🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_78 #مُهَنّا مهنا: سلام دخترم، خوبی مادر؟ خبری نیست ازت؟ فاطمه: سلام مامان، ممنون خوبم، این ر
#پارت_79
#مُهَنّا
هرچقدر تلاش کردم دوستانه کادر رو متقاعد کنم که اجازه بدن نتونستم، راستش اینجا دیگه اونا حق داشتن ولی من نمیتونستم بمونم.
قبول کردم که بمونم، فقط ۹ ماه، آقای بریک هم تاریخ بلیط رو قول داد بعد از ۹ ماه خودش شخصا تقبل کنه بده.
بریک: خانم عباسی میشه همراه من بیاید؟
فاطمه: میتونم بپرسم کجا؟
بریک: باید بریم جایی رو باهم ببینیم.
فاطمه: مشکلی نیست.
الکس و لوکاس هم همراهمون اومدن، الکس و لوکاس با یه ماشین جدا من و آقای بریک هم با ماشین ایلیا راهی شدیم.
بریک: من خیلی خوشحالم که شما تونستید به نتیجه برسید، امیدوارم همیشه موفق باشید، ولی خیلی دلم میسوزه همچین نخبههایی باید تو کشوری بی امکانات به سر ببرن.
فاطمه: کی بهتون گفته ایران امکانات نداره؟ ما خودمون رو پای خودمون ایستادیم تونستیم به چیزهایی دست پیدا کنیم که شماها تاحالا نتونستید بهش برسید.
تو زمینه موشک و بالس تیکها نیاز به حرف نیست، تو زمینه پزشکی هم همین طور هستیم.
درمان ناباروری تو ایران خیلی راحت شده، درمان سرطانهای بدخیم و ...
به راحتی ما دوقلوها یا چند قلوها رو میتونیم به درخواست مادر فریز کنیم و سالم بعد از چند ماه به رحم مادر برگردونیم، ما ضعیف نیستیم.
بریک: من نگفتم شما ضعیف هستید، میگم امکانات کم دارید.
فاطمه: اون هم قابل حله.
بریک: خانم عباسی ما به قولمون عمل کردیم، هیچ کس کنار دست شما کار نکرد، شما هم یه کاری بکنید؛ یه نسخه از اون سلول رو در اختیارمون قرار بدید.
فاطمه: امکان نداره من این کار رو بکنم، من قبلا هم گفتم من اینجا این کار رو به ثمر میرسونم و هیچ نسخهای هم در اختیار دولت آمریکا قرار نمیدم.
بریک: این یه بحث انسان دوستانهاست، یعنی شما راضی به این هستید که مردم اینجا با بچههای سندروم زندگی کنن.
فاطمه: به هیچ وجه، این مشکل قابل حله، میتونید چنین بیمارانی رو بفرستید ایران من اونجا همراه پزشکان ماهر درمانشون میکنم و بعد هم برمیگردن کشورشون، مثل مردم ما که تو بعضی بیماریها مجبور میشن بیان آمریکا یا فرانسه و جاهای دیگه.
بریک: رسیدیم.
یه خونه بزرگ، شبیه به کاخها و قصرها.
یه باغ بزرگ و با یه استخر وسطش.
خنکای محیط اونجا به شدت دلچسب بود، درختان سر به فلک کشیده و چمنهای سبز و تازه.
یه ماشین فوق لوکس، اگر اشتباه نکنم مازاراتی بود.
از دکوراسیونش نگم، از همه چی درجه یکش اونجا بود.
فاطمه: ما چرا اینجا اومدیم؟
الکس: معلوم نیست خانم دکتر؟ ما این خونه رو با تمام امکانش در اختیارتون قرار میدیم، تامین مالی هم با ماست، خدم و حشم هم به هر تعداد که بخواید در اختیارتون قرار میدهیم، به شرط اینکه شما اینجا بمونید.
فاطمه: ببخشید آقای بریک ایشون چی میگه؟ مگه من تو قرار داد نگفته بودم به محض اتمام تحصیل و آزمایش برمیگردم؟
بریک: ناراحت نشید بانو، این فقط یه پیشنهاده، میتونید قبول نکنید.
