eitaa logo
تربیت معنوی
7.1هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
92 فایل
﷽ 💌 همراه ما باشید در مسیر رشد معنوی ✅ با یک سبک زندگی قرآنی ❤️با دستورالعمل‌های مجرب علما 🙏 تبلیغات نداریم 👇ارتباط با ادمین جهت مشاوره وسؤالات @naserysaad 👇لینک عضویت در گروه هدایای معنوی https://eitaa.com/joinchat/1690239827C278acfec15
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🔴 شهادت علیه‌السلام ♦️زمانی که حضرت تنهایی برادر را مشاهده نمود به نزد برادر آمد و عرضه داشت: «ای برادر، آیا اجازه میدان رفتن میدهی؟» امام حسین به سختی گریست و فرمود: «ای برادر، تو پرچمدار من هستی، اگر بروی شیرازه لشکر از هم گسسته می‌شود.» حضرت عباس عرضه داشت: «سینه ام تنگی می کند و از این زندگانی ملول و دلگیرم و می خواهم از این منافقین خونخواهی نمایم.» امام حسین فرمود: «حالا که میروی برای این کودکان، کمی آب بیاور.» حضرت عباس به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و آنها را از عذاب الهی برحذر داشت؛ اما به حال آنها سودی نبخشید به سوی برادر بازگشت... در این هنگام شنید که کودکان صدا می‌زنند: «العطش، العطش» ♦️سوار بر اسب شد و مشک را برداشت و به سوی فرات راه افتاد. ۵۰۰ سواری که در فرات گمارده شده بودند، او را دوره کرده و تیرباران کردند. صفوف آنها را شکافت و تعداد زیادی از آنان را از پای درآورد تا اینکه وارد شریعه شد، خواست مشتی آب بنوشد که تشنگی امام حسین و اهل بیت ایشان را به یاد آورد، آب را از دستش فرو ریخت و ننوشید و فرمود: «به خدا سوگند هرگز آب نمی نوشم در حالی که حسین و کودکانش تشنه هستند.» ♦️مشک را پر از اب کرد و بر شانه راست خود انداخت و به سوی خیمه‌ها در حرکت شد. راه را بر او بستند و از هر طرف دورش را گرفتند و به او یورش بردند و او نیز بر آنها حمله برد و می فرمود: «از مرگ نمی هراسم، چرا که مرا بالا می‌برد... جان من، فدای جان پاک مصطفی باد.» جمعیت را متفرق نمود، (زید بن ورقاء) پشت درخت نخلی کمین کرد و به کمک (حکیم بن طفیل) ضربه‌ای بر دست راست حضرت زد، حضرت شمشیر را به دست چپ گرفت و مشک را بر دوش چپ قرار داد و به آنها حمله کرد و این گونه رجز می خواند: «قسم به خدا اگر دست راستم را قطع کنید، هیچ‌گاه دست از دین خود بر نخواهم داشت و همچنین دست از حمایت امامی بر نمی دارم که در یقین صادق است و فرزند پیامبر پاک و امین می‌باشد.» جنگید تا اینکه ضعف او را فرا گرفت؛ (حکیم ابن طفیل) پشت نخلی کمین کرد و ضربه ای بر دست چپش زد و دست او را از ساعد قطع کرد؛ مشک را به دندان گرفت و فرمود: «ای نفس، از این مردم کافر نهراس و به رحمت خدای جبار و در کنار پیامبر سرور و برگزیده سرخوش دار.» ♦️تیری به سوی او آمد و به مشک اصابت کرد و آب مشک را ریخت، [گویی همه امید عباس ناامید شد]. تیری دیگر آمد و به سینه‌اش اصابت کرد و در این هنگام (حکیم بن طفیل) با عمود شمشیر بر او زد که از اسب به زمین افتاد و با ندایی بلند برادرش را صدا زد: «مرا دریاب برادر.» ♦️امام حسین مانند باز شکاری به سوی او آمد؛ وقتی رسید، دید که برادرش کنار شریعه فرات افتاده است در حالی که دست راست و چپ او قطع شده و پیشانی‌اش شکسته و تیری چشم او را دریده و شدت جراحت او را از پای درآورده است. با کمر خمیده بر بالین عباس نشست و آنقدر گریست که جان در بدن نماند و می‌فرمود: «اکنون کمرم شکست و چاره‌ام از دست رفت و دشمن از این حادثه خوشحال شد.» حضرت عباس آخرین شهید از اهل بیت امام حسین در مصاف با دشمن بود. 📗چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ١٣، ص ١٣۶ @tarbiatemanavi
