eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
869 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
9هزار ویدیو
49 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 هموطن بیحجاب من! از تو متنفر نیستم. امروز که وسط پاساژ ما راه میرفتی و چشم مردهای هوسران را به خود جلب کرده بودی که هیچکدامشان تو را «باشرافت» نمیدانند، فقط دلم برایت سوخت. دلم برایت سوخت که چطور ساده دلانه در ذهنت فرو کردند با برداشتن روسری و لخت کردن سر و گردنت، به رسیدی. به حقوق زنانگی ات رسیدی. از اینکه چطور تو را فریب دادند که آنچه «حقوق مردها» است یعنی: لخت دیدن زنها.. را در ذهن کوچک تو به عنوان «حقوق زنها» قالب کردند.😞 من فقط دلم برایت سوخت که چطور از این همه حق، حق آرامش، حق امنیت، حق محیط پاک، حق مترو و اتوبوس امن جنسیتی، حق انسان نگریستن به جای زن نگریستن، حق خانواده سالم و.. فقط «حق لخت شدن» را به عنوان «حقوق زن» به تو چپاندند. 🔶 هموطن من! شاید خیلی از مردها به تو نگویند. اما من میگویم. در دل همه ما مردها زن بیحجاب، هرگز «زن نجیب» نیست، «زن قابل احترام» نیست. «زن باشرف» نیست. «زن باحیا» نیست. حتی اگر هزار سال بگذرد. این طبیعت ما مردهاست. در چشم ما بیحجاب، «زن ارزان» است، «زن مفت» است، «زن بی ارزش» . که فقط ابزار جنسی است و بس. آنقدر بی ارزش که بجای مغزش باید موهایش را نشان دهد تا جلب توجه کند. در نظر همه ما مردها، زن فقط و فقط بخاطر «حیا» و «پاکی» اش، بخاطر آن لبخند خجولش، جذابیت حقیقی دارد. نه بخاطر لخت و برهنه بودنش. امروز که روسری برداشتی، شاید ندانی آخرش چه میشود. اما : بنشین و ببین، روزی که شوهرت به همین ارزانی و مفتی که تو را در اختیار دیگران میگذارد، زنهای دیگر را هم به خانه و حریم تو بیاورد. 🔶 هموطن بیحجاب من! اگر امروز طلاق و خیانت و اعتیاد و بزهکاری 10 از 100 است، بنشین و ببین، نتیجه «آزادی» تو یا درست تر بگویم آنچه «آزادی در ذهنت فرو کرده اند» 10 سال دیگر 20 سال دیگر در ایرانِ نجیب من، در ایرانِ مسلمان من بیرون خواهد زد و روزی خواهد آمد که آمار هولناک طلاق و خیانت و اعتیاد و افسردگی و قتل های خانگی به همان آمریکا و انگلیس خواهد رسید. و آن وقت دیگر برگشت به جامعه سالم، جامعه امن و خانواده محور محال است. بنشین و ببین، عاقبت دروغ مسخره ای که «در خارج، زن و مرد مثل چوب خشک از کنار هم رد میشوند» و دروغ مضحک «بیحجابی عادی میشود» چطور باعث عادی شدن تجاوز و خیانت و قتل های خانگی و طلاق و زن بازی های روزانه خواهد شد. آخر این راه همین است و بس. 🔶 اما هموطن باحجاب من! ممنونم از فداکاری ات برای حفظ ایرانی. ممنونم که با زحمت، خود را می پوشانی تا چشم من، تا قلب من و آرامش همسر من حفظ شود. ممنونم که در روزگار بی ناموسها، هنوز حیا و شرف و پاکی در وجودتان هست. سر تعظیم در برابر انسانیت و پاکیزگی ات خواهر باحیای من. در دنیا از حضرت زهرا تقلید میکنی، در آخرت هم حضرت زهرا پشت و پناهت باد.. یا علی
