7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
✦ یا من أرجوه لکل خیر!
من کم نه ...
بلکه همهی خیرها را میخواهم 🌟
#أین_الرجبیون
✅@tanhamasirhormozgan
سلام امام زمانم✋🌸
صبــح یعنی ...
تپش قلب زمان در هوس دیدن تــو
ڪه بیایی و زمین گلشن اسرار شود
🌸
🎀
#حکمت350
قال(علیه السلام ):
لِلظَّالِمِ مِنَ الرِّجالِ ثَلاثُ...
🔰مردم ستمکار را سه نشان است: باسرکشی به مافوق خود ستم روا دارد ، وبه زیردستان خود بازور وچیرگی ستم می کند، وستمکاران را یاری می دهد.
💝@tanhamasirhormozgan
#مباحث_چالشے
🌙 برنامهای برای ماه رجب
🌱 وقتی گفته میشود این سه ماه(رجب، شعبان و رمضان)، ماه عبادت و بندگی خداست، معنایش این است که لازم است ما مقداری برنامههای عبادیِ خودمان را در این ماه تقویت کنیم. معنای دوّمش این است که طاعاتمان را با دقّت بیشتری انجام بدهیم. یعنی آمار گناه را کمتر کنیم، بیشتر مراقبت داشته باشیم، و از آنطرف اگر میتوانیم خیرمان به کسی برسد، در ماه رجب بیشتر به دیگران خدمت کنیم.
👤 استاد پناهیان
🌷@tanhamasirhormozgan
🔆 #پندانه
🔴 موقع عصبانیت، تخته گاز نرو
🔸چرا وقتی ماشینت جوش میاره،
🔹حرکت نمیکنی؟
🔸کنار میزنی و میایستی؟
🔹چون ممکنه آتیش بگیره
🔸و به خودت و دیگران صدمه بزنه!
🔹خودت هم همینطوری.
🔸وقتی جوش میاری، عصبی و عصبانی میشی.
🔹در این حال تخته گاز نرو!
🔸بزن کنار، ساکت باش، و هیچی نگو...!
🔹وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان ...
✅@tanhamasirhormozgan
🔆 #پندانه
🔴 موقع عصبانیت، تخته گاز نرو
🔸چرا وقتی ماشینت جوش میاره،
🔹حرکت نمیکنی؟
🔸کنار میزنی و میایستی؟
🔹چون ممکنه آتیش بگیره
🔸و به خودت و دیگران صدمه بزنه!
🔹خودت هم همینطوری.
🔸وقتی جوش میاری، عصبی و عصبانی میشی.
🔹در این حال تخته گاز نرو!
🔸بزن کنار، ساکت باش، و هیچی نگو...!
🔹وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان ...
✅@tanhamasirhormozgan
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#کافه_کتاب بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 بازگشت (حمیدرضا کریمی) تقریبا اوایل محرم سال هفتادو شش بو
#کافه_کتاب
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
تشییع
(محمد کریمی)
سه روز بعد به گره های شهدا را از تهران فرستادند. اما علیرضا با آنها نبود. یکی از بچههای سپاه گفت: به فامیل و آشناها چیزی نگید شاید تشابه اسمی بوده، آخه فامیلی کریمی خیلی زیاده!
دیدم حرف خوبیه، من هم چیزی نگفتم. تا اینکه صبح روز بعد یک هشتم محرم بود. اتفاق عجیبی افتاد.
صبح زود بود. همه خواب بودند. کسی در میزند. رفتم در را باز کردم. کسی نبود!
زمین افتاد. دیدم مادر شهید رادپی روی زمین نشسته!
با صدائی گرفته و بغض آلود پرسید: مادرتون هستن!
رفتم داخل مادرم که از صدای در بیدار شده بود با تعجب پرسید: کیه این وقت صبح؟
گفتم: مادر شهید رادپی اومده با شما کار داره. گفت: وا! اون بنده خدا که فلج شده، نمیتونه راه بره؟
بعد هم سریع چادرش را سرش کرد.
باهم رفتیم دم در. بنده خدا از سر کوچه تا جلوی خانه ما خودش را کشانده بود روی زمین.
مادرم سلام کرد و گفت: حاج خانوم بفرمایید تو مادر شهید رادپی بیمقدمه شروع به صحبت کرد: خانم کریمی، علیرضا رو آوردن؟
مادر گفت: معلوم نیست،احتمالاً، مادر شهید رادپی گریهاش گرفت و گفت: حتماً آوردنش، دیشب خواب دیدم حضرت زهرا س جلوی مسجد ایستادند!
بعد گفتند: اینجا قرار شهید تشییع کنند. بعد هم دیدم مردم جنازه علیرضای شما را آوردن تومسجد!!
من هم ناخودآگاه گریه ام گرفت،همینطور مادرم. اون خانوم چند تا شاخه گل سرخ به مادرم داد. بعد گفت: از باغچه خونمون برای باغچه خودمون برای شما چیدم. مطمئن باش همین امروز بچهات مییاد.
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