با مدد الهی کتاب شریف نحو وافی
اولین کتابی است که خلاصه گویی
میشود این کتاب،مشتمل بر یک مقدمه
و چهار جزء است. ابواب کتاب، بنا بر
ترتیبی است که ابن مالک در «الفیه» انتخاب کرده
در عین سادگی
بسیار محکم و متقن است که بزرگان علم نحو به این کتاب رجوع میکنند،مصنف این کتاب عباس حسن در مقدمه چنین میفرماید:نحو وسیله ای است برا طالبان ادبیات عرب
،سلاح اهل لغت،
ستون اهل بلاغت است،
ادات فقیه و مجتهد است و مدخلی است برای علوم عربی و اسلامی....
پس خلاصه و تلخیص این کتاب خالی از لطف
نیست
بسم الله الرحمن الرحیم.خلاصه کتاب شریف نحو وافی را آغاز میکنیم.😊
تعریف کلمه
مقدمه اول:حروف الفباء در ادبیات عرب 29 حرف هستن که وقتی بهم متصل شوند ایجاد معنا میکنند
مثل اتصال حرف فاء به میم که میشود فم
مقدمه دوم:هر کلمه ای بر معنای مفرد دلالت دارد
منظور از مفرد،یعنی جزء لفظ،بر جزء معنا دلالت نمیکند، یعنی باید همه حروف بیاید تا معنای آشکار شود یا
مفرد در مقابل مضاف.
سوم:کلمه باید معنای عربی داشته باشد.
با توجه به این مقدمات کلمه چنین تعریف میشود:لفظ واحدی است که ترکیب شده است از حروف الفبا و دلالت میکند بر معنای جزئی و عربی.
نکته اول:کلمه غیر عربی در ادبیات عرب مجرد صوت است
نکته دوم:مضاف و مضاف الیه که علم نیستند دو کلمه است و اگر علم باشند یک کلمه محسوب میشوند.
#خلاصه صفحه ۱۴ تا ۱۵
@talcheslkotob
تعریف کلام یا جمله:چیزی که ترکیب شده از دو
یا چند کلمه که دارای معنای مفید هستند.
نکته:منظور از مفید این است که متکلم یا سامع به آن اکتفا کند.
نکته:لازم نیست کلمات یک جمله ظاهر باشند
بنا بر این اگر قرینه ای در کار باشد، اشکالی نداردمفردی در یک جمله یا مفردات یک جمله،ذکر نشود مثل تفضل به قرینه انت تفضل.
#خلاصه صفحه،15 تا نصف صفحه 16
(نحو وافی جلد یک)
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
#خلاصه صفحه 17 تا 20 نحو وافی جلد اول
کلم:انچه که ترکیب شده است از سه کلمه و بیشتر چه دارای معنای مفید باشد چه نباشد مفید مثل النیل ثروه المصر غیر مفید مثل
ان ذهب زید
تعریف قول:هر لفظی که انسان به آن نطق میکند چه مفرد باشد چه مرکب چه ترکیبش مفید باشد چه ترکیب او مفید نباشد پس قول منطبق میشود بر کلمه، کلام،کلم و مرکب اضافی
مثلا میتوان به زید که یک کلمه است بگویم قول
نکته:نسبت بین قول و دیگر اصطلاحات مثل نسبت حیوان،به انسان و غیر انسان است یعنی نسبت آنها عموم خصوص مطلق است
نکته:نسبت بین کلم و کلام عموم خصوص من وجه است(کلم از جهت معنا اعم است زیرا هم مفید را شامل میشود هم غیر مفید کلام از جهت لفظ اعم است زیرا هم دو کلمه ای ست و هم بیش از دو کلمه)
نکته:گاه به یک کلام میگویم کلمه
مثل کلمه لا اله الا الله
به این نحوه نام گذاری میگویم نامگذاری کل یک چیز به جز او.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
#خلاصه صفحه 21 تا اوائل 23
توجه:کلم اسم جنس جمعی است
اسم جنس جمعی:لفظی است که معنای جمع را دارد و اگر به آخر آن تا تانیث اضافه شود مفرد میشود مثل کلم که اگر به آخر آن تا تانیث اضافه شود میشود کلمه و کلمه مفرد است و مثل شجر و شجره
نکته:گاه اضافه شدن تا تانیث دلالت بر جمع میکند مثل:کَݥاَه قارچها و کمء یعنی یک قارچ
نکته:نوع دیگر از اسم جنسی هست که
فرق او با مفردش در یا مشدد است
مثل عرب و عربی(مفرد است).
