نامه یک سگ خانگی به مردم
ملت شریف ایران!
سلام علیکم. نمیدانم با چه زبانی بگویم از قلاده انداختن دور گردنم خسته شدهام. من میخواهم آزاد بگردم، ول بچرخم، با ماده سگ همسایه سر دیت بروم و او را به یک کاسه استخوان دعوت کنم. از همانها که اصغر قصاب، آخر شب در جوی میاندازد. ولگردهای منطقه، آنجا را آباد کردهاند و من اینجا در ویلایی که یک دهم سگدانی پدرم هم نیست دارم میپوسم! صاحبم، ناهار سوپ گوشت چرخکرده میدهد.
🔸 لامصب! من از گوشت چرخکرده بدم میآید. استخوانهایش را میاندازد جلوی ولگردها که هر چه ندارند مستقلاند و چه نعمت ارزشمندی است استقلال. یک لقمه استخوان گندیده که با استقلال به دست بیاید صد شرف دارد به گوشت بره با ذلت. به من که همین طوری کیوتام – البته حمل بر خودستایی نشود - لباس زنانه میپوشاند و آهنگ «یک حلقه طلایی، اسمت را رویش نوشتهام» پلی میکند و بعد در حالی که دو دستش را به هم میکوبد میگوید: «آه آه جونم پیپی جون» اسمم را پیپی گذاشته است. پیپی خودتی و آن رفیقهایت. همانها که گاهی مرا بهشان قرض میدهی. یکیشان برایم مژه مصنوعی گذاشته بود. گرد و خاک رفت داخل چشمم. دو تا پلک زدم، نیممتر بلند شدم.
🔸 سه روز پیش رفتیم پارک. قلادهام را رها کرد و لگدی به نشیمنگاهم زد. البته برای شما نشیمنگاه است، برای ما پشتوانه دویدن! مردم ترسیدند و در رفتند. چند تولهسگ هم نثار من و خودش کردند! در مورد من که فحش نیست، بیان یک واقعیت است. هیچ وقت از هویت خانوادگیام فرار نکردم. تولگی، شناسنامه پرافتخار من است. پدر مرحومم هم ولگردی زحمتکش بود که عاقبت عمرش را در راه معاش تولههایش داد. رفته بود از آشغالهای همان اصغر قصاب، استخوان بیاورد. نیسانی آبی ترمز برید و زیرش کرد. پدرم در جا تمام کرد و افتخاری شد برای جامعه سگهای ولگرد. راننده هم از معرکه گریخت و هرگز ردی نیافتیم.
🔸 شاید اگر پراید بود الان پدرم زنده بود. پس تولهسگ، فحش نیست. یادی از مرحوم پدر است. ولی من ماندهام صاحبم چرا ناراحت نشد وقتی به پدرش نسبت برادری با پدر من را دادند؟ فردایش دوباره رفتیم دور دور! آن هم در یکی از شلوغترین پاساژهای شهر. یک لحظه غریزهام غالب شد و انداختم دنبال گربهای نر که از دور فکر کردم مادهسگ است. کافی است دو بار دیگر در محیط عمومی، غریزه غلبه کند. حتما راهی «باغ وحش اصلاح و تربیت» میشوم.
🔸 دیشب هم دعوت بودیم جشن تولد پِت پانیز جون. ماده است. داشتم مخش را میزدم که یکهو توله کامی چنان حملهای بهم کرد که کرک و پر کامی ریخت. نگو با توله کامی این رلاند و من بیخبر. حیثیت سگسانان رفت. همه پکر و دپرس از جشن تولد زدند بیرون. من هم زخمی شدم. فدای سر پت پانیز جون.
خلاصه خانه محل زندگی ما نیست. به طبیعت برمان گردانید و الا به حرفه شریف پدر زبالهگردم قسم نهضت بازگشت به توحش اصیل راه میاندازیم و همه را پاره میکنیم.
#علی_بهاری
#سبک_زندگی
#سگ_گردانی
#سگ_های_ولگرد
@tanzac