🔴هموطن بی حجاب من❗️ از تو متنفر نیستم... امروز که در پاساژ و خیابان راه می‌رفتی و چشم مردهای هوسران را به خود جلب کرده بودی (که هیچ‌کدامشان تو را «باشرافت» نمی‌دانند) فقط دلم برایت سوخت... دلم برایت سوخت که چطور ساده‌دلانه در ذهنت فرو کرده‌اند با برداشتن روسری و لخت کردن سر و گردنت، به رسیدی. به حقوق زنانگی‌ات رسیدی. از اینکه چطور تو را فریب دادند که آنچه «اضافه‌حقوق مردها» است یعنی: «لخت دیدن زن‌ها» را در ذهن کوچک تو به عنوان «حقوق زن‌ها» قالب کردند! من فقط دلم برایت سوخت که چطور از بین حقوق مهمی مثل حق آرامش، حق امنیت، حق محیط پاک، حق مترو و اتوبوس امن جنسیتی، حق انسان نگریستن به جای زن نگریستن، حق خانواده سالم، حق دستمزد عادلانه در مقایسه با مردان و... فقط «حق لخت شدن» آن هم برای همه مردان را به عنوان «حقوق زن» به تو تحمیل کردند! هموطن شل حجاب من!... شاید خیلی از مردها به تو نگویند. اما من می‌گویم. در دل همه ما مردها زن بدون پوشش و نمایش دهنده زیبایی‌هایش، هرگز «زن » نیست، «زن قابل احترام» نیست. «زن » نیست. «زن » نیست. حتی اگر هزار سال بگذرد. این طبیعت ما مردهاست. در چشم ما بی حجاب، «» است، «زن مفت» است، «زن بی ارزش» که فقط ابزار جنسی است و بس... آنقدر بی ارزش که بجای مغزش باید موهایش را نشان دهد تا جلب توجه کند. امروز که روسری برداشتی، شاید ندانی آخرش چه می‌شود. اما بنشین و ببین، روزی که شوهرت به همین ارزانی و مفتی که تو را در اختیار دیگران می گذارد، زن‌های ارزان دیگر را هم به خانه و حریم تو بیاورد. هموطن بی‌حجاب من! اگر امروز طلاق و خیانت و اعتیاد و بزهکاری 10 از 100 است، بنشین و ببین، نتیجه «آزادی» تو یا درست‌تر بگویم آنچه به عنوان «آزادی در ذهنت کرده‌اند» 10 سال دیگر 20 سال دیگر در ایرانِ نجیب من، در ایرانِ مسلمان من بیرون خواهد زد و روزی خواهد آمد که آمار هولناک طلاق و خیانت و اعتیاد و افسردگی و قتل‌های خانگی به آمار آمریکا و انگلیس خواهد رسید. (هر 20 ثانیه تجاوز به یک کودک، هر 2 ثانیه تجاوز به یک زن). و آن وقت دیگر برگشت به جامعه سالم، جامعه امن و محال است. بنشین و ببین، عاقبت دروغ مسخره‌ای که «در خارج، زن و مرد مثل چوب خشک از کنار هم رد می‌شوند و اصلا نگاه جنسی به هم ندارند...» و دروغ مضحک «بی‌حجابی عادی می‌شود...» چطور باعث عادی شدن تجاوز و خیانت و قتل‌های خانگی و طلاق و زن‌بازی‌های روزانه خواهد شد... 🔹اما هموطن باحجاب من! ممنونم از فداکاری‌ات برای حفظ ایرانی. ممنونم که با زحمت، خود را می‌پوشانی تا چشم من، تا قلب من و آرامش همسر من حفظ شود. ممنونم که باعث زنای ذهنی در مردهای جامعه‌ات نمی‌شوی. ممنونم که در روزگار بی‌ناموس‌ها، هنوز حیا و شرف و پاکی در وجودتان هست. سر تعظیم در برابر انسانیت و پاکیزگی ات خواهر باحیای من. در دنیا از حضرت زهرا پیروی می‌کنی، ان شالله در آخرت هم حضرت زهرا پشت و پناهت باشد...
🔹-دوستی میگفت: بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه" 🔹اما مادر دوستم بهش میگفت: "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی" ‼️امروز هر دو بزرگسال و بالغ هستیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. ❌اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟" ✅حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد. 🔴مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم. آگاه باشید و در حق فرزندان خود بهترین پیامها را به یادگار بگذارید.