نکته،آیا اسم جنس جمعی،قسم مستقلی است یا زیر مجموعه جمع مکسر است.؟
عباس حسن مصنف نحو وافی قائل است به اینکه اسم جنس جمعی جمع مکسر است.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
#خلاصه صفحه اوئل 23 تا اوائل 24.
نکات مهم قابل تامل و تفکر.
جنـــــس(ماهیت مجرد و حقیقت ذهنی)بر سه قسم است
1.اسم جنس جمعی
2.اسم جنس افرادی
3.اسم جنس آحادی.
تعریف اول گذشت
اما تعریف دوم:اسم جنس افرادی چیزی است که قابل صدق است بر قلیل و کثر از یک ماهیتی
مثل دم(خون) که قابلیت دارد گفته شود بر خون کم یا خون زیاد،مثلا وقتی این ماده قرمز رنگ را میبینی میگویی آن خون است چه خون کم باشد چه زیاد(آب).
اما اسم جنس آحادی:چیزی است که دلالت بر ماهیتی میکند که فرد غیر معینی از آن ماهیت در ذهن وجود دارد که بدون تصور آن فرد ماهیت به ذهن نمیاید.
مثل اسامه برای اسد.
****************************************************************************
نکته جدید،تعریف قاعده:
حکم کلی است که منطبق میشود بر جمیع افراد تا احکام آن افراد واضح شوند.
مثل اینکه بگویم کل فاعل مرفوع
حکم کلی تمام فاعل ها مرفوعیت است تا طالب برای شناخت فاعل سراغ منصوبها نرود.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی.
#خلاصه ص 24 تا اول ص 28.
المسئله 2
الکلام علی اقسام الکلمه الثلاثه الاسم و الفعل و الحرف.
اسم:کلمه است که یا دلالت بر چیز محسوس میکند مثل بیت،محمد یا دلالت بر چیزه غیر محسوس میکند مثل مروت،شجاعت و....که در هر دو حالت همراه با زمان نیست
مهمترین علامات اسم.
1.جر اگر کلمه ای مجرور شود به حرف جر یا بوسیله مضاف یا به خاطر تبعیت آن کلمه اسم است
2.تنوین،چه به صورت تنوین چه به صورت ن که علمای عروض تنوین را به صورت نون مینویسند مثلا جا زیدن.
تعریف تنوین:نون زائد ساکنی است که ملحق میشود به آخر اسماء در لفظ
و در کتابت
و یا در حالت وقف
اثری از تنوین نیست.
3.منادا واقع شود مثل یا علی هر چیزی که ندایش میکنیم اسم است.
4.کلمه الف و لام بگیرد.
مثل العدل اساس الملک
5.منسوب الیه بودن:یعنی هر چیزی که حصول یک شی برایش اثبات شود یا عدم حصول یک شی برایش اثبات شود یا از او طلب کنیم احداث یک شی را اسم است
مثل هذا سافر
محمود لم یسافر
سافر یا سعید. پس هذا محمود سعید اسم هستن.
سایر علامت عبارت است از.
6.مضاف واقع شود
7.ضمیری به آن عود کند
8.جمع بسته شود یا مثنی شود
9.مصغر شود
10.اسم صریح بدل از آن بیاید
کیف علی ا صحیح ام مریض
پس کیف اسم است چون بدلش صحیح یا مریض اسم هستن
11.لفظش بر وزن کلمه ای باشد که آن کلمه خلافی در اسمیتش نیست
مثل نزال که بر وزن حذام است
پس نزال اسم است.
12.اسم معنایش موافق با معنای باشد که در اسمیتش شکی نیست
مثل قَطُ که به معنای ماض است
مثل عَوضُ که به معنای مستقبل است
مثل حیثُ که به مکان است
و سه کلمه ماض و مستقبل و مکان خلافی در اسمیتش نیست.
@ talcheslkotob
#خلاصه ی صفحه 28 نحو وافی.
نکات بسیار مهمی در خصوص اسناد
هر گاه کلمه ای مسند الیه باشد و قصد کنی از آن کلمه لفظ آن و لفظش مبنی و غیر علم باشد در اعراب آن دو وجه جایز است.
1.حکایتش کنی به حالت لفظی وعوامل در آخر آن اثری انجام ندهند و اعراب آن تقدیری است مثل مِنْ حرف جر
َمن مبتدا و تقدیرا مرفوع
2.به هر سه اعراب مختص به اسم اعراب دهی اورا
مثلا مِنٌ حرف جر
مِنْ مبتدا و مروفوع لفظا
نکته،اگر کلمه دو حرفی باشد و حرف دوم آن لین باشد
نیز دو حالت دارد
حالت اول، لَوْ حرف شرط لو، مبتدا تقدیرا مرفوع.
حالت دوم آخر کلمه را مضاعف میکنیم وسپس ادغام میکنیم پس در لِوْ میگویم لَوٌّ حرف شرط،لو مبتدا و لفظا مرفوع
نکته، بعضی از نحویون معتقدند که اگر کلمه دو حرفی بود و حرف دومش صحیح بود یعنی لین نبود
وقت حکایت لفظش،اگر علم بود برای شخصی،مضاعف میشود مثلا وقتی اسم شخصی قد شود میتوان بگویم ذَهَبَ قَدٌُ
اما اگر علم برای شخصی نشود و قصد شود از او حکایت لفظش مضاعف نمیشود چه آخرش صحیح باشد چه آخرش صحیح نباشد.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
#خلاصه صفحه ۲۹ تا اول ۳۰
اقسام اســــم
۱.ظاهر مثل محمد
۲.مضمر،غیر ظاهر مثل هو،انت
۳.مبهم،اسمی که مراد از او واضح نمیشود مگر به کمک دیگری مثل اسم اشاره و اسم موصول
۴.زائده،البته بنا بر قول کوفیون و ابن مالک که فقط برای تاکید کلام می آید مانند ذا در مثال ما ذا علمتَ که ذا زائده هستش
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی.
#خلاصه صفحه ۳۰ تا اول ۳۹.
اقسام تنوین مختص به اسم.
مقدمه،به مثالهای زیر توجه بفرمایید
۱.ذهب زیــدٌ مررت بزیــدٍ رایت زیداً
۲.ذهب احمـدُ مررت باحمـد َ رایت احمدَ
۳.ذهب سیبویهِ مررت بسیبویهِ رایت سیبویهِ
۴.ذهب سیبویهٍ مررت بسیبویهٍ رایت سیبویهٍ
۵.ذهب هذا مررت بهذا رایت هذا
۶.ذهبت مسلماتٌ مررت بمسلماتٍ رایت مسلماتٍ
۷.ذهب بواقٍ مررت بواقٍ
########################
زید در مثال ردیف اول اسم منصرف است و تنوین او را تنوین تمکین یا تصریف گویند.
احمد در مثال ردیف دوم اسم ݟیر منصرف است و تنوین تصریف نمیگیرد.
سیبویه در مثال ردیف سوم اسم مبنی است که او را میشناسیم و تنوین نمیگیرد.
سیبویه در مثال ردیف چهارم اسم مبنی است که او را نمیشناسیم و مردد بین چندین سیبویه نام است و تنوین او را تنکیر گویم یعنی اسمی که این تنوین را گرفته نکره است.
هذا در مثال پنجم مبنی خالص است و هیچ وقت تنوین نمیگیرد.
مسلمات نیز اسم معربی است و تنوین آن را تنوین مقابله گویم یعنی تنوینی که مقابله میکند با نون در جمع مذکر سالم یعنی به جمع مذکر سالم نون دادیم و به جمع مونث سالم تنوین میدهیم تا با هم مقابله کنند.
بواقٍ اسم معربی است که تنوین آن، تنوین عوض است از حرف اصلی،زیرا ابتدا بواقِیٌ که خوانده میشود بواقِیُن بوده،
سپس ضمه بر یا ثقیل بوده و آن را میاندازیم
میشود بواقِین
بعد التقاء ساکن بین یاء و نون پیش می آید یاء را می اندازیم میشود بواقن بعد تنوین را حذف میکنیم چون اسم غیر منصرف است و میشود بواقِ بعد تنوینی به خاطر عوض از حرف محذوف میاوریم
میشود بواقٍ .
به این تنوین میگویم تنوین عوض.
# نکته تنوین عوض،گاه عوض از یک حرف محذوف است،گاه عوض از یک کلمه است و گاه عوض از یک جمله و گاه عوض از بیش از یک جمله.
عوض از یک کلمه مثل تنوین کل و بعض
عوض از یک یا چند جمله مثل تنوین حینیذٍ.
پس تنویــــــــــن مختص به اسم چهار قسم است
۱.تنوین تمکُن
۲.تنوین تنکیر
۳.تنوین مقابَلَه
۴.تنوین عِوَض
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم
النحو الوافی.
#خلاصه زیاده و تفصیل صفحه ی 39..تا اوائل 41
اگر بعد از تنوین،ساکنی بیاید،مکسور شدن تنوین و مضموم شدن تنوین جائز است گرچه در این حالت کسر دادن تنوین بیشتر استعمال شده.
مثل وقف خطیبٌ استمعتُ که خوانده
میشود خطیـِـبُــنِ استمعتُ در این مثال ساکن اول تنوین و ساکن دوم سین است و همزه نیز وصل است.
