📜 صفحه ای از زندگی نامه خودنوشت شیخ الرئیس #ابوالحسن_میرزای_قاجار
🔸چاپ سنگی، در هندوستان
✍ وی در خردسالی یک چشم خود را از دست داد و به بیماری سختی دچار شد. در همان حال به خاطر شیوع بیماری #وبا در تبریز حال بسیار وخیمی پیدا کرد، بهگونهای که خانواده اش با قطع امید، او را به کسی سپردند تا چون ساعاتی دیگر جان سپرد، کفن و دفن او را برعهده بگیرد.
با این حال به عنایت الهی از این بیماری جانکاه نجات یافت و بینایی چشمش نیز بازگشت.
🍃 @feyziye_tehran
👌گزارش جالب #اعتماد_السلطنه از #عید_فطر سال ۱۳۱۰ق و فتوای #میرزا_حسن_آشتیانی مبنی بر #رؤیت_هلال؛🌙
در حالیکه در شرایطی مشابه امروز، کشور درگیر همهگیری #وبا شده و از طرفی بهخاطر سوء مدیریت و نبود #نظارت، #گرانی و کمبود در کالاهایی همچون نان داد ملت را درآورده بود.
✨جالب اینکه اعتمادالسلطنه تصریح میکند دولت نمیخواهد جلوی گسترش وبا و انتقال آن از یک شهر (رشت) به شهر تهران را بگیرد تا شاه بتواند به بهانه وبا به سفر تفریحی ییلاق خود برود.
✍او مینویسد:
«با اینکه دیشب ابر بود و رؤیت هلال در طهران نشده بود، اما در سایر بلاد ایران ماه را دیده بودند. نقارهخانه عید را زدند. من احتیاطا آدمی هم نزد میرزا حسن آشتیانی فرستادم. گفته بود عید است و باید افطار کرد...
شنیدم که در طوالش ناخوشی وبا بروز کرده است و خیلی سخت. البته حالا در رشت است و ده روز دیگر در تهران است.
از برای بهانه در سفرهای ییلاقی بندگان همایون خوب بهانه شد که زودتر تشریف ببرند. باوجود اینکه خیلی ممکن است از حالا چاره این کار را بکنند و عمدا نخواهند کرد که برای اینکه بهانه در کار بدست بیاید. مگر مَلَکهای آسمان یک رحمی به حال ایران بکنند...
دیروز که پیاده به باغچه میرفتم سیدی را دیدم عرب، چندتا نان گرفته بود و در میان دستمال گذاشته و به خانهاش میبرد و به سلطنت و دولت و ملت ایران فحش میداد... جهت فحشش را پرسیدم. نانش را به من نشان داد؛ میگفت یک چارک از وزن معمول کم است و اگر ایران مثل عثمانی صاحب میداشت و محتسب در بازار میگشت، این واقع نمیشد...»
📚روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ص۸۶۷
🕌 @tarikh_hawzah_tehran