فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بررسی کارنامه یک ساله دولت سید ابراهیم رئیسی.
🔹مقایسه کنید با عملکرد روحانی و احمدینژاد
@saritanhamasir
.
🔹کسی را امتحان نکنیم.
ما هر کدام به سهم خود عامل امتحان اطرافیانمان هستیم 📝
✅ بهتر است سعی کنیم تا آنجا که میتوانیم کسی را امتحان نکنیم و اگر امتحان کردیم سختگیرانه برخورد نکنیم
تا خدا نیز در امتحانات ما سختگیری نکند.👌🏻
بخشیدن خطای دیگران، پاک کردن نتیجهٔ بدِ امتحانِ آنهاست
همان که از خدا برای خود میخواهیم. ✔️
#استاد_پناهیان
🔍 شماره ٣٣٠
@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_چهارم #دردسر_عاشقی به
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_پنجم
#تردید
در میان عمل انجام شده قرار گرفته بودم ، کنار در ایستادم و مسعود وارد اتاق شد .
مادرم سرش را داخل اتاق کرد و با خجالت رو به مسعود گفت : آقای ایمانی لطفا خیلی طولانی نشه ، شما که قبلا با هم صحبت کردید.
مسعود هم بدون خجالت گفت :
چشم "مامان جان" خیالتون راحت ...
مادرم با شنیدن کلمه ی "مامان جان" سرخ و سفید شد و با لکنت تشکر کرد و در را بست .
از دست پدر و مادرم عصبانی بودم که چرا به مسعود چنین اجازه ای داده بودند.
به گلهای قالی خیره شده بودم ...
مسعود شروع به صحبت کرد :
+ می دونم از دستم ناراحتی من قبلا باید بیشتر از خانوادم برات می گفتم اما ...
فکر کردم اینجوری بهتره
_ اشتباه فکر کردید ...
باید خودتون تشخیص می دادید که این وصلت شدنی نیست ...
+ چرا مثلا ؟؟؟
حالا چون خانواده ی من از لحاظ اعتقادی با شما فرق دارن ما باید از علاقه ی خودمون بگذریم ؟؟؟
_ شما رو نمی دونم ...
اما من نمی تونم با این شرایط زندگی کنم و باید تکلیف این علاقه ...
حرفمو قطع کرد .
+ تکلیف این علاقه مشخصه ...
ما همدیگرو دوست داریم ...
چطور می تونیم به خاطر این #اختلاف از هم دل بکنیم ؟!!
مطمئن باش اگه یک صدم مثل من #عاشق باشی می تونیم از پس همشون بر بیاییم ...
_ شرمنده آقا مسعود من در خودم این عشقی که شما میگید رو نمی بینم ...
+ تو الان #عصبانی هستی ، نمیتونی درست تصمیم بگیری اگه قضیه رو بهت می گفتم اصلا اجازه نمی دادی که تا اینجا بیاییم ، الانم ازت می خوام که اصلا #عجولانه تصمیم نگیری ، چون مطمئن هستم تو هم نمی تونی منو فراموش کنی ...
نمی توانستم جلوی اشکهایم را بگیرم ... فقط مراقب بودم هق هق گریه ام بلند نشود با گریه گفتم :
_ آقا مسعود خیلی برام سخته نمی تونم یه عمر با خانواده ای که #اعتقادات منو قبول ندارن زندگی کنم .
+ می دونم سخته ...
درکت می کنم ...
اما ازت می خوام تو هم منو درک کنی من نمی تونم یه عمر فقط با #یاد تو زندگی کنم ...
مسعود سعی می کرد مرا آرام کند و انصافا خوب اینکار را انجام داد به خودم آمدم دیدم چقدر تحت #تاثیر
صدایش
لحن حرف زدنش
و طرز نگاهش قرار گرفتم
گویا او در عمق جانم #نفوذ کرده بود.
اشکهایم را پاک کرده بودم که مادرم در زد و وارد شد .
گفت که خانواده ها منتظر هستند .
موقع خروج از اتاق با لبخند بهم گفت :
بسپارش به من طوری حرف می زنم که تو راضی باشی ...
جو سنگینی بود.
پدر مسعود سکوت را شکست ...
انگار مسعود پیر شده بود .
شخصیت و حرفهایش به دلم نشست .
مادرش تصنعی مؤدب بود و مهربانی می کرد اما حالش خوب نبود.
پدرم هم مثل همیشه مؤدب و به جا حرف می زد .
هر دو خانواده با زبان خودشان اعلام #مخالفت کردند اما باز جواب نهایی را به ما سپردند.
مادرم و یکی از خواهر های مسعود به نظر موافق می رسیدند.
همه ی نگاهها به سمت ما بود و من نگاهم به مسعود.
یک دلم می گفت کاش مسعود نظر مرا مطرح کند و همه چیز #تمام شود و یک دلم با هزار التماس می گفت که کاش نظر خودش را مطرح کند ...
با همه ی اضطرابم منتظر بودم ...
+ ممنونم از پدر و مادرم که با وجود مخالفت باز هم برای من آستین بالا زدن ، راستش من به شیرین خانم ( اولین بار بود به اسمم خانم اضافه می کرد ، به اینهمه رسمی بودنش عادت نداشتم )
علاقمند هستم از انتخابم مطمئنم و می دونم ایشون هم به من بی علاقه نیستن.
(از خجالت گر گرفتم ) از پدر و مادر شیرین خانم اجازه می خوام که یه فرصتی به ما بدن تا بیشتر با هم آشنا بشیم بعد نظر نهائی رو می تونیم بگیم ...
پدر و مادرم به هم نگاه کردند ، پدرم سرش را تکانی داد ، کلافه بود ، یکی از خواهرهای مسعود باز به دادش رسید و با کمک مادرم جو آرام شد .
با این پیشنهاد او انگار حرفی برای گفتن نمانده بود .
فقط پدرم یک شرط گذاشت
باید صیغه ی محرمیت خوانده شود و
بقیه هم موافقت کردند.
قرار شد برای دو ماه محرم شویم .
آن شب با همه ی سختیهایش مطابق میل مسعود به اتمام رسید .
موقع رفتن مادرش صورتم را بوسید .
سرم حسابی درد می کرد ...
تردید ... تردید ... تردید
#تردید داشتم ، از خودم با خبر بودم می دانستم نمی توانم .
از طرفی مسعود برایم #خواستنی شده بود از مدیریتش در مراسم امشب هم خوشم آمده بود .
از اینکه بر من #تسلط داشت و وقتی حرف می زد دهانم بسته می شد بدم نمی آمد .
آن شب مدام ذکر می گفتم
اما سر دردم بهتر نمی شد
این تردید مرا به هم ریخته بود ...
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
سلام زیباترین آرزوے من!✨
تو چقدر معطرے که نامت دهانم را
پر از بوے نرگس مےکند...
و یادت قلبم را سرشار از
شمیم یاس مےسازد...
و مهرت جانم را مملو
از عطر رازقے میکند... 🌿
@saritanhamasir
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_علی_آل_یاسین
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد"
🌹"روز بیست و سی و یکم"
🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۴/۵
✍ #نکات_دعای_عهد 31
«محبوب دلها»💕
💠فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ؛ خدایا ولیات و فرزندِ دخترِ پیامبرت را که به نام رسولت نامیده شده، برای ما آشکار کن!
🔆 اینکه آن حضرت را به اسم «ولی »میخونیم اشاره به صاحب اختیاری او در کل امور دین و دنیای مردم دارد.
💢 و خواندنش به اسم پسرِ دخترِ پیغمبر، به خاطر اینه که نسب آن حضرت به فاطمه زهرا(س) می رسه اگر چه با چندین واسطه.
🔰 و مسمی بودن آن حضرت به اسم پیغمبر، اشاره است به اسم «م - ح - م - د»، که در روایات از اینکه صراحتا حضرت را با این اسم بخونیم منع شده ، به همین خاطر در این دعا هم ایناسم روبه طور واضح نیاورده.
✔️ و نکته این همنامی اینه که چنانکه پیغمبر اهل اصلاح عباد و بلاد بود، کسی هم که مسمی به اسم شریف اوست، اهل اصلاح بلاد و عباد هست پس تمنای ظهور او بجا و لازم هست.
💞و از طرفی چون دلها همه بسته به محبت پیامبر(صلوات الله علیه و آله)و ایمان به اوست، لهذا امام عصر هم (ع) معروف به آن جناب است،
🌍امااا سلطنت و جهان گیری امام عصر خیلی فراتر از سلطنت پیامبر می باشد، چنانکه کل عباد و بلاد را مسخر خواهد فرمود، در حالیکه پیامبر یک چهارم آن را هم مسخر نفرمودند...
🌷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام روزتون بخیر
جمعه تون پربرکت با صلوات
بر حضرت محمد (ص) و خاندان پاکش
🌹اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ
🌹وَالُ مٌحُمٌدِ وعجل فرجهم
در پناه امام_زمان_عج
روز و روزگارتون پر از نعمت
و خیر و برکت و سعادت
🌹 آدینه تون مزین به ظهور مولا