توجه،اگر بعد تنوین ساکنی بیاید و بعد از ساکن حرف مضمومی بیاید ضمه دادن به
تنوین احسن است مثل اقبل عالمٌ اخرُج
که خوانده میشود عالمِنُ اخْرُج.
در این مثال حرف را که بعد از حرف خا آمده مضموم است.
نکته،بعضی از قبائل عرب تنوین را حذف میکنند اگر بعد از او ساکنی بیاید.
##موارد حذف تنوین###
۱.وجود الف و لام در کلمه.
۲.اضافه شدن کلمه ی منون.
۳.شبه مضاف شدن مثل لا مالَ لمحمود اگر محمود صفت مالَ باشد و خبر حذف شده باشد.
۴.کلمه غیر منصرف باشد مثل احمد.
۵.وقف کردن بر کلمه منونه در حالت رفع و جر و اگر بر کلمه منصوب وقف کنیم تنوین قلب به الف میشود.
۶.اگر اسم تنوین دار علم،مفرد و موصوفی باشد که صفت آن بلافاصله آمده باشد و صفت آن ابن یا ابنت باشد و اضافه شود این صفت به علم دیگری تنوین حذف میشود
مثل
هذا محمدُ بنُ هشامٍ
گرچه همزه ابن و ابنت نیز حذف میشود.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی
الفعل،واقسامه و علامه کل قسم.
مقدمه
الف.فَهِمَ الطالبُ.سافَرَ الرحاله.رَجَعَ الغائبُ.هریک از کلمات فَهِمَ،سافَر،رَجَعَ دلالت دارند بر دو امر
امر اول،معنایی که درک میشود به عقل و آن معنا الفَهْم و السَفَر و الرُجُوع است که او را الحدث نامند.
امر دوم،زمانی که حاصل شده در اون زمان این معنا.
ب.زمانی که تغییر بدهیم صیغه ی این کلمات را و بگویم یَفهم،یسافر،یرجع
باز هم دلالت میکند کلمه در صیغه جدیدش بر دو امر
امر اول همان معنا یا حدث است
امر دوم زمانی وقوع ان حدث است که میتواند حال باشد یا استقبال نه هم حال است هم استقبال که این به بداهه غلط است.
ج.اگر یک بار دیگر صیغه ان کلمات را تغییر دهیم و بگویم افْهَمْ،سافِر،ارجع باز هم دلالت دارد بر دو امر،یک حدث که در اینجا طلب فهم و طلب سفر و طلب رجوع است دوم زمانی که محقق میشود در آن زمان،این طلب و این زمان فقط استقبال است چون وقتی،از شخصی طلب شود،اجابت آن در آینده است.
تمام این کلمات فعل هستن
پــــــــــس فعل کلمه ای است که دلالت میکند بر دو امر مباشرتا
۱.معنا یا حدث.
۲.زمانی که معنا در آن اتفاق میفتد.
فعل بر سه قسم است ماضی مضارع و امر.
##توجه##حروف اتین که در اول مضارع قرار دارند فتحه ی آنها واجب است مگر در مضارع مجهول و مضارع ای که ای که غیر حروف اتین چهار حرف دارد مثل یُجِعِّلُ و یُکْرِمُ چون در اصل یُاَکْرمُ است و مثل یُدحرِجُ.
اما اِخال لغت فصیحی است با وجود اینکه که قانون آن اَخال است چون فتحه دادن حروف اتین در غیر آنچه ذکر شد واجب است
هر یک از اقسام فعل علاماتی دارن
علامت فعل ماضی،این است که صلاحیت دخول تاء تانیث ساکن و تا فاعل را دارد.
اگر کلمه ای معنای ماضی داشت ولی علامت ماضی را قبول نکرد یا اسم فعل ماضی است، مثل قول امام حسین علیه السلام هِیْهاتَ منا الذله هیهات به معنای بَعُدَ است
و یا اسم مشتقی است که معنای ماضی دارد،مثل انت مکرمُ الزیدِ امسِ.
علامت فعل مضارع این است که منصوب شود به ناصبی و یا مجزوم شود به جازمی و نیز قبول کند سین و سوف
اگر کلمه ای معنای مضارع داشت و علائم مضارع را قبول نکرد یا اسم فعل مضارع است مثل وَیْکَ یعنی اَعْجَبُ
یا اسم مشتق به معنای مضارع است مثل زیدُ ضاربُُ عمرا الآن
علامت فعل امر نیز معنای طلب و قبول یا مخاطبه است و اگر معنای امر داشت ولی صلاحیت قبول یاء مخاطبه را نداشت اسم فعل امر است مثل صهَ به معنای اٌسکُتْ.
@talcheslkotob