‌ 🚫در زندگی مشترک محبت را معامله نکنید 🔹یادمان باشد که محبت، تجارت نيست؛ چرتکه نیندازيم که من چه کردم تو چه کردی! بی شمار و بی توقع محبت کنيم ... اگر خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد این دیگر خوبی نیست، معامله است... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
‌ 🔹سازگاری در زندگی ❌یعنی لجاجت نداشتن، یعنی ساز مخالف نزدن، یعنی همسر را سرکوفت نزدن، مقایسه نکردن،یعنی خوبی‌های همسر را برجسته کردن، یعنی پیش فامیل خودت، مادرت،خواهرت و برادرت زمانی که دور هم می‌نشینید هی نقاط ضعفش را بزرگ نکردن، تحقیر او را تحقیر خودت دیدن. ♨️ مرد لباس شماست، شما لباس خودت را لکه‌دار می‌کنی؟ او تحقیر شود تو تحقیر شدی، برعکس زن لباس شماست زن تحقیر شود شما تحقیر شدید! 🌹@tarigh3
‌ 🔶 وقتی کسی با ما درد و دل میکند و غمگین است، این جمله ها را به کار نبریم:👇 ❌ آخه کسی بابت این موضوع کوچک ناراحت میشه!؟ (ممکن است آن مورد در دنیای آن فرد خیلی بااهمیت باشد) ❌ چقدر سریع اشکت در میاد تو (ابراز احساسات نشانه ی قدرت است، حتی اگر با اشک باشد) ❌ من که بهت گفته بودم، ولی تو گوش نکردی (وقتی طرف مقابلتان ناراحت است، نباید او را سرزنش کنید) ❌چقدر حساسی تو!!! (احساسات هر کسی برای خودش با ارزش و مهم است)
یک امر باشکوه و مقدس ... 🎙 استاد پناهیان 🌹@tarigh3
🌷 _داری_شهدا💫 جعبه‌ی شیرینی را جلویش گرفتم، یکی برداشت و گفت: می‌تونم یکی دیگه بردارم؟ گفتم: البته سید جون، این چه حرفیه؟ برداشت ولی هیچ کدام را نخورد. کار همیشگی‌اش بود، هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش می‌کردند، برمی‌داشت اما نمی‌خورد. می‌گفت: می‌برم با خانم و بچه‌هام می‌خورم. می‌گفت: شما هم این کار رو انجام بدید. اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر می‌ذاره. به نقل از کتاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆ #روز_سی_و_نهم #چله_زیارت_عاشورا🌱 🏴 ۲۴مرداد ماه ۱۴۰۳
🕊 🕊 سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند.🖇 فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند.💔 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم."😳 علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد.😔 در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم."😭 درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۱منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🖤 سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود.🥀 🌹@tarigh3
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨📣آیا میدانید آقای کلهر بابت رفتن زنان چقدر زحمت کشیدندو تمام ارکان وزارت ورزش را به کار گرفتند تا این امر نهادینه شود؟! نتیجه ی این تلاش ها را امروز شاهدیم و می بینیم دختران هرزه ای که به اسم تماشاچی به این باشگاه ها وارد میشوند و رو به دوربین فحش ناموسی حواله‌ی بازیکن‌ها می کنند؟! آقایان مسئول ! آیا طبق گفته آقای کلهر فاصله ی بین مردم و دولت با ورود این افراد هنجارشکن به باشگاه ها کم شد؟ ⚠️🔔به جملات آقای کلهر دقت کنید! مهم ترین دلیل را در دور بودن از این لجنزار میدانند ! گام بعدی یعنی به اسم حضور مختلط این جماعت در ورزشگاه اتفاقی که در اصفهان در حال وقوع بود و با بیداری مردم انقلابی و علمای متعهد متوقف شد. ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍#از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۶۹ و ۷۰ رویا شوکه گف
