغل خدا بگو خدایا ببین خدایا من چه بلایی سر خودم آوردم، مثل بچه‌ای که در بغل پدرش می‌نشیند و می‌گوید ببین بابا دستم اوخ شده مفصل آنجا گریه می‌کند. 📚استاد پناهیان 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
♦️حق الناس !♦️ 🔵یک شب توفیق نصیب شد در جوار حاج قاسم از سمت روستای قنات ملک به کرمان می‌آمدیم. راننده بودم و حاجی جلو نشسته بود. سردار تلفنی در مورد عملیاتی در حلب صحبت می‌کردند و دستور می‌دادند. در حین صحبت کردن با تلفن گاهی با جدیت؛ حدت و شدت صحبت می‌فرمود تا اینکه تلفن‌شان تمام شد. چون جاده یک بانده بود و مرتب ماشین از روبرو می‌آمد، امکان سبقت گرفتن وجود نداشت برای همین پشت سر یک ماشین قرار گرفته بودم. سردار بعد از تمام شدن تلفن رو کرد به من و فرمود: راستی راننده ماشین جلویی را می‌شناسی؟ گفتم نه حاجی، چطور مگه؟ فرمود: ماشینت نور بالا بود و چشم راننده جلویی را اذیت کردی، دینی بر گردن تو افتاد، فردا باید بروی او را پیدا کنی و از او حلالیت بگیری؛ حالا این حق الناس را چطور می‌خواهی جبران کنی؟ یکه‌ای خوردم؛ از این بی توجهی خودم به حق‌الناس و دقت سردار به جزییات حقوق مردم تعجب کردم. آن هم درست زمانی که در مورد مسئله مهمی چون آزادی حلب در سوریه صحبت می‌کرد حواسش به تضییع نشدن حق راننده خودرو جلویی هم بود. 🔹راوی دادخداسالاری، 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻داستان از توسل به امام حسین(ع) 📌خطیب بزرگ شیخ عبدالواهب کاشی در بسیاری از مجالس خود یاداوری میکند : ❤️ من به برکت وجود امام حسین ع زنده مانده ام ❤️ او تعریف میکند که : مادرم بعداز تحمل زایمان های دشوار ،هیچ کدام از پسرانش بعد از تولد زنده نمی ماندند 😔 منم که بدنیا امدم دریک قدمی مرگ بودم🙁 دیگر تاب و طاقت مادرم تمام میشود به بالای پشت بام می رود به مولا امام حسین(ع) متوسل میشود و 👈💚 نذر میکند که اورا خادم امام حسین گرداند 💚 👉 و وقتی از پشت بام به پایین می آید درکمال تعجب فرزند خود را سالم می بیند و بااشک شادی معجزه امام حسین را شکر میگوید👏 و بابت این معجزه شیخ کاشی خادم امام حسین ع گردیده بود منبع : استشفاء به معصومین ...ص۳۲۸ 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
💠داستانی از زبان حضرت مسیح (ع) نقل می کنند که بسیار شنیدنی است می گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می کرد. حکایت این است: مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بدین جهت، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد. آن ها در باغ مشغول به کار شدند. کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آن ها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گر چه این کارگران تازه، هنگام غروب رسیدند، اما مرد ثروتمند آن ها را نیز به کار گرفت. شبانگاه، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او همه ی کارگران را گرد آورد و به آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: این بی انصافی است. چه می کنید، آقا؟ ما از صبح کار کرده ایم و این ها غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده اند. بعضی ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آن ها که اصلا کاری نکرده اند! مرد ثروتمند خندید و گفت: به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده ام کم بوده است؟ کارگران یکصدا گفتند: نه، آنچه که شما به ما پرداخته اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما نیز هست. با وجود این، انصاف نیست کسانی که دیر آمده و کاری نکرده اند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم. مرد دارا گفت: من به آن ها دستمزد داده ام، زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارایی من کم نمی شود. من از دارایی خودم می بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آن ها دستمزد می دهم، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی نیازی ست که می بخشم. مسیح ادامه داد: بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می کوشند. بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند. بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدای شان می شود. اما همه یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند. شما نمی دانید که خدا به استحقاق بنده نگاه نمی کند، بلکه دارایی خویش را می نگرد. او به غنای خود نگاه می کند، نه به کار ما. از غنای ذات الهی، جز بهشت نمی شکفد. باید هم این گونه باشد. بهشت ظهور بی نیازی و غنای خداوند است. دوزخ رو همین تنگ نظرها برپا داشته اند. زیرا این ها آنقدر بخیل و حسودند که نمی توانند جز خود کسی را مشمول لطف الهی ببینید. 