┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
در پستوی کهنه افکار دردآلود روزگارمان چنان حبس گشته ایم
که تمام وجودمان زنگ زده است،دیگر نه صدای قهقه دخترکان بازیگوش کوچه، خلوت ما را مبدل به جلوت میکند ،نه هیاهوی به پاخاسته از تشییع جنازه خان محله،احساسم می گوید سهم ما از زندگی در نهایت خوشبختی همین آرزوهایی ست که بشدت هرگز به وقوع نپیوسته،
ولی قلبم میگوید خدا را چه دیدی ،شاید دیوار شیشه ای طلسم نشدن ها ناگهان ترک برداشت و زنگار دل فرو ریخت و غیر ممکن ها ممکن شد و خدایی که به تنهایی کافیست.
✍️به قلم : جناب آقای یاسر فرجی «سرجی»
#حال_خوب
#خدایی_که_کافیست
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️
برای اولین بار سرم داد کشید، کاسه ی شیر را در سفره ریخت، چهره اش در هم کشیده شد : اگه بلد نبودی زندگی کردن، بیخود میکردی شوهر کنی، تو این ظرف برای سگم غذا نمیارن که تو برای من آووردی.
دست و پایم می لرزید. من دیوانه وار دوستش داشتم. ناراحتی اش برایم از به آخر رسیدن دنیا هم سخت تر بود.
اشک هایم بی اختیار بر صورتم جاری شد :ببخشید علی جان، ببخشید...
از کنار سفره بلند شد؛ بالای سرم آمد. یعنی می خواست من را بزند؟
قلبم چنان میتپید که انگار صدای برخوردش به قفسه سینه ام تا هفت محله میرفت.
یک دفعه خم شد، سرم را بوسید و از اتاق بیرون رفت.
گریه امانم را برید، چنان گریه می کردم که اگر کسی نمی دانست فکر می کرد کتک مفصلی خورده ام.
سفره را جمع کردم، یک کاسه روحی سیاه، که شیر در آن سر رفته بود و دور تا دورش چنان شیر سوخته شده بود که آدم چندشش می شد.
حق داشت عصبانی شود. رد چشمانم به طاقچه رسید.
طاقچه ای که لیوان علی را همیشه در آن می گذاشتم.
آخر هر بار که میرفت لیوان آبی به او می دادم و آن لیوان را تا بازگشتش از تهران در طاقچه میگذاشتم و هرروز بویش میکشیدم و روی صورتم می گذاشتم.
به خودم آمدم: علی کجا رفتی؟ علی... علی جان...!
اینجایی؟
سفره رو هنوز جمع نکردم. چرا اینجایی؟
بازهم این سنگ سردِ ترک خورده... علی اصفهانی، تاریخ فوت ۱۴/ ١٠ / ۱۳۵۷
علی جان، یاد گرفتم چطوری زندگی کنم. چطوری به خودمو همسرم احترام بزارم. ولی حیف تو نیستی تا ببینی برات چه ها که نمی کردم. ۴۳ ساله بی تو، با آموزش تو، همسر داری میکنم. چقدر جای تو خالیه. منو ببخش که هر بار سنگ مزارت رو با سفره ی دو نفره ی عاشقانمون اشتباه میگیرم و خیس اشکش می کنم.
اینجا کاسه صبرم از دوریت لبریز میشه، تو بی نظیر بودی، بی نظیر....
برای من بهترین همسر دنیا بودی.
چرا نمیتونم جلوی اشکام رو سد بزنم، صدای گریَم رو کم کنم؟
همه دارن نگام می کنن، خجالت بکش.
علی جان، آرومم کن، به بوسه ی روی سرم به شدت احتیاج دارم.
(داستانی کاملا واقعی)
✍️به قلم : سرکارخانم آمنه خلیلی
#داستانک
#سفره
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️
✨﷽✨
#نکته_ناب
#انسان_درست
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌿﷽🌿
🔰تظاهر به دانایی نکنید✨
✔️اگر در جمعی حضور دارید هستید که در مورد موضوعی صحبت پیش می آید که اطلاعی درباره اش ندارید، اظهار دانایی نکنید و نظر ندهید.
بلکه درباره ی آن موضوع سؤال کنید و ببینید چه کسی در این مورد اطلاع خاصی دارد.
👌این طرز رفتار سبب می شود دیگران احترام بیشتری به شمابگذارند.
#حال_خوب
#آداب_معاشرت
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
﷽
💠 در هنگام شوخی کردن با همسر، مطمئن باشید که همسرتان نسبت به آن موضوع حساسیت ندارد!
💠 نباید به گونهای باشد که باعث تحقیر شدن همسرتان گردد و به شخصیت وی لطمهای وارد کند.
💠 اگر همسرتان احساس کند که حتی در شوخیهایتان هوای دلش را دارید عاشقتان میشود.
#همسرانه
#شوخی_با_همسر
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🧚♂️﷽🧚♂️
🔸ما همیشه صداهای بلند را می شنویم،
پر رنگ ها را می بینیم،
و "سخت ها" را می خواهیم…
🗯️غافل از اینکه 👇👇
خوبها آسان می آیند،
"بی رنگ" می مانند،
و بی صدا می روند... 🌿🌿
#تلنگر
#انسان_خوب
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🗝یادگیری خود را متحول کنیم📝
1️⃣1️⃣سختترین امتحان زندگی؛ بذل و بخشش از مال است.
2️⃣1️⃣اگر از فرصتها مانند شب امتحان، بهره ببریم؛ موفقیت خود رار تضمین کردهایم.
3️⃣1️⃣نزدیکترین راه به هدف، بهره بردن از تجربههاست.
4️⃣1️⃣قبل از هر کاری با آزمایش، از هدر رفتن وقت و سرمایهها جلوگیری کنید.
5️⃣1️⃣کلید رسیدن به هدف درک تجربههاست پس با کسب تجربه هدفهایمان را سامان دهیم.
6️⃣1️⃣بزرگترین مانع موفقیت، تردید در برنامههاست پس با گامهای محکم، تردیدها را در هم بشکنید.
7️⃣1️⃣با گفتگوهای علمی و با گفتارهای معنوی، آرامش خود را بیشتر کنید.
8️⃣1️⃣استاد و دوست راستگو، ما را به اهدافمان نزدیک میکنند پس در انتخابشان بیشتر دقت را نمایید.
9️⃣1️⃣آموزش را با تقویت حافظه به کمال برسانیم.
0⃣2️⃣مطالب آموزشی را در حد فهم مخاطب مطرح کنید.
#مشاوره
#مهارت_یادگیری_2
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
💠 وقتی زنِ خانه قهر یا لج بازی میکند اصلا نباید انتظار داشته باشد که عکسالعمل شوهرش طبق میل او باشد. زیرا درست برعکس انتظار زن، مرد خودش را کنار میکشد و مثل همسرش رفتار میکند.
💠 زمانی که یک زن فکر میکند شوهرش باید از او معذرت خواهی کند نباید با سکوت و یا رفتار خشمآلود، نارضایتی خود را نشان دهد.
بلکه باید با شوهرش حرف بزند، مشکلش را با او در میان بگذارد و به او بگوید که چه موضوعی او را ناراحت کرده است.
💠 هنگام در میان گذاشتن مشکل خود با شوهرتان، داد و قال نکنید، منطقی حرف بزنید، ابتدا چند جملهای که مانع گارد گرفتنش میشود بگویید تا بتوانید گفتگویی مفید و مثبت داشته باشید.
🌿 مثلاً بگویید: من به کمکت نیاز دارم، میدونم که میتونی مشکلمو مثل همیشه حل کنی، خوبیهای زیادی داری ولی سر یک قضیه از دستت ناراحتم و ....
💠 به هیچ وجه، در ابراز نگرانی خود مبالغه نکنید مثلاً نگویید تو اصلاً به فکر من نیستی، تو هیچ وقت درکم نمیکنی، تو همیشه این کار رو تکرار میکنی و ....
🗯️ چرا که مبالغهگویی در ابراز ناراحتی (گرچه حق با شما باشد) عامل تشنّج و مشاجرهی بیشتر است و مردها را از کوره به در میکند.
#همسرانه
#تکنیک_مدیریت_قهر
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨
🎞️تولیدگر : جناب آقای محمود باغی
#نکته_ناب
#کلام_نور
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🗯️﷽🗯️
امروز، مردانگی را در شانه های نحیف زنی دیدم که چند گونی آرزو، ناامیدی و غرور له شده را به دوش می کشید تا سفره اش خالی از نان شب و پر از اشک حسرت نباشد.
امروز، ایمان واقعی را در وجود زنی یافتم که نگاه ترحم دیگران را به جان خرید تا حراج تن، به آغوش کسی نزند.
امروز، رد رنج نداری را در قدمهای خسته ی آدمی دیدم که زیر نگاه تاسف رهگذران محو می شد.
امروز، فهمیدم عرق شرم، برای شستن این همه خفت، نایاب است.
✍️ به قلم : سرکارخانم فاطمه شفیعی
#تلنگر
#مردانگی
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿
🌿﷽🌿
زیر یک صخره ی کوچک پنهان شده بودند و عین بید می لرزیدند.
کوکو به آنان نزدیک و نزدیکتر شد.
همانطور که به سمت صخره می رفت سنگی از زیر پایش در رفت و به پایین سقوط کرد.
جوجه تیغی مادر، با دلهره، فرزندانش را در آغوش کشید و فریاد زد : به ما رحم کن، بچه های من کوچیکن، تو رو به خدا از جونمون بگذر.
صدای گریه ی بچه جوجه تیغی ها بلند شد.
کوکو بالهایش را باز کرد و با نگرانی گفت: منم، کبوتر سفید، با شما کاری ندارم. ببخشید انگار شما رو ترسوندم.
مادر از شدت اضطراب و استرس بیهوش شده بر زمین افتاد.
کوکو سریع به سمت رودخانه پرواز کرد. در نوک کوچکش مقداری آب برداشت و به بالای صخره برد و روی صورت مادر جوجه ها ریخت. تا مادر به هوش آمد، بچه هایش را صدا زد : تیغک... تیغو... مادر کجایید؟؟
بچه ها از شوق، حال خوب مادرشان، فقط گریه می کردند.
کوکو به مادر رو کرد و گفت : چرا این همه ترسیدید؟؟ چه اتفاقی براتون افتاده؟؟
مادر جوجه ها گفت : در جنگل ما زمانی، شیر مهربونی پادشاهی میکرد. ولی حیوونای جنگل گفتن، جنگل امن و امانه، نیازی به وجود یه شیر پیر نیس. فقط الکی اسم سلطان رو یدک میکشه.
بالاخره یخ روز تخت سلطنتش رو خراب کردن و اون هم دید دیگه جایی بین حیوونای جنگل نداره، از این جا گذاشت و رفت.
سپس آهی کشید، از گوشه چشمش اشکی سُر خورد و روی تیغ هایش چکید و هزار قطره شد.
سپس ادامه داد : چند ماه اول، متوجه نبودنش نشدیم. ولی با اومدن یه ببر تیزدندون و بسیار خونریز، همه چیز عوض شد.
مادر به اینجای کلامش که رسید. از روی زمین خودش را بلند کرد. آغوشش را باز کرد و بچه هایش را به سینه اش چسباند و گفت: تا حالا خیلی از حیوونای جنگل رو کشته. از دستش مدام در حال فراریم.
الانم به خاطر همین اومدم اینجا تا به بچه هام صدمه نزنه.
کوکو که از این اتفاق بسیار ناراحت شده بود به مادر جوجه ها گفت : چرا چنین کاری کردید؟ جنگل بدون حاکم دوام نمیاره. شیر رو باید بر گردونید.
مادر گفت : آخه چطوری؟؟ ما خیلی باهاش بد رفتاری کردیم. اون دیگه برنمیگردی.
کوکو لبخند زد و گفت: پادشاه واقعی، هیچ وقت حیوونایی رو که بهش نیاز دارن رها نمیکنه، فقط....
مادر جوجه ها سریع جلوی کوکو زانو زد و با شوق گفت: فقط چی؟؟
کوکو ادامه داد: فقط باید بدونه که میخواید برگرده.
مادر جوجه ها دست بچه هایش را گرفت و گفت: میرم تموم حیوونای جنگل رو خبر میکنم و می خوام که باهم بریم سراغ شیر.
اونام خستن و خیلی ترسیدن، حتماً به یاد خوشی های گذشته و روزای خوب بودن شیر، قبول میکنن. من برش میگردونم، یعنی ما برش میگردانیم.
مادر جوجه ها از آنجا دور شد.
کوکو رفتنش را نگاه میکرد و در دلش میگفت: حیوونای جنگل، کار درست همینه. باید برید سراغ نجات دهندتون، تا غصه ها، بیماری ها و قتل و غارت هاتون تموم بشه، دنیای بدون صاحب، فقط یه ویرونس.
بعد نفس عمیقی کشید و ادامه داد : ولی نمیدونم چرا درویش پیر و آدمهای مثل اون هنوز این رو نفهمیدن. بهتره برگردم الان درویش دنبالم میگرده.
بعد هم بال گشود و تا می توانست از جنگل بی پادشاه دور شد.
✍️ به قلم : سرکارخانم آمنه خلیلی
#داستانک
#جنگل_بی_پادشاه
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿
🧚♂️﷽🧚♂️
🔸وقتی با خدا حرف می زنی
هیچ نفسی هدر نمی رود
🔹وقتی منتظر خدا باشی
هیچ لحظه ای تلف نمی شود
🔸وقتی به خدا اعتماد کنی
هرگز شکست را نخواهی دید
🗯️با خدا هیچ چیز را از دست نخواهی داد...
#حال_خوب
#خدا
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚♂️﷽🧚♂️
💭 رفتارهایی که باید پدر و مادر ترک کنند.
#کلیپ_تصویری
#تربیت_فرزند
#رفتار_نادرست_والدین
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
﷽
💠 هنگامی که با همسر خود بیرون منزلید نشان دهید که از بودن کنار او خوشحال هستید!
💠 گاه به دور از چشم دیگران دست او را بگیرید، به او لبخند یا چشمک بزنید و هیچگاه در جمع، همسرتان را تحقیر نکنید.
💠 بعداً از اینکه همسرتان در مهمانی، فلان توجّه خاص و شیرین را به شما داشت از او تشکّر ویژه کنید تا برای تکرار آن در دفعات بعدی انرژی داشته باشد.
#همسرانه
#محبت_بیرونی
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🧚♂️﷽🧚♂️
کودکانه، بزرگ باش:
بیکینهقهرکن.
زود آشتی کن.
خیلی راحت ببخش.
و بیادعا دیگران را دوستبدار.
#تلنگر
#بزرگی
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