🔆 #پندانه
🔴 موقع عصبانیت، تخته گاز نرو
🔸چرا وقتی ماشینت جوش میاره،
🔹حرکت نمیکنی؟
🔸کنار میزنی و میایستی؟
🔹چون ممکنه آتیش بگیره
🔸و به خودت و دیگران صدمه بزنه!
🔹خودت هم همینطوری.
🔸وقتی جوش میاری، عصبی و عصبانی میشی.
🔹در این حال تخته گاز نرو!
🔸بزن کنار، ساکت باش، و هیچی نگو...!
🔹وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان ...
✅@tanhamasirhormozgan
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#کافه_کتاب بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 بازگشت (حمیدرضا کریمی) تقریبا اوایل محرم سال هفتادو شش بو
#کافه_کتاب
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
تشییع
(محمد کریمی)
سه روز بعد به گره های شهدا را از تهران فرستادند. اما علیرضا با آنها نبود. یکی از بچههای سپاه گفت: به فامیل و آشناها چیزی نگید شاید تشابه اسمی بوده، آخه فامیلی کریمی خیلی زیاده!
دیدم حرف خوبیه، من هم چیزی نگفتم. تا اینکه صبح روز بعد یک هشتم محرم بود. اتفاق عجیبی افتاد.
صبح زود بود. همه خواب بودند. کسی در میزند. رفتم در را باز کردم. کسی نبود!
زمین افتاد. دیدم مادر شهید رادپی روی زمین نشسته!
با صدائی گرفته و بغض آلود پرسید: مادرتون هستن!
رفتم داخل مادرم که از صدای در بیدار شده بود با تعجب پرسید: کیه این وقت صبح؟
گفتم: مادر شهید رادپی اومده با شما کار داره. گفت: وا! اون بنده خدا که فلج شده، نمیتونه راه بره؟
بعد هم سریع چادرش را سرش کرد.
باهم رفتیم دم در. بنده خدا از سر کوچه تا جلوی خانه ما خودش را کشانده بود روی زمین.
مادرم سلام کرد و گفت: حاج خانوم بفرمایید تو مادر شهید رادپی بیمقدمه شروع به صحبت کرد: خانم کریمی، علیرضا رو آوردن؟
مادر گفت: معلوم نیست،احتمالاً، مادر شهید رادپی گریهاش گرفت و گفت: حتماً آوردنش، دیشب خواب دیدم حضرت زهرا س جلوی مسجد ایستادند!
بعد گفتند: اینجا قرار شهید تشییع کنند. بعد هم دیدم مردم جنازه علیرضای شما را آوردن تومسجد!!
من هم ناخودآگاه گریه ام گرفت،همینطور مادرم. اون خانوم چند تا شاخه گل سرخ به مادرم داد. بعد گفت: از باغچه خونمون برای باغچه خودمون برای شما چیدم. مطمئن باش همین امروز بچهات مییاد.
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃🍂
نمیدانم چه کسی این طور برنامه ریزی و هماهنگ کرده بود. اصلا انگار هیچ کاری دست ما نبود.
علیرضا که از بچگی نذر آقا شده بود. توی گروهان ابوالفضل علیه السلام هم بود. شب تاسوعا بازگشت.عجیب بود که همان شب پیکرش را آوردند مسجد، دسته عزاداران که از مسجد حرکت کرد، پیکر علیرضا همراهشان بود همه فریاد میزدند:
ای اهل میر و علمدار نیامد علمدار نیامد
سقای حسین سید سالار نیامد علمدار نیامد
آن شب بچه های محل تا صبح کنار پیکرش بودند. صبح روز تاسوعا جمعیت زیادی از عاشقان ارباب آمدند، سینه میزدند و گریه میکردند. همه هیئتیها هم آمده بودند تا این فدائی آقتا اباالفضل علیه السلام را تا گلزار شهدا تشییع کنند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@tanhamasirhormozgan
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣 تمرین کن بهت حرف زدن ناراحت نشی!
#تصویری
@tanhamasirhormozgan
#سلام_امام_زمانم
دنیایی را ڪہ آڪنده بہ عطر وجودتان اسٺ را دوسٺ دارم
الهی چشمان ما بہ دیدارتان مبارڪ و منور باد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#حکمت351
قال(علیه السلام ):
عِندَ تَناهِی الشَّدَّه تَکُونُ الفَرحه...
🔰چون سختی ها به نهایت رسد، گشایش پدید آید ، وآن هنگام که حلقه های بلا تنگ گردد آسایش فرا رسد.
💝@tanhamasirhormozgan
#مباحث_چالشے
💖محبت پدر به فرزند؛ نمونۀ اعلای محبت💞
❣در افکار عمومی، #محبت_مادر به فرزند ضربالمثل است، اما در احسن القصص #قرآن، نمونۀ اعلای محبت، #محبت_پدر به فرزند است✅
📝نکتۀ فراموش شده در داستان سورۀ یوسف ، عشق زلیخا به یوسف نیست ،
👈 بلکه #محبت_یعقوب به یوسف است
که یعقوب در فراق فرزندش از شدت محبت و فراق او چشمانش سفید میشود.
و بوی پیراهن یوسف را از فرسنگها دورتر متوجه میشود و با پیراهن فرزندش بینا میشود.😌
#محبت_ابراهیم به اسماعیل نمونۀ دیگری از محبت پدر به فرزند در قرآن است✅💗
#حجت_الاسلام_پناهیان
🌷@tanhamasirhormozgan
سلام
شماره کارت جبهه فرهنگی، اجتماعی و آستان قدس شهرستان دنا :
جهت کمک به زلزله زدگان سی سخت
5041721111613031
(بانک رسالت)
شماره شبا :
IR460700001000117893295001
شماره تماس جهت هماهنگی :
09177415331
صیادی