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍🌺اگر همه ے عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند🍂 و خُـღــدا نخواهد💕 نمے توانند پس🌼 بـــــه تدبیرش اعتماد ڪن🍃 بـــــه حڪمتش دل بسپار❣ بــــــه او توڪل ڪن 💛 محبت وعشق دلتون خدایی...✍ ‌‌ 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت اول زندگينامه زكريا و يحيي ع 🌻🌻🍃🌻🍃 حدود نود سال از عمر زکریا گذشته بود . موهایش سفید ، نیروی بدنش رو به ضعف و فرسودگی گذاشته و کمرش خمیده بود ولی هنوز فرزندی نداشت . در عین حال که زکریا مردی وارسته و بی اعتنا به قیود مادی بود ، از نداشتن فرزند غمگین به نظر می رسید . ☘🌷☘🌷☘🌷🌷 او فکر می کرد که آفتاب عمرش بر لب بام رسیده و دفتر زندگانیش نزدیک به آخر است . به زودی چشم از این جهان می پوشد و پسر عموهای نالایق او نمی توانند رهبری قوم را به عهده بگریند و آنان را به انجام امور مذهبی وادارند و بالنتیجه زحمات او نابود می شود مردم از راه حق منحرف می گردند 🌟🌴🌟🌴🌟🌴 این فکر شب و روز در مغز زکریا بود ولی او خود را تسلیم اراده و مشیت خداوند می دانست و اطمینان داشت که در این کار حکمتی نهفته و اسراری است که وی از آن پی خبر است . 🌸🌸🌾🌸🌾🌸 یکی از روزها وقتی زکریا وارد بیت المقدس شد یکسره به حجره مریم رفت . او سرپرستی مریم را متعهد شده وبه کارهای او هم رسیدگی می کرد . وقتی قدم به آن حجره گذاشت دید مریم به نماز و عبادت مشغول است و در کنار حجره او ظرفی پر از میوه دیده می شود . 🕸🌺🕸🌺🕸🌺 زکریا از دیدن میوه ها دچار بهت و حیرت شد زیرا اولا در حجره مریم کسی رفت و آمد نداشت و قفل آن حجره را فقط زکریا باز می کرد و می بست و ثانیا میوه ها مربوط به فصل تابستان بود و او آنها را در فصل زمستان می دید ، لذا از مریم پرسید : 💞✨💞✨💞✨ این میوه ها از کجا است ؟ ! مریم گفت : اینها از پیشگاه خداوند صبح و شام برای من می رسد و خداوند به هر کسی خواهد بی حساب روزی می دهد . 🍃💥🍃💥🍃💥 گفتار مریم و مشاهده نعمتهای خداوند و الطاف و عنایات حضرت زکریا را در وضع جدیدی قرار داد و و او را در فکر عمیقی فرو برد داستان در قسمت بعد ... 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
🌷دست شـ‌هید پیش خدارد نمےشود 🌷باید دعاڪنیم ڪه مارا دعاڪنند 🌷امـروز، حاج قاسم،ڪاش از بهشت... 🌷لطفےکند، یڪ نظرے هم بہ ماڪند ❣قهرمان من! تولدت مبارک❣ 🎁🎀 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ اگه‌یه‌روز‌به‌خُودِت‌اومدی دیدی‌دیگه‌بااسم‌ِ‌کربلا‌دلت‌هوایی‌نمیشه .. نمازت‌به‌تاخیرمیافته .. روضه‌وهیئت‌مثلِ‌قبل‌‌بھت‌نمیچسبه .. یااگه‌‌راحت‌گناه‌کَردیُ‌دلت‌نگرفت💔! برودنبال‌ِیه‌سری‌اشکال‌ِاساسی که‌ازَش‌بی‌خبرۍ(((:🖐🏻' |🌱| ! |🌱| !! 🌱 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽═┅* 🍃🌸 *روزه گرفتن در فردا را از دست ندهیم -روزه گرفتن در فردا(۲۷رجب)که روز مبعث است ثواب هفتاد سال روزه دارد* *در روایات بر روزه گرفتن چهار روز در طول سال به صورت ویژه توصیه شده و روزه گرفتن در این چهار روز خیلی ثواب و فضیلت دارد* *۱-روز هفدهم ربیع الاول؛ که ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است* *۲-روز بیست و هفتم ماه رجب که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در آن روز به پیامبری مبعوث شدند* 🌸🍃*فردا ۲۷رجب است روزه‌ی فردا ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد* *۳-روز بیست و پنجم ذى القعده؛ که روز دحو الارض است* *۴-روز هجدهم ذى الحجه؛ که عید غدیر است و روزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، حضرت علی(علیه السلام) را به امامت نصب کردند* 📚*وسائل الشیعه جلد۱۰صفحه۴۵۶ 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله ستايش خدايی را كه ما را بدين [راه] هدايت نمود و اگر خدا ما را رهبری نمی كرد ما خود هدايت نمی يافتيم. ✨الأعراف آیه 43✨ مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر تمام مسلمانان جهان تهنیت باد. در غار حراء نشسته بود. چشمان را به افقهاى دور دوخته بود و با خود مى اندیشید. صحرا، تن آفتاب سوخته خود را، انگار در خنكاى بیرنگ غروب ، مى شست . حضرت محمد صلی الله علیه و آله نمى دانست چرا به فكر كودكى خویش افتاده است . پدر را هرگز ندیده بود، اما از مادر چیزهایى به یاد داشت كه از شش سالگى فراتر نمى رفت . بیشتر حلیمه ، دایه خود را به یاد مى آورد و نیز جد خود عبدالمطلب را. اما، مهربان ترین دایه خویش ، صحرا را، پیش از هر كس در خاطر داشت : روزهاى تنهایى ؛ روزهاى چوپانى ، با دستهایى كه هنوز بوى كودكى مى داد؛ روزهایى كه اندیشه هاى طولانى در آفرینش آسمان و صحراى گسترده و كوههاى برافراشته و شنهاى روان و خارهاى مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایى او بود. آن روزها گاه دل كوچكش بهانه مادر مى گرفت . از مادر، شبحى به یاد مى آورد كه سخت محتشم بود و بسیار زیبا، در لباسى كه وقار او را همان قدر آشكار مى كرد كه تن او را مى پوشید. تا به خاطر مى آورد، چهره مادر را در هاله اى از غم مى دید. بعدها دانست كه مادر، شوى خود را زود از دست داده بود، به همان زودى كه او خود مادر را. روزهاى حمایت جد پدرى نیز زیاد نپایید. از شیرین ترین دوران كودكى آنچه به یاد او مى آمد آن نخستین سفر او با عموى بزرگوارش ابوطالب به شام بود و آن ملاقات دیدنى و در یاد ماندنى با قدیس نجران . به خاطر مى آورد كه احترامى كه آن پیر مرد بدو مى گزارد كمتر از آن نبود كه مادر با جد پدرى به او مى گذاردند. نیز نوجوانى خود را به خاطر مى آورد كه به اندوختن تجربه در كاروان تجارت عمو بین مكه و شام گذشت . پاكى و بى نیازى و استغناى طبع و صداقت و امانت او در كار چنان بود كه همگنان ، او را به نزاهت و امانت مى ستودند و در سراسر بطحاء او را حضرت محمد صلی الله علیه و آله امین مى خواندند. و این همه سبب علاقه حضرت خدیجه سلام الله علیها به او شد، كه خود جانى پاك داشت و با واگذارى تجارت خویش به او، از سالها پیشتر به نیكى و پاكى و درستى و عصمت و حیا و وفا و مردانگى و هوشمندى او پى برده بود. حضرت خدیجه سلام الله علیها ، در بیست و پنج سالگى حضرت محمد صلی الله علیه و آله، با او ازدواج كرد. در حالى كه خود حدود چهل سال داشت . حضرت محمد صلی الله علیه و آله همچنان كه بر دهانه غار حراء نشسته بود به افق مى نگریست و خاطرات كودكى و نوجوانى و جوانى خویش را مرور مى كرد. به خاطر مى آورد كه همیشه از وضع اجتماعى مكه و بت پرستى مردم و مفاسد اخلاقى و فقر و فاقه مستمندان و محرومان كه با خرد و ایمان او سازگار نمى آمد رنج مى برده است . او همواره از خود پرسیده بود: آیا راهى نیست ؟ با تجربه هایى كه از سفر شام داشت دریافته بود كه به هر كجا رود آسمان همین رنگ است و باید راهى براى نجات جهان بجوید. با خود مى گفت : تنها خداست كه راهنماست . حضرت محمد صلی الله علیه و آله به مرز چهل سالگى رسیده بود. تبلور آن رنجمایه ها در جان او باعث شده بود كه اوقات بسیارى را در بیرون مكه به تفكر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند. او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت مى گذرانید. شب بیست و هفتم رجب بود. حضرت محمد صلی الله علیه و آله غرق در اندیشه بود كه ناگاه صدایى گیرا و گرم در غار پیچید: بخوان ! حضرت محمد صلی الله علیه و آله، در هراسى وهم آلود به اطراف نگریست . صدا دوباره گفت : بخوان ! این بار حضرت محمد صلی الله علیه و آله با بیم و تردید گفت : من خواندن نمى دانم . صدا پاسخ داد: بخوان به نام پروردگارت كه بیافرید، آدمى را از لخته خونى آفرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است ، همو كه با قلم آموخت ، و به آدمى آنچه را كه نمى دانست بیاموخت ... و او هر چه را كه فرشته وحى فرو خوانده بود باز خواند. هنگامى كه از غار پایین مى آمد، زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت ، به جذبه الوهى عشق برخود مى لرزید. از این رو وقتى به خانه رسید به حضرت خدیجه سلام الله علیها كه از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت : مرا بپوشان ، احساس خستگى و سرما مى كنم ! و چون حضرت خدیجه سلام الله علیها علت را جویا شد، گفت : آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود، امشب من به پیامبرى خدابرگزیده شدم ! شمس جمال محمدی نبی مکرم اسلام 🌺🍃🌸اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌺🍃🌸مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌺🍃🌸وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🍭🎂🍰🥧🍬🍭🍿🎂🍭🎁🎊🛍🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا