فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شانس باهات یار باشه ، دوربینت هم روش باشه، دیگه چی میخوای😄
☺️ @saritanhamasir 😊
#سوژهسخنطنز😅
-زیر این خط فقر دیگه جا نداره....
- لطفاسریعتر یه خط فقر دیگه تاسیس کنید
-ڪه ما بریم زیر اون😌😂😁
#لبخنـــــد😌
-درویشی تهی دست از کنار باغ مرد ثروتمندی به نام شاه ڪریم عبور میکرد .
- چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد.
-شاه کریم دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند و پرسید:
- این اشاره های تو برای چه بود ؟ -درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم
اما خدابه تو چقدر ثروت داده!!!اما به من هیچ داده !!؟
-شاه کریم در حال ریختن چایی از سماور گرانبهایش بود که به یادگار از مادرش داشت و بسیار دوستش داشت
-گفت چه میخواهی؟
- درویش گفت : همین سماور ، مرا بس است!
-چند روز بعد درویش سماور را به بازار برد و فروخت .
-خریدار کسی نبود جز کسی که می خواست نزد شاه کریم رفته و تحفه برایش ببرد!
- پس چون سماور عتیقه را شناخت.. جیب درویش پر از سکه کرد و سماور نزد کریم خان برد!
- درویش بی خبر از اینڪه سماور به صاحبش بازگشته، برای تشکر نزد خان رفت.
-ناگه چشمش به سماور افتاد و با تعجب گفت:
- نه من کریمم!! نه تو!!
-کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و سماور تو هم سر جایش هست!!
-فالذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت لهم مغفرة ورزق کریم.
-«آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش و روزی پر ارزشی برای آنها است»
📒سوره حج. آیه۵۰
@saritanhamasir
——————————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 تشریح وضعیت جدید یارانهها توسط استاد دانشگاه، طوری که همه متوجه بشن..
🌿⃟🌸؎•°
@saritanhamasir
.
🌱حاج آقا فاطمی نیا:
- سحرها را از دست ندهيد؛ ولو دو ركعت هم اگر میتوانيد نماز (نافله شب) بخوانید.✔️
- سحرها را ضايع نكنيم، اگر نماز مستحبي هم نخوانديم، حداقل ده مرتبه " يا ارحم الرّاحمين" بگوييم!
- اگر آن را هم انجام ندادی اقلاً رو به قبله بنشين و بگو؛
✨سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر✨
💥اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگویی، عالمت عوض ميشود...
🌿⃟🌸؎•°
@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🔹🌺🔹🌹 #دختر_شینا 9 قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود... _/\|/\❤️ 🌷 صمد که صدایم را شنیده
🔹🌺🔸🌹
#دختر_شینا 10
🌺 کم کم حرفِ عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛
⭕️ امّا من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم...
🌌 یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. 😊
موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.»
🔹رختخواب ها توی اتاقِ تاریکی بود که چراغ نداشت؛ اما نورِ ضعیف اتاقِ کناری کمی آن را روشن می کرد. واردِ اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب کنار زدم.
حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم؛ از بس که ترسیده بودم. با خودم فکر کردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» 😇
چادرشب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «کیه؟!» 😨
اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم.
ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم.
🌷 صمد بود.... می خواستم دوباره دربروم که با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار کنی، گفتم بنشین.»😤
❇️ اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم.
گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.»😥
می خواستم گریه کنم...
🔸 گفت: «مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماهِ بعد عروسی کنیم.
🔺 _ امّا تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. امّا محال است قبل از این که حرف هایم را بزنم و حرفِ دلِ تو را بشنوم، پای عقد بیایم.»
خیلی ترسیده بودم...😰
گفتم: «الان برادرهایم می آیند.»
🌺 خیلی محکم جواب داد: «اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟!» ⁉️
🔷 از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سؤالی بود. توی دلم خدا را شکر می کردم. توی آن تاریکی درست و حسابی نمی دیدمش. جواب ندادم.
🌷 دوباره پرسید: «قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟! اینکه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار کنی. بگو ببینم کس دیگری را دوست داری؟!»
ـ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من کسی را دوست ندارم.
خنده اش گرفت. 😊
❤️ گفت: «ببین قدم جان! من تو را خیلی دوست دارم. امّا تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دوطرفه باشد. من نمی خواهم از روی اجبار زنِ من بشوی. 💞
اگر دوستم نداری، بگو. باور کن بدونِ اینکه مشکلی پیش بیاید، همه چیز را تمام می کنم...»
🔹همان طور سر پا ایستاده و تکیه ام را به رختخواب ها داده بودم. صمد روبه رویم بود. توی تاریکی محو می دیدمش.
✅ آهسته گفتم: «من هیچ کسی را دوست ندارم. فقطِ فقط از شما خجالت می کشم...»
🌹 نفسی کشید و گفت: «دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم.
💍 گفت: «می دانم دخترِ نجیبی هستی. من این نجابت و حیایت را دوست دارم. امّا اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم. اگر قسمت شود، می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم. دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «جانِ حاج آقایت جوابم را بده. دوستم داری؟!»
🔹 آهسته جواب دادم: «بله.»
✅💖 انگار منتظرِ همین یک کلمه بود. شروع کرد به اظهار علاقه کردن.
گفت: «به همین زودی سربازی ام تمام می شود. می خواهم کار کنم، زمین بخرم و خانه ای بسازم. قدم! به تو احتیاج دارم. تو باید تکیه گاهم باشی.»
🌺🌷 بعد هم از اعتقاداتش گفت و گفت از اینکه زنِ مؤمن و باحجابی مثل من گیرش افتاده خوشحال است.
قشنگ حرف می زد و حرف هایش برایم تازگی داشت.
🖋 ادامه دارد...
نویسنده؛ #بهناز_ضرابی_زاده
❤️ @saritanhamasir
4_513587902878319075.mp3
2.19M
📢
#فايل_صوتي
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#بی_غیرتی_ماست_که_هستی_تک_وتنها
@saritanhamasir
📢
فايل صوتي
غفلت از امام زمان عليه السلام
#پندار
#مناجات_با_امام_زمان
#نجوا
#درد_دل
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما🤲
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#چله_دعای_عهد روز نهم ✍ #نکات_دعای_عهد 9 تجدید بیعت هر روز صبح ها...💕 🔹در ادامه سلام ها و
#چله_دعای_عهد
روز دهم
✍ #نکات_دعای_عهد 10
عهدی ماندگار...💕
📜عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ في عُنُقي ، لا اَحُولُ عَنْها وَ لا اَزُولُ اَبَداً؛ ←عهد→ یعنی نگهداري يك چيز و رعايت آن به طور مداوم و در همه حال.
🔰 بنابراین عهد با امام زمان(عج)، یعنی پایداری و استقامت یافتن در دین. یعنی خود را برای امام خالص نمودن...!
🔷 در دعای عهد به امام خود "تعهد" میدیم، عقد و قرار میبندیم و از طرفی دست بیعت داده و تسلیم محض او میشیم.
📝 چه تعهدی؟ تعهد مینماییم که زندگی خود را بر اساس #سبک_زندگی معصومین (علیهم السلام) بنا نموده و دوران زندگی را سپری نماییم...
💟چه عقدی؟← عقد میبندیم که جز از رضایت مولا و امام زمان خود به رضایت کسی دیگر نیندیشیم.
♨️چه بیعتی؟ با امام خود دست بیعت میدهیم تا اعمالمان بر اساس خواسته و نظر امام باشد.
💫چقدر زیباست: عهدی که میبندیم در هر صبحگاه، با امامی که نور است و از نسل نور...و چقدر زیباست اگر وفادار بمونیم...
@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#تنها_مسیر_آرامش.... 2 #درس هفتم سلام و عرض ادب محضر مبارک شما سروران گرامی✋ شبتون مزین به عشق اله
#تنها_مسیر_آرامش.... 2
#درس هشتم
👇
💎 "از بین بردن خود خواهی ها"
¤¤ همین اول بحثمون، یه سوال مهم رو بپرسیم:
☢️ اصلاً چرا خدا به ما رنج میده؟!
⁉️
⭕️👈 برای اینکه خیلی از انسانها خودپرست هستند ؛
🔹 و وقتی رنج هایی تحمل کنن، همین تحمل رنج باعث میشه خودخواهی هاشون از بین بره.
♻️ وقتی که منِ انسان بیفته ، جاش خدا میشینه....
اونوقت آدم میشه خداپرست....
🔸💖✔️
➰ یعنی ما که ما مسلمانیم هم ، خداپرست نیستیم؟!
💢 ببخشید شما از خداپرستی چه تصوری دارید؟!☺️
خداپرستی دقیقاً یعنی چه؟
اصلاً خدا پرستی چه حسّیه؟
〰 یعنی توی قلبت هم هوای نفست باشه و هم خدا؟!؟
👆عزیزم این که دیگه میشه شرک....📛
"" باید مَنِت مُرده باشه ""
✅🔹🔹🌺
🌀 ببخشید استاد ! اینجور که شما میگید خب همه مشرک هستن دیگه؟!!!
خب البته بله!😊
🚩 شرک خفی که میگن همینه دیگه!
🚫🚫
📜 برای همین توی روایت میفرماید:
⭕️تشخیص شرک از دیدن اثر پای مورچه بر روی سنگ صاف در شب تاریک سخت تر است...🐜🐜🐜
📚 سفینه البحار، ج۳، ص ۲۲۰
🔦 آخه همچین مورچه ای رو کی میتونه ببینه؟
🐜🌌
⛔️ "شرک" هم دقیقاً همینجوری توی دل آدم نفوذ میکنه...
🔔 به میزانی که ما "در معنویات" جلو میریم
باید "مراقب این شرکِ خفی" باشیم.
🔹🔹⭕️🔷
⚠️ نکته مهم اینه که اگه کسی رنج بکشه اما شاکر نشه
معلومه "خود پرست" هست نه خداپرست ؛
❌🔥⚡️
🚨 و آدمِ خودپرستی که رنج رو نپذیرفته، مهربانی و رحم خدا رو هم نمیبینه
🔺فرصت ها و نعمت ها رو هم نمیبینه...
⛔️ ⛔️ ⛔️