eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
10.3هزار ویدیو
333 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بزرگواران صبحتون بخیر عذرخواهی میکنم چون دیشب فراموش کردم رمان رو ارسال کنم
زن گرفتن دقیقا مثل اینه که با دست خودت یه بازرس بیاری تو خونه... و مجبور باشی هر روز بهش توضیح بدی پولایی که خودت درآوردی رو کجا خرج کردی...😂 ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ 💠فواید ازدواج از نگاه اسلام ❇️ایجاد سکون و آرامش واقعی ❇️افزایش ایمان ❇️تکامل فرد و تکمیل دین ❇️تعاون در اطاعت ❇️ازدیاد روزی ❇️تداوم نسل ———————————————————— @saritanhamasir
بچه انقلابی ها جسارتا اگر وسط دعواتون سر جلیلی و سعید محمد مزاحم نیستم ....... میخواستم بگم بیایید یه فکری کنیم لیبرال ها دوباره مملکتو دست نگیرند . 🇮🇷 @saritanhamasir
🔴پای کار دولت جوان حزب‌اللهی ایستاده‌ایم 🔹یاد حاج احمد متوسلیان بخیر که همیشه می‌گفت : "برای آنچه اعتقاد دارید، ایستادگی کنید؛ حتی اگر هزینه‌اش، تنها ایستادن باشد!" 🔹ما با دیدن این حجم تخریب‌ آشکار و مغرضانه، در این مسیر سخت، همچنان پای کار دولت جوان حزب‌اللهی ایستاده‌ایم. 🇮 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 این همه تخریب و تهدید علیه یک نخبه انقلابی برای چیست؟ ظاهرا حامیان علی لاریجانی هم پیروزی خود را در تخریب دکتر محمد و تهدید حامیان مردمی این نخبه جوان انقلابی جستجو میکنند. برخورد های چکشی و امنیتی و رسانه ای چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا علیه یک نخبه انقلابی که در ۳۰ سال گذشته تنها کارش ساختن پالایشگاه و سد و اتوبان و کشتی و....برای مردم بوده است نشانه چیست ؟ 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام علیکم جواب کارشناس حدیثی ازجامعه الزهراء درباره روایتی که دراین کلیپ واردشده چنین روایتی در منابع معتبر یافت نمی شود و صحت ندارد! روایت جعلی هستش و استناد آن به معصوم، جایز نیست. برکات ماه رمضان به کسانی می رسد که که حقیقت و اهمیت ماه را درک کنندنه فقط اینکه خبر آمدنش را به دیگران بدهند!
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
رمان دوم #دختر_شینا 2 🔹من گریه نمی کردم؛ امّا برای پدر هم نمی خندیدم. از اینکه مجبور بودم او را
رمان دوم 3 🏠 خانه عمویم دیوار به دیوارِ خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد. 🔹 آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سرِ ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمدم که یک دفعه پسرِ جوانی رو به رویم ظاهر شد.... جا خوردم... زبانم بند آمد... برای چند لحظه کوتاه، نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد...💘 💥 صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جوابِ سلامش را بدهم...😰 بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاطِ خانه خودمان دویدم... 🔵 زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دَلوِ آب از دستش رها شد و به تهِ چاه افتاد... ترسیده بود، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!»⁉️ 😥 🌺 کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم... خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده‼️ پسرندیده!»😊 🔸 پسر دیده بودم. مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی! ❣هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد..... از نظرِ من، پدرم بهترین مردِ دنیا بود. 💖 آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم..... ⚰ گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسمِ ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیرِ گریه...😭 آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مُرده آن ها گریه می کنم.😊 💞 پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید. ✅ آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم ""صمد"" است. 🌷🌺 از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد... اوّل عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبتِ زن عموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد و می نشست توی حیاطِ خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد. بعد از آن، مادرِ صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. 🔹 پدرم راضی نبود... می گفت: «"قدم" هنوز بچه است. وقتِ ازدواجش نیست.» ⭕️ خواهرهایم غُر می زدند و می گفتند: «ما از "قدم" کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی دهید؟!» 🔸 پدرم بهانه می آورد: «دوره و زمانه عوض شده.» از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطرِ علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ 😌❤️ امّا مگر فامیل ها کوتاه می آمدند...! 🍃 پیغام می فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایتِ پدرم را جلب کنند.... 🔷 یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد؛ ❇️ امّا یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود... 🚪 کمی بعد، پدرم درِ اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند... 🌳 من توی حیاط، زیرِ یکی از درخت های سیب، نشسته بودم. 🌌 حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ امّا من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم. 📝 کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شَستَم خبردار شد، با خودم گفتم: «قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردند....» ادامه دارد...✒️ نویسنده؛ ❤️ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
رمان دوم #دختر_شینا 3 🏠 خانه عمویم دیوار به دیوارِ خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می
رمان دوم 4 🌺 آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم "قدم" را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیرِ پسرعمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، "قدم" را به او می دادی؟! حالا فکر کن "صمد" پسرِ من است.» 🏴 پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود... بعد از گذشتِ این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثرِ او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. 🔺حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایتِ پدرم را به دست آورده بود! 🔸 در "قایش" رسم است قبل از مراسمِ نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. 💰مهریه را مشخص می کنند و خرجِ عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند.📝 این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیرِ کاغذ را امضا می کنند و همراهِ یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند. 🎁 🔷 آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دستِ بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند.😊 🌅 فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم، کاغذ را به خانه پدرِ "صمد" برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده. 🌹 پدر و مادرِ "صمد" با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ امّا "صمد" همین که رقمِ مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید.» ❇️ اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومانِ دیگر اضافه کرده و زیرِ کاغذ را خودش امضا کرده بود. 🎁 عصرِ آن روز، یک نفر کاغذِ امضاشده را به همراه یک قواره پارچه پیراهنی زنانه برای ما فرستاد. 🔹دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جوابِ مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد.... 🎊🎉 چند روز بعد، مراسمِ شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. 😭 ☢🌱 خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حالِ زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سالِ تو آرزو دارند پسری مثل "صمد" به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر "صمد" چه عیبی دارد؟ ✅🔸خانواده خوب ندارد که دارد. پدر و مادرِ خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از "صمد". تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از "صمد" گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرفِ دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصرِ رویاها!‼️😕 دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. "صمد" پسرِ خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خرِ شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کُنجِ خانه.»🚫 🌷 با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تَشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد... 🔵 از خجالت داشتم می مردم... دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود... 🌺 خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شالِ قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به تُرکی برایم شعر و ترانه خواندند. 👏👏 🔶 امّا من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم.... ❣توی دلم خدا خدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غُصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود...💞 🖋ادامه دارد... نویسنده؛ 🌺 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌺🌷🌼🌸🍁 ✍ 19 «عشق ابدی»💕 🌹🌺🌷🌼🌸🍁 🔹بعد از عهدهایی که با امام زمان می بندیم در ادامه دعا میگیم:: 📜 اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْما مَقْضِیّا ،فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي؛ 📝 خدایا اگر بین من و او مرگى که برای بندگانت حتمی و قطعى ساختى، حائل شد مرا کفن پوشیده از قبر بیرون بیاور...! 🌹🌺🌷🌼🌸🍁 💢 از آنجایی که ما عمر کوتاهی داریم و ممکنه ظهور امام زمان(عج) در زمانی اتفاق بیوفته که پس از مرگ ما باشه، درخواست "رجعت" می کنیم؛ که یکی از مهم‌ترین عقاید شیعه هست 🌀این فراز از دعا یاداوری می کنه که رجعت، مخصوص امامان(ع) نیست بلکه محبان و شیعیان ایشان هم در زمان ظهور امام زمان(عج) امکان برگشت رو دارند. 🌹🌺🌷🌼🍁 ✅ هدف از این ←رجعت→ اینه که در کنار امام(عج) برای دفاع از حق، شمشیر بزنه و برای تحقق حکومت جهانی عدالت،خودش رو فدا کنه و دعوت الهی رو لبیک بگه... @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌺🌷🌼🌸🍁 🍃 بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود خاص خداوند بر اهالی معرفت روزتون متبرک به الطاف الهی ان شاءالله که حال دلتون خوب خوب و تمامی روزهاتون عالی باشه ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه دلدادگی و عبادتهای عاشقانه ، نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه را به شما سروران گرامی تبریک عرض میکنم. با اولین قسمت از مبحث شیرین و مفید در خدمتتون هستیم. 🌹🌺🌷🌼🌸🍁
برای تقرب 46 " " بخش اول 🔶 یکی از سوالاتی که ممکنه با یادگیری درس های پیش بیاد اینه که این درس ها چه تفاوتی با مباحث قانون جذب و راز ثروت و اینجور موارد داره. آیا اصلا تفاوتی هست؟ اگه هست تفاوت ها چیه؟ در این مورد چند تا نکته وجود داره که باید بهش دقت بشه: 🔷 اول اینکه مهم ترین تفاوت بین این دو مبحث در نامگذاری اون ها هست. 👈 کنترل ذهن برای کاملا مشخص میکنه که انسان باید کنترل ذهن خودش رو "برای تقرب بیشتر به پروردگار" به دست بگیره. ✅ در واقع هدف نهایی کنترل ذهن و همه ی کار های یک انسان مومن "تقرب به پروردگار" هست. 🔴 در حالی که در قانون جذب هدف خاصی برای این کار در نظر گرفته نشده و هدف کنترل ذهن به خواسته های انسان ها بستگی داره 🔷 همونطور که گفتیم انسان ها دارای دو دسته تمایلات و تمایلات هستن و هر انسانی که بیشتر به دنبال تمایلات خودش بره موفق تر خواهد بود.👌 ✅ در واقع در بحث کنترل ذهن برای تقرب، هدف اصلی بحث، رسیدن به خواسته های انسان هست. اونم "عمیق ترین خواسته" و علاقه انسان یعنی نزدیک شدن به منبع اصلی قدرتهای عالم یعنی خداوند متعال. ✅😊در واقع ما قراره به بالاترین خواسته دلمون برسیم. 🔴 ولی در قانون جذب عمدتا اهدافی که انتخاب میشه تمایلات انسان هاست که معمولا هم به تموم میشه. علاقه های سطحی مثل علاقه به پولدار شدن و ماشین و خونه و ... 🔵 اگه کسی بتونه ذهن خودش رو در جهت تقرب کنترل کنه، علاوه بر اینکه به رضایت و بندگی پروردگار نزدیک میشه حتی به خواسته های مادی خودش مثل پول و ماشین و خونه و.... هم حتما خواهد رسید. 👌✅ چون که صد آمد نود هم پیش ماست! حالا که تو میخوای چرا کم میخوای؟ چرا بالاترین لذت ها رو نمیخوای؟ 😒 خدا که بخیل نیست! زشته ازش کم بخوای. 🔴خدا بدش میاد "از کسی که به کم قانع باشه" و هدفش فقط رسیدن به لذت های سطحی باشه عالم هستی از چنین افرادی متنفر هست... 🔴 نکته بعد اینکه قانون جذب بر خلاف حرفایی که گفته میشه، اصلا علمی نیست و علم روز دنیا هم چنین فرضیه هایی رو قابل قبول نمیدونه. 🔶 صرفا به عنوان برخی نظریه های شبه علمی در موردش بحث شده. این قانون نزدیک به 150 سال قبل توسط شخصی به نام فینیاس کویمبی مطرح شد و هیچ وقت هم به اثبات نرسید. 🔷 در حال حاضر هم افراد زیادی در دنیا هستن که مشغول تبلیغ قانون جذب هستن ولی چنین افرادی بیشتر برنامشون جذب ثروت برای خودشون هست تا آموزش قانون جذب. ✅ اما بحث کنترل ذهن برای تقرب یه بحث دینی و قرآنی و با مبانی محکم هست که باعث "رشد چند بُعدی" فرد میشه. 💢در حالی که قانون جذب به تمام زوایای وجودی انسان توجه نمیکنه. خصوصا به مقدارت و امتحانات الهی توجهی نداره و صرفا مخاطب رو در یه فضایی مثل هیپنوتیزم نگه میاره. در واقع مثل یه مسکن عمل میکنه. آدم عاقل اگه توی بدنش دردی ایجاد بشه سعی میکنه که درمانش کنه. واقعا نمیشه که آدم بخواد برای همیشه مسکن مصرف کنه! 🔴 اینکه انسان بخواد رنج ها و سختی های قطعی زندگی رو نادیده بگیره و خوشخیالانه روی چیزای خوب تمرکز کنه فقط یه جور پاک کردن صورت مساله هست. 🌹 انسان مومن یه نگاه واقع بینانه به زندگی داره. بله نگاه مثبت رو حتما انسان باید داشته باشه کما اینکه در روایات ما فرمودن که انسان مومن همیشه باید فال نیک بزنه. انسان مومن باید نگاه مثبت به عموم افراد داشته باشه: پیامبر اکرم میفرماید: لیس منا من تطیر أو تطیّر له. 🔺 شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 19، ص 373. ✅ البته نسبت به کفار و دشمنان خدا اتفاقا باید نگاه منفی داشته باشه تا اسیر حیله های اون ها نشه. 💢 ولی در قانون جذب به طور کلی میگن به همه چیز مثبت نگاه کن. 🔴 بعد میبینی که طرفداران قانون جذب عموما به مذاکره و برجام رای میدن و باعث بدتر شدن و بیشتر شدن مشکلات میشن! یه خوشخیالی بچگانه که ریشه در همین قانون ناقص جذب داره... فعلا تا همین جا باشه. موارد دیگه رو هم ان شالله در روزهای آینده تقدیم میکنیم. 🌹 شما هم میتونید در مورد تفاوت های بیشتر این دو بحث بیشتر فکر کنید بعد ببینید چقدر با مطالبی که گفته میشه مطابق هست. ✅ برای ما این مهمه که شما رو شکوفا کنیم نه اینکه صرفا هی بهتون اطلاعات بیشتر بدیم. خودتون فکر کنید... پاینده و سربلند باشید زیر نگاه مهربان خداوند 🌺🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🌺 حاج آقا حسینی @saritanhamasir
☝️☝️☝️☝️ قانون جذب علم نیست و افرادی آموزش میدن صرفا برنامشون جذب ثروت خودشون هست تا آموزش قانون جذب .
record۲۰۲۱۰۴۱۳۲۲۵۵۳۷.3gpp
6.69M
☝️☝️☝️☝️ قانون جذب علم نیست و افرادی آموزش میدن صرفا برنامشون جذب ثروت خودشون هست تا آموزش قانون جذب .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان نتانیاهو خطاب به ایران 🔴 شما نمی‌توانید ما را نابود کنید ما رسانه شما، فضای مجازی و غذای شما و... را دست گرفته‌ایم ❌ ببینید چگونه سیستم زندگی ما در این فضای مجازی و تغذیه به‌دست دشمن افتاده ولی عده‌ای هنوز می‌گویند شما توهم توطئه دارید...!! 🇮🇷 @saritanhamasir