eitaa logo
اجلاسیه مشترک جریان‌های تمدنی
117 دنبال‌کننده
317 عکس
680 ویدیو
38 فایل
ارتباط باادمین: @olgou110
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📘 💠روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، 🐜نگاهش به مورچه‌ای افتاد که دانه‌ گندمی را با خود به طرف دریا حمل می‌کرد. 💠سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می‌کرد که در همان لحظه قورباغه‌ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. 💠سلیمان(ع) مدتی به فکر فرو رفت و شگفت‌زده شد، ناگاه دید قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد ولی دانه گندم را همراه نداشت. 💠سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید، و سرگذاشت او را پرسید. 🐜مورچه گفت: «ای پیامبرخدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می‌کند که نمی‌تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می‌کنم و خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا نزد آن کرم ببرد. 🐜قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می‌برد، و دهانش را به درگاه آن سوراخ می‌گذارد، من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه‌ گندم را نزد او می‌گذارم و سپس باز می‌گردم به دهان قورباغه، سپس در آب شنا کرده و مرا به بیرون از آب دریا می‌آورد و دهانش را باز می‌کند و من از دهان او خارج می شوم.» 💠سلیمان(ع) به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می‌بری، آیا سخنی از او شنیده‌ای؟ 🐜مورچه گفت: آری او می‌گوید : «ﻳَﺎ ﻣَﻦْ ﻟَﺎ ﻳَﻨْﺴَﺎﻧِﻲ ﻓِﻲ ﺟَﻮْﻑِ ِ ﻫَﺬِﻩِ ﺍﻟﺼﺨْﺮَﺓ ﺗَﺤْﺖَ ﻫَﺬِﻩِ ﺍﻟﻠﺠﺔِ ﺑِﺮِﺯْﻗِﻚَ ﻟَﺎ ﺗَﻨْﺲَ ﻋِﺒَﺎﺩَﻙَ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﺑِﺮَﺣْﻤَﺘِﻚَ» ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی‌کنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande