eitaa logo
تاریخ یزدآباد📚✍
230 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
782 ویدیو
44 فایل
یزدآباد سرزمین مردان و زنان تلاشگر و محجوبی است که کشت سبزی و صیفی گلخانه را در ایران عزیز بنا نهادند. پاینده باد یاد ۸۹ قهرمان شهیدش و مردان غیور و زنان پاک سرشتش.ما باغ را به گلخانه و گلخانه را به ایران هدیه دادیم @Aghajanyrohola
مشاهده در ایتا
دانلود
از ابن‌عباس روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: اگر مردم بر محبت ابی‌طالب اتفاق داشتند خدای بزرگ، آتش دوزخ را نمی‌آفرید. 1 روز مانده تا آرزوی ما داشتن روز فوق العاده ای برای شماست
گلدان های لبخندرا درحیاط چهره بگذارید چشم هایتان راآب بزنید پلکهای خسته راجارو کنید نان تازه ای ازسرکوچه نشاط بگیرید امروز صبح عشق است بنشینیدعشق بخورید و خدا را به خاطر همه خوبی ها شکر کنید صبح عیدتان مبارک
گلها همه عزیز ولی در مرام من هرگز گلی به رتبه نرگس نمی‌رسد
ای آفتـاب حُسن، به زیبایی ات سلام وی آسمان فضل به دانایی ات سلام در صبر، شاخصی، به شکیبایی ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهایی ات سلام ولادت باب الحوائج (ع) مبارکباد🌺
این هم از آسفالت پل هوایی امروز جمعه 8 مرداد
همزیستی مسالمت آمیز دکل برق و گلخانه خیار در صحرای گودال
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت زمستونا پلاستیک روی گلخونه ، تابستونا پلاستیک زیر گلخونه. این هم از هنر گلخانه داران ما. جاریست
این روزها از صحرا ها که رد میشیم از این صحنه های خوب زیاد می بینیم. آخرش برنج از این گیاه برداشت میشه، برنج خوش عطر و پخت که صدها ساله اجداد ما کاشتند و برداشتند...
📙 📚 عنوان کتاب: هدیه پنهان ✍️ نویسنده: مسلم ناصری 🏡 ناشر: پیام بهاران،پیام آزادی 📖 صفحات: 88 صفحه این کتاب با نثری ساده و روان و با بهره‌گیری از منابعی معتبر به روایت 12 قصۀ آموزنده و تاثیرگذار از زندگی امام (ع) می پردازد، داستان‌هایی حقیقی که گوشه‌ای از کرامات، اخلاق و منش این امام بزرگوار را نمایان می‌سازد. 📖 کوتاه از کتاب ... چشمانش را تنگ‌تر کرد. سوار نزدیک و نزدیک‌تر می‌آمد. از همان راهی که امام را برده بودند، سواری با شتاب پیش می‌تاخت. قلب ابوخالد چون سم ضربه‌های سنگین اسبی بر سینه‌اش کوبیده می‌شد. آوای آن را در سکوت غروب می‌شنید. سوار لحظه به لحظه نزدیکتر می‌شد. ابوخالد با دیدن قیافۀ سوار که در تاریکی غروب پیش می‌آمد، امام را شناخت. از صخره پایین پرید و شروع کرد به دویدن. انتظارش طولانی بود امّا چه شیرین! وقتی به حضرت رسید، امام افسار را شل کرد. استر نفس نفس می‌زد. اسب ابوخالد از پشت صحرا بیرون آمد و با شوق شیهه کشید. ابوخالد خود را روی گامهای امام انداخت. بعد گریه اش را باد برد. 🪴
nature_gifs_054_1_.gif
188.5K
🌱 زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم ، آخرین فرصت خندیدن ماست ! هر کجا خندیدیم ، زندگی هم آنجاست زندگی شوق رسیدن به خداست خنده کن بی پروا ، خنده‌هایت زیباست *سلامت و تندرست باشید* شب خوش🍃🌹☘️🍀🌹🍃