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۷۱ و ۷۲ رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در: _من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید! صدرا: _هستم! رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت در برمیداشت که صدایی مانعش شد: +من شرمنده‌ی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه! صدرا ادامه‌ی حرف مادرش را گرفت: _به خدا شرمنده‌ام حاجی! حاج علی: _شرمنده‌ی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود، برای رها خانم بود که اومد! حاج علی که با آیه‌اش رفت، صدرا نگاهش به رها افتاد: _تو هم وکیل خوبی هستیا! به درد خودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی! محبوبه خانم: _حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته! رها: _شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید! رها رفت و جوابی به حرف‌های زده شده نداد، تایید و تکذیب نکرد، فقط رفت... " کجا رفتی خاتون؟ دل به صدایی دادم که در پی حقش این و آن‌سو میرفت! دل به طلبکاری‌ت خوش کرده بودم! دل به طالب من بودنت خوش داشتم! دلم خوش شده بود که پای دلم وسط نیامده از آنم میشوی! کجا رفتی خاتونم؟چه کرده با دلت این آیه؟ چه کرده که بغضش میشود فریادت؟ چه کرده که اشکش میشود غوغایت؟ چه کرده که مادر میشوی برایش؟ چه کرده این آیه‌ی روزهایت خاتون؟ به من هم بیاموز که سخت درگیر این روزمرگی‌هایت گشته‌ام! من درگیر توئم رها..." رها رفت و نگاه صدرا مات جایی که دقایقی قبل ایستاده بود، ماند! رها که سر بر بالین نهاد، بغضش شد اشک و اشکش شد هق هق برای آیه‌ای که تا آمد، شد پشت... شد پناه! برای حرف‌های تلخ رویای همسرش اشک ریخت. رو به آسمان کرد: " خدا... آیه میگه هرچی شد بگو " " باشه، منم میگم شکر! " رها به روزهایی که میتوانست بدتر از امروز باشند اندیشید. به مادرش .... که شد زن دوم مردی که یک پسر داشت. به کتک‌هایی که مادرش از خواهرهای شوهرش میخورد! به رنج‌هایی که از بد دهنی مادر شوهرش میکشید. "مادرم! چه روزهای سختی را گذرانده‌ای! این روزهایت به نگرانی سرنوشت شوم من می‌گذرد؟ منی که این روزها، آرام‌تر از تمام روزهای آن خانه‌ی پدری‌ام؟ مردی که سی و پنج سال تو را آزرد. و اشک مهمان چشمانت شد!" با صدای اذان چشم گشود. صدا زدن‌های خدا را دوست داشت؛ "حی علی الصلاة" دلش را میبرد. وضو که ساخت و چادر سپیده یادگار آیه‌اش را که سر کرد، مردی آرام در اتاقش را باز کرد... و به نظاره نشست نمازش را.. مردی که نمازهایش به زور، به تعداد انگشتان دستش می‌رسید. چند روزی بود که صبح‌هایش را اینگونه آغاز میکرد. به قنوت که رسید، صدرا دل از کف داده بود برای این عاشقانه‌های خاموش! قبل از رها کسی در این خانه نماز خوانده بود؟ به یاد نمی‌آورد! به یاد نداشت کسی اینگونه عاشق باشد... اینگونه دلبسته باشد! "رها! تو که برایم نقشی از ریا نیستی؟! تو کارهایت از عشق است! مگرنه؟ تو خوب بودن را خوب بلدی، مگر نه؟ تو رهایم نکن رها... تنهایم! تنهاترم نکن رها!" رهای این روزهایش دیگر نقش و نقاب دین داری نبود؛ حقیقت آن بود؛ حقیقت آن بود! رها، از نقش و رنگهای دروغین رها بود! قبل از اتمام سلام نمازش رفت... رفت و رها ندانست، مردی، روزهایش با نگاه به او، آغاز میکند! ساعت هفت و نیم صبح که شد، رها لباس پوشیده، آماده‌ی رفتن بود. قرار بود که با آیه بروند. قصد خروج که کردند، صدرا صدایش زد: _صبر کن رها، میرسونمت! +ممنون، با آیه میرم! _مگه امروز میان سرکار؟ +آره از امروز میاد. با هم میریم و میایم! _همون ساعت 2 دیگه؟ رها سری به تایید تکان داد. _کلا مرکز بعدازظهرا کار نمیکنه؟ +نه بعدازظهرا گروه دیگه کار میکنن! دکتر صدر معتقده زنها باید برای ناهار خونه باشن و کانون رو حفظ کنن؛ میگه زیاد باعث میشه نتونن خانواده رو کنار هم نگه دارن برای همینه که ما صبحا تا ساعت دو هستیم و شعار ناهار با خانواده رو داریم تحقیقات نشون داده غذا خوردن با خانواده سر یک سفره، باعث میشه بچه‌ها کمتر از خونه فراری بشن و رو به جنس مخالف بیارن. ما هم که ساعتی حق ویزیت میگیریم؛ پنج یا شش تا مراجع در روز داریم؛ البته بیشتر بشه هم روی روحیهی خودمون تاثیر منفی داره... کلا دکتر صدر اعتقادات خاص خودش رو داره، پول درآوردن بعد از حفظ سلامت. +پس مرد خوبیه _بیشتر برای ما پدره دلش حسرت‌زده‌ی پدر بود! آنقدر حرفش حسرت داشت که دل صدرا برایش سوخت "چه در دل داری خاتون؟ تو که پدر داری! من حسرت‌زده‌ی دیدار پدرم باید بمانم!" آیه: _بشین پشت فرمون خانم، من که نمیتونم با این وضع رانندگی کنم! رها: _آخه با این وضع.... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3 🕊🌱 .