✳️من اصلًا برايم مهم نيست كه چه پيش مىآيد، بلكه اين خيلى مهم است كه بدانم در هر پيش آمد چه بايد بكنم؛ ما أدرى ما يفعل بى و لا بكم؛ پيشامدها را من نمىخواهم حدس بزنم. اين دوستِ من تا آخر بد نيست، تا آخر هم مهربان نيست. لحظههاى بغض و محبت را با هم دارد؛ دشمنى و نفرت را و دوستى و انس را با هم دارد. من بايد براى همهى اين لحظهها حسابى باز كنم. ان أَتّبع الّا ما يوحى الىَ؛ من مىدانم كه چه بايد بكنم. در هر پيشامد اگر من احتمالات برخوردها را در نظر گرفته باشم و براى هر سرى كلاهى آماده كرده باشم، آنموقع احتمالات گوناگون من را غافلگير نمىكند، حتى نامحتملها من را غافلگير نمىكند. آماده هستم. مىدانم اگر كافر شد، اگر مرتد شد، اگر مسلمان شد، اگر مجتهد شد چه بايد بكنم.
💠آزادى، انتخاب ماست. آزادى موضع گيرى ماست. اين مهم نيست كه در چه موقعيت، در چه شرايطى هستيم؛ مهم اين است كه در موقعيتها، چه وضعيتى داريم و چگونه ايستادهايم و موضع گرفتهايم.
❇️مهم قدرتها و آگاهىها نيستند، كه مهم جهت به كار انداختن قدرت و صنعت و به كار بردن نيروها و نشان دادن آگاهىها است.
❇️آخر مهم رسيدن نيست، مهم در راه بودن است و كسى كه در راه است و در روى مرز است، ديگر بن بستى ندارد. بودن و نبودن، ماندن و رفتن برايش يكسان است، نه ترسى دارد از آينده و نه حزنى از گذشته و نه تزلزلى در حال.
🔵قدرتها مهم نيستند، مهم اين است كه با اين قدرت چه چيزى را دنبال كنيم و چه چيزى را بخواهيم و چه كسى را نشان بدهيم؛ خويش را و يا او را، خود را و يا خدا را.
💠من كه اختيار اينها را ندارم و محكوم اينها هستم، ناچار حاكمى خواهم داشت كه اختياردار من و بخشندهى من است. اين كه اين حاكم كيست؟ طبيعت است، قانونها هستند يا هر چيز ديگر براى من مهم نيست؛ چون اين حاكم هنگامى كه خصوصياتش را شناختم، از اين احتمالها نجات پيدا مىكنم. اكنون اين نكته را يافتهام كه من اختيار خودم را ندارم و توانايىهاى من به من مربوط نيستند؛ با خواست من نيامدهاند و با خواست من نمىمانند، همين نشان مىدهد كه نه افتخارى به اين وجود ابتدايى مىتوانم داشته باشم و نه مىتوانم در همين وجود مسايل را حل كنم؛ كه من بيرون از اين وجود محكوم، حاكمى را مىيابم. با چه خصوصياتى ...؟
📒روش نقد
✳️اين درست است كه تو بىنهايت راه در پيش دارى، ولى در هر لحظه بيش از يك گام برايت نيست. نظم به تو كمك مىكند كه بفهمى گام اول را از كجا بردارى و سپس گامهاى بعد را. اين درست است كه كارهاى زياد داريم، ولى گرفتارى ما در هر لحظه بيش از يك كار نيست و آن مهمترين كار است، نه تمامى آن همه كار. و همين مفهوم از نظم، تو را قادر مىسازد كه اهميتها را بشناسى و از جايى شروع كنى.
صراط ص 12
❇️كلمه عبد به معناى عبادت كردن است، ولى هنگامى كه با مفعولش مىآيد، مثل فَاعْبُدِ اللَّهَ و اعْبُدْ رَبَّك، در اين تركيب معنايش عبوديت مىشود. عبادت خدا يعنى عبادتى كه از امر او الهام مىگيرد و مهمترين كار در لحظه است؛ يعنى عبوديت. اين يك مرحله از اخلاص در دين.
✳️برايت مهم نيست كه به كارت علاقه داشته باشى. تو مهمترين كار را انتخاب مىكنى. مهم نيست كه مورد علاقهى تو باشد يا نباشد. تو به اين همه رسيدهاى، كه ذنوب خودت را مىشناسى و در هر لحظه استغفارها كنى، ولى مسأله اين است كه همين نظارت، همين محاسبهها، شدهاند بار سنگين تو و ذنوب آن قدر دقيق شدهاند كه با اين چشمها ديده نمىشوند.
✳️ندادنهاى او بلاء است. گرفتن و بخشيدن، محروميت و دارايى، همهاش ابتلاء است. موقعيتها مهم نيست، عكس العملى كه نشان مىدهى و موضعى كه مىگيرى، نشان دهندهى عمق تو، ظرفيت تو، ايمان تو، صدق تو، كذب و نفاق و سطحى بودن توست. و تو تا ندانى كه چه هستى و در كجايى، نمىتوانى با خودت كار كنى و جلوتر بيايى.
✳️اين مهم نيست كه در امروز چه كارهايى كردهام، مهم اين است كه اين كارها را براى چه انجام دادهام و از چه عاملى كمك گرفتهام و از چه نفسى به اين عمل رسيدهام.
✳️سلوك سالم، گذشته از ظرفيّت روحى و توانمندىهاى باطنى، اين كاشكىها را هم از تو مىگيرد. و ديگر تو حسرت نمىخورى! چون تو در هر لحظه، در موقعيّت فقرى يا غنا، در حالت مريضى هستى يا سلامتى، در تنهايى هستى يا جمع، انس دارى يا وحشت. و اين موقعيّتها مهم نيستند، تو بايد بياموزى كه در هر موقعيّتى چگونه موضعگيرى كنى.
✳️اعمال تو در هنگام اجراى برنامه، نقش هدف و اسم و نشان هدف تو، را با خود دارند و با اسم اللّه و نام خدا و با نقش و هدف تو، تحقّق مىيابند. و اين خيلى مهم است كه شغل ما، نقش ما باشد. خوردن، خوابيدن، دوستى، دشمنى، تحصيل و تمام شغلهاى اجرايى ما، نقش تربيتى و سازندگى و نقش اهداف ما و نشان خدا را با خود داشته باشند و با اسم اللّه و نام و نشان خدا همراه باشند.
✳️حال اگر كارى را رها كرديم، بايد ببينيم به چه كارى پرداختهايم و يا به چه بىكارى و فراغتى سرگرم شدهايم؟ اگر به كارى مهمتر و يا به كارى برابر و يا به مقدّمهى كار خويش و تأمين نيازهاى آن روى آورده باشيم، مسألهاى نيست. اما اگر به دنيا، به روزمرّهگى و يا برگشت و ارتداد و انتكاس گرفتار شده باشيم، اينجا بازسازى مىخواهيم؛ و اينجاست كه بايد به نهايت و غايت و هدف وجود خويش و نهايت و غايت راه و روش و دين و اسلام خويش باز گرديم، كه: «النِّهايَةَ النِّهايَةَ».
💠آنجا كه تو بهخاطر كارى مهمتر و يا تكليفى ضرورىتر، كار اوّل را ناتمام مىگذارى. در واقع، با عمل به وظيفه و با اين شكر و سپاسگذارى، توان اتمام كار اوّل را هم به دست مىآورى و با ترتيب اهميتها و اولويتها، به تمامى كارها خواهى رسيد؛ كه به راستى، نظم، در همين مراعات اهميتها و اولويتهاست.
🔸داشتن امكانات و نعمتها مهم نيست، كه بهرهبردارى مناسب و برخورد مهم است. زاويهى ديد و زاويهى برخورد به من ظرفيت و ظرافت و كوثر و استمرار را مىبخشد.
✳️وقتى از بزرگان مىپرسيم كه چه كنيم تا برسيم؟ چه مراحلى را بايد طى كنيم؟ هر كس چيزى مىگويد: عبادت كن. واجبات را به جا بياور. محرّمات را ترك كن. نماز شب بخوان. بيدار باش. سكوت كن و ... هر كس فتوايى مىدهد. نتيجه مجموع اين مسائل اين است كه وقتى تمامى اين تكاليف را هم انجام دادم، تازه مىشوم متّقى.
☘️در دعا مىخوانيم: «أَلْحِقْنا بِعِبادِكَ الَّذينَ هُمْ بِالْبِدارِ الَيْكَ يُسارِعُونَ وَ بابَكَ عَلَى الدَّوامِ يَطْرُقُونَ وَ ايّاكَ فِى اللَّيْلِ وَ النَّهارِ يَعْبُدُونَ وَ هُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ»؛ خدايا! ما را به عبادى ملحق كن كه با سر رفتند. با شتاب رفتند؛ آنهايى كه درِ خانه تو مستمرّاً ايستاده بودند و درِ ديگرى را نمىشناختند و به جاى اينكه عبد نفسشان باشند، عبد خلق باشند، عبد دنيا باشند، عبد شيطان باشند، عبد تو شده بودند. عبداللَّه بودند. و با اين حركت و شتاب، با اين عبوديت، هيبت تو آنها را به اشفاق انداخته بود. خدايا! ما را به آنها ملحق كن؛ مايى كه نشستهايم، مايى كه خزيدهايم.
26.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
#سیمای خانواده
شبکه یک
❇️قدر، درك باطنى ما از يك حقيقت است و حدى از بلوغ باطنى است.
🌸استاد علی صفایی حائری