eitaa logo
🚩 {ترک گناه1} 🏴
2.5هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
8.9هزار ویدیو
124 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آیا می توانند باعث گناه و خود شوند؟ ✅ از پیامبر بزرگ اسلام (ص) نقل شده است که فرمودند: مؤمنان در روز آن گاه که زمان حسابرسی خلایق می رسد حاضر می شوند. خدای تعالی به جبرئیل می فرماید: اینان را به وارد کن؛ کودکان بر دروازه های بهشت می ایستند و از پدران و مادران خود سؤال می کنند. خازن بهشت به آنان می گوید: آنان مثل شما نیستند و گناهان و خطاهایی دارند که باید از آن بازخواست شوند. کودکان صدای خود را با بلند می کنند؛ پس خدای تعالی می فرماید: ای جبرئیل این چه صدای گریه و زاری است که بلند شده است؟ جبرئیل عرض می کند: خدایا! تو خود از من داناتری، اینان کودکان مؤمنان هستند و می گویند ما وارد بهشت نخواهیم شد تا زمانی که و ما وارد بهشت شوند. پس خدای تعالی می فرماید: ای جبرئیل در میان جمع وارد شو و دست پدران و مادران آنان را بگیر و همراه کودکان وارد بهشت کن. 📚 محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص390 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔻بهترین راه های کنترل غریزه برای کسی که شرایط ازدواج ندارد چیست؟ جنسی از نیرومند ترین غرایز در وجود انسان است که خداوند آن را در وجود وی قرار داده و اهداف و مصالح خاصی نیز بر آن مترتب است. در مجموع اگر کسی به زن نداشتن به گناه می افتد، بر او واجب است ازدواج کند. در بسیاری مواقع عدم امکان ازدواج مشکل بودن آن، از طرف خودمان است، یعنی دختران یا پسرانی که می خواهند کنند، سخت گیری های بی موردی دارند که با توجه به اهمیت این مسئله باید شده و آرزوها و خواسته ها را کمتر نمایند. بعضی از مربوط به فرهنگ جامعه است یا از طرف و و خواسته های غیر منطقی که دارند، می شود و یا به نوعی در ذهن اشخاص القا می شود که رفع این مسائل نیز نیاز به تلاش جوانان دارد تا زمینه های مناسب و مساعد را آماده سازند. در هر حال جوانان هستند که باید برای خود چاره ای بیندیشند که آیا خویش را تسلیم با همه عواقب و دور شدن از رحمت الهی کنند، یا این که زمینه و شرایط ازدواج را فراهم آورندو یا اگر در مدتی که این زمینه فراهم نیست، و را پیشه سازند، در عین حال که به ایجاد زمینه و آمادگی هستند. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ●━━━━━━─────── ● °•| @tarkgonah1 |•° ●
Aron Afshar ~ Musico.IRAUD-20220106-WA0055.mp3
زمان: حجم: 5.95M
Aron Afshar - Madar (320).mp3 🌷✨ 😍 سالروز ( س) همه بزرگواران و و رو خدمت مادران و زنان ڪانال