☑️ شهادت علیه‌السلام ▪️زمانی که حضرت تنهایی برادر را مشاهده نمود به نزد برادر آمد و عرضه داشت: «ای برادر، آیا اجازه میدان رفتن میدهی؟» امام حسین به سختی گریست و فرمود: «ای برادر، تو پرچمدار🚩 من هستی، اگر بروی شیرازه لشکر از هم گسسته می‌شود.» حضرت عباس عرضه داشت: 🩸«سینه ام تنگی می کند و از این زندگانی ملول و دلگیرم و می خواهم از این منافقین خونخواهی نمایم.» امام حسین فرمود: «حالا که میروی برای این کودکان، کمی آب 💧 بیاور.» ▪️حضرت عباس به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و آنها را از عذاب الهی برحذر داشت؛ اما به حال آنها سودی نبخشید به سوی برادر بازگشت... در این هنگام شنید که کودکان صدا می‌زنند: «العطش، العطش» 🩸سوار بر اسب شد و مشک را برداشت و به سوی فرات راه افتاد. ۵۰۰ سواری که در فرات گمارده شده بودند، او را دوره کرده و تیرباران کردند. صفوف آنها را شکافت و تعداد زیادی از آنان را از پای درآورد تا اینکه وارد شریعه شد، خواست مشتی آب بنوشد که تشنگی امام حسین و اهل بیت ایشان را به یاد آورد، آب 💧 را از دستش فرو ریخت و ننوشید و فرمود: «به خدا سوگند هرگز آب نمی نوشم در حالی که حسین و کودکانش تشنه هستند.» ▪️مشک را پر از اب کرد و بر شانه راست خود انداخت و به سوی خیمه‌ها در حرکت شد. راه را بر او بستند و از هر طرف دورش را گرفتند و به او یورش بردند و او نیز بر آنها حمله برد و می فرمود: «از مرگ نمی هراسم، چرا که مرا بالا می‌برد... جان من، فدای جان پاک مصطفی باد.»🩸 جمعیت را متفرق نمود، (زید بن ورقاء) پشت درخت نخلی کمین کرد و به کمک (حکیم بن طفیل) ضربه‌ای بر دست راست حضرت زد، حضرت شمشیر را به دست چپ گرفت و مشک را بر دوش چپ قرار داد و به آنها حمله کرد و این گونه رجز می خواند: 🩸«قسم به خدا اگر دست راستم را قطع کنید، هیچ‌گاه دست از دین خود بر نخواهم داشت و همچنین دست از حمایت امامی بر نمی دارم که در یقین صادق است و فرزند پیامبر پاک و امین می‌باشد.» جنگید تا اینکه ضعف او را فرا گرفت؛ (حکیم ابن طفیل) پشت نخلی کمین کرد و ضربه ای بر دست چپش زد و دست او را از ساعد قطع کرد؛ مشک را به دندان گرفت و فرمود: «ای نفس، از این مردم کافر نهراس و به رحمت خدای جبار و در کنار پیامبر سرور و برگزیده سرخوش دار.» ▪️تیری به سوی او آمد و به مشک اصابت کرد و آب مشک را ریخت، [گویی همه امید عباس ناامید شد]. تیری دیگر آمد و به سینه‌اش اصابت کرد و در این هنگام (حکیم بن طفیل) با عمود شمشیر بر او زد که از اسب به زمین افتاد و با ندایی بلند برادرش را صدا زد: 🖤«مرا دریاب برادر.»🖤 🩸امام حسین مانند باز شکاری به سوی او آمد؛ وقتی رسید، دید که برادرش کنار شریعه فرات افتاده است در حالی که دست راست و چپ او قطع شده و پیشانی‌اش شکسته و تیری چشم او را دریده و شدت جراحت او را از پای درآورده است. با کمر خمیده بر بالین عباس نشست و آنقدر گریست که جان در بدن نماند و می‌فرمود: «اکنون کمرم شکست و چاره‌ام از دست رفت و دشمن از این حادثه خوشحال شد.» 🕯حضرت عباس آخرین شهید از اهل بیت امام حسین در مصاف با دشمن بود. 📕چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ١٣، ص ١٣۶ @tarbiatemanavi