فاطمه: معلومه که قبول نمیکنم، فکر کردید با این چیزا میتونید منو بخرید؟ من اگر خونه و ماشین و خدم و حشم میخواستم سال اول قبول میکردم.
بریک: درسته بانو حق با شماست، مشکلی نیست.
الکس: چی میگی بریک؟ یعنی چی مشکلی نیست؟ شما یا یه نسخه رو در اختیارمون قرار میدید از اون سلول رو یا باید اینجا بمونید، البته اگر بمونید بهتره چون اونطوری راز اون سلول همیشه پیش خود شما باقی میمونه، همون طور که شما میخواستید.
فاطمه: ببینید جناب، من قبلا همه حرفهام رو به آقای بریک زدم، تا الانش هم شما خلف وعده کردید، من باید بیست روز دیگه برگردم ولی بخاطر اون آزمایش و نتیجه نهاییش باید ۹ ماه دیگه هم بمونم، منم قبول کردم، دیگه بعد از اون هم دلیلی نمیبینم برای موندن.
بریک: بس کن الکس، تمومش کن.
لوکاس: خانم عباسی من میدونم شما از ما آمریکایی ها بخاطر مسئله سلیمانی ناراحت و عصبانی هستید، ولی پزشکی رو با سیاست قاطی نکنید.
فاطمه: من چیزی رو قاطی نکردم، مگه غیر از اینه که تو هر کشوری یکی از مباحث مهمش سلامت و بهداشته، اگر اون کشور از سلامت و بهداشت بالا برخوردار باشه یه قدرت براش حساب میشه.
من اگر اینجا بمونم و به کشورم خیانت کردم و قدرت شما رو بالا میبرم.
لوکاس: پس حداقل هر چند ماه یک بار بیاید آمریکا، قول میدیم همین امکانات در اختیارتون قرار بگیره، کلید خونه و سوییچ این ماشین در اختیار شما.
اینجوری هر دو کشور از یه مسئله بزرگ نجات پیدا میکنند.
فاطمه: فقط تو شرایط خاص میام، اگر بیماری نتونه بیاد ایران برای درمان، دولت یا پزشک متخصصش نامه بزنه من میام برای درمان اون شخص،در غیر اینصورت من دلیلی نمیبینم که نیاز باشه بخاطرش بیام اینجا ساکن بشم.
حساب کار که دستشون اومد حرفی نزدن، ولی الکس حسابی عصبانی بود، مدام دندان قرچه میکرد و ابروهایش را به هم گره کرده بود.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
۲۲ دی ۱۴۰۲
۲۲ دی ۱۴۰۲
۲۳ دی ۱۴۰۲
۲۳ دی ۱۴۰۲
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_79 #مُهَنّا هرچقدر تلاش کردم دوستانه کادر رو متقاعد کنم که اجازه بدن نتونستم، راستش اینجا د
#پارت_80
#مُهَنّا
استاد: امروز قراره برید برای انتقال جنین؟
فاطمه: بله، دعا کنید استاد.
استاد: توکل بر خدا، مراقب دلت و دستت باش، دست و دلت که بلرزه کار خراب میشه.
با اعتماد به نفس کامل پیش برو، اجازه ندی هیچ ضعفی بهت وارد بشه.
فاطمه: چشم استاد، حتما به توصیههاتون گوش میدم.
مدام زیر لب آیه الکرسی و حمد و توحید میخوندم و به خانم امالبنین هدیه میکردم.
نیویورک پرزبترین، یکی از بهترین کلینیکها در نیویورک بود، یه محل اسکان اونجا برام تدارک دیدن نزدیک همون کلینیک، تا در رفت و آمد مشکلی نداشته باشم.
همه تحقیقاتی که انجام داده بودم رو تو یه فلش ریختم و سپردم دست استاد سلیمانی.
اطلاعات کلی رو که نیاز داشتم دم دست نگه داشتم، برای ارائه به دانشگاه.
بریک: بیمار تو اتاق عمل آمادهاست خانم عباسی.
فاطمه: بسیار عالی، الان میرم آماده میشم.
