eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
942 دنبال‌کننده
799 عکس
507 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
جهان منتظر اشاره...
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
جهان منتظر اشاره...
قربون فرمانده برم من😘 عجب جنگ روانی راه انداخت اصلا استاد جنگ روانی یعنی ایشون بقیه همش سوسول بازیه😎 بابا حاجی دستور رو بده جان مادرت یه دنیا رو از شر این اسرائیل راحت کن❤️
🌸🍃 همیشه... به کسی تکیه کن که به هیچ کس تکیه نداده واوکسی نیست جز خدا..... الله الصمد تنها بی نیاز عالم❤️ امروز همون شنبه ایه که میخواستی ازش شروع کنی 🥰 بسم الله ...
سلام و صد سلام می‌بینم دیشب خواب به چشمتون نیومده بود😂 اگر می‌دونستم گروه اینقدر فعال میشه هر روز به سردار حاجی زاده می‌گفتم یه موشک به اسرائیل بزنه😁 راه درمان سوزش معده رو هم بیان کردید😂😅 خلاصه که خیلی فعال شده بودید😃 حالا ببینم بیدارید یا نه؟ کجایید دقیقا؟😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_88 #آبرو حامدی: چی شد آقای معالی؟ محمدحسین: من راهی تبریز شدم، برم خونه این دختره. حامدی: می
ملکا: چطور می‌خوای به مامان و بابا بگی نازنین رفته ترکیه؟ محمد‌حسین: اگر بگم دوباره وای وای می‌کنن و چیزایی می‌گن که ممکنه منو بهم بریزه. ملکا: خب می‌خوای چیکار کنی؟ محمد‌حسین: تو همراه خانم حامدی می‌تونی بری ترکیه؟ ملکا: من!؟ چه کاری از دستم برمیاد؟ محمد‌حسین: ملکا، خانم حامدی می‌دونه چیکار کنه، تو فقط همراهش باش، نازنین رو پیدا کردید یه نامه بهت میدم به نازنین نشون بده. ملکا: امیدوارم از پسش بربیام. محمد‌حسین: لطفا به کسی نگو دلیل رفتن نازنین رو، نمی‌خوام تفکر مردم در مورد پدر و مادرم و خواهرم تغییر کنه. ملکا: چشم. ملکا همراه خانم حامدی راهی ترکیه شد، محمد‌حسین همه سفارشات لازم رو بهشون کرد. از طریق دوست‌های سپاهی با اینترپل هماهنگ کرده که کار پیدا کردن نازنین و مریم زاهدی سخت نشه. ................... مریم: تصمیمت رو گرفتی؟ قرار بزارم باهاش هماهنگ کنه. نازنین‌زهرا: قرار بزاره، مشکلی نیست. مریم: درست‌ترین تصمیم رو گرفتی. من برم به آرشام بگم خبرش کنه، بهش می‌گم راستش رو بگه که تو ایرانی هستی تا دروغ‌گو دیده نشی. آماده شو بریم بازار لباس خوشگل برات بخرم. نازنین‌زهرا: باشه عزیزم. آرشام: الو هاکان، خوبی داداش؟ هاکان: تشکر‌لَر. آرشام: من با دختره هماهنگ کردم، کی وقت داری ببینمت، یه چیزایی رو‌باید برات تعریف کنم. هاکان: همین امروز عصر وقت دارم. آرشام: خوبه، منم میام، آدرس رو می‌فرستم کارداشیم. نازنین‌زهرا همراه مریم برای خرید لوازم آرایشی و لباس به بازار رفتن، تو همین دو هفته نازنین از رستوران پول نسبتا خوبی بدست آورده بود. به پیشنهاد مریم گران‌ترین و پر زرق و برق‌ترین لباس‌ها رو خرید. نازنین‌زهرا: یکم ارزون‌تر باشه بهتر نیست؟ حقیقتش خیلی خرجم داره میره بالا. مریم: نگران چی هستی؟ الان داری کار می‌کنی، حقوقت رو به موقع می‌گیری، با هاکان هم که ازدواج کنی دیگه میشی ملکه. نازنین‌زهرا: اووو، کو تا ما به توافق برسیم. مریم: تو یکم سخت نگیر عزیزم، باهاش راحت باش. نازنین‌زهرا: چی بگم؟ من همه جور مدیون تو هستم. مریم: بریم خونه لباس‌ها رو به آرشام نشون بدیم. نازنین‌زهرا: بریم، منم موافقم. مریم: خب داری زبون ترکی رو یاد می‌گیری، خدا یه ذره از هوش تو رو به من داده بود من الان زندگی خودم رو داشتم. نازنین‌زهرا: هوش من برا شما ذوق میاره، برا یه عده مایه زجر. مریم: اونا رو ولشون کن، چنان بری بالا که چشم حسودات دربیاد. نازنین‌زهرا: امیدوارم. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
و رجائی کربلا .. ❤️‍🩹
یعنی میشه منم پشت این گیت‌ها بایستم؟💔😭😭 دلشوره عبور از این ور گیت رو داشته باشم. هی صفحه مهر پاسپورت رو آماده کنم، هی بخاطر طولانی بودن صف ببندمش. یعنی میشه؟😭😭
عجب چیزی پیدا کردم🥺 پارسال اربعین عجیبی بود موکب برا استراحت تو کربلا سخت پیدا می‌شد هوا هم به شدت گرم بود، از شدت گرما یکم بی‌حال شده بودم😩🥴 تا اینکه یه روحانی محترم از سلاله حضرت زهرا، ما رو تو موکبش به مدت دو شب راه داد. موکب قزوینی‌ها، همون نزدیکای خیمه گاه😭 آی خدا، رزق و روزی همه دلدادگان و عاشقان امام حسین بکن این لحظات رو😭💔