قبل از ورود به اتاق عمل دست وضو گرفتم و دو رکعت نماز خوندم. مجددا فاتحهای هدیه به روح امالبنین کردم و با بسمالله وارد اتاق عمل شدم.
فاطمه: آمادهای؟
بیمار: نگرانم، کمی هم استرس دارم.
فاطمه: نگران نباش، بهت قول میدم خوب پیش بره، قراره به زودی مادر بشی، به چیزای مثبت فکر کن.
خب همه چی آمادهاست؟
بوکان: بله خانم دکتر، منتظریم شما بفرمایید تا جنین رو بیارن.
فاطمه: شرایط جسمی مادر از همه لحاظ اوکیه؟
بوکان: بله، فضای درونی رحم و تخمدانها پذیرای دریافت جنین هستند.
فاطمه: بسیار عالی، پس شروع میکنیم.
عمل ۴۰ دقیقه طول کشید، همه هم پشت در اتاق عمل منتظر بودن تا خبری دریافت کنن.
مراحل اولیه انتقال جنین با موفقیت انجام شد.
فاطمه: مبارکه، تونستیم جنین رو به سلامت منتقل کنیم.
بیمار: یعنی من میتونم مادر بشم؟
فاطمه: حتما میتونی، فقط به توصیههایی که میگم باید عمل کنی.
اشیا سنگین به هیچ وجه بلند نکن، حتی برای برداشتن یک لیوان آب هم نباید خم و راست بشی.
از پلهها بالا پایین نشو، غذاهایی که کافئین دارن به هیچ وجه مصرف نکن، توی محیطی که دود و دم هست رفت و آمد نداشته باش.
برنامه غذایی که میدم رو مرتب و دقیق انجام بده.
بیمار: چشم خانم دکتر، دستتون درد نکنه.
فاطمه: خواهش میکنم.
بوکان: خسته نباشید خانم دکتر.
فاطمه: ممنونم.
همه کادر دانشگاه و پزشکان پشت در منتظر من بودن که بیام و نتیجه رو بهشون اعلام کنم.
بریک: خانم عباسی چی شد؟
فاطمه: موفق شدیم جنین رو با موفقیت منتقل کنیم.
دکتر جردن: حالا فقط باید ۹ ماه صبر کنیم.
فاطمه: بله.
لوکاس: تبریک میگم بریک.
الکس: خانم عباسی هنوز دیر نشده، میبینید که اینجا همه چی در اختیارتون هست، لطفا قبول کنید و اینجا بمونید.
بریک: آقای الکس الان وقت این حرفا نیست، خانم دکتر میخوان استراحت کنن.
میگم ایلیا بیاد شما رو تا منزل همراهی کنه.
فاطمه: متشکرم آقای بریک.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
۲۳ دی ۱۴۰۲
۲۳ دی ۱۴۰۲
۲۳ دی ۱۴۰۲
🦋🦋🦋🦋
🦋
🦋
🦋
بی بهانه شاد باش
مسیرت را به خاطر آدمهای اشتباهی
تغییر نده
گاهی این تغییر
به قیمت جانت تمام میشود💔
✍ف.پورعباس
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
۲۳ دی ۱۴۰۲
۲۳ دی ۱۴۰۲
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت۱ #من_عاشق_نمیشوم از میان دختر بچه های دبیرستانی من از همه پر مدعا تر بودم. هرکی منو می دید می
سلام خدمت اعضای تازه وارد😍
خیر مقدم عرض میکنم.
پارت اول رمان #من_عاشق_نمیشوم
بقیه پارتها هم سنجاق شده
دو رمان #ستاره_پر_درد
#مُهَنّا
هم سنجاق شده😍😍❣
لینک رواق هم جهت شنیدن نظرات و انتقادات خدمت شما
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
۲۳ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
صبحتون رو با لبخند آغاز کنید
از پرندهها یاد بگیرید
بی هیچ بهانه شادند
هر صبح آواز میخوانند
به دنبال کسب روزی
خستگی هم ندارند
پرنده باش، بپر، بخند
صبح بخیر🕊
🌱🌱🌱🌱🌱
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
۲۴ دی ۱۴۰۲
۲۴ دی ۱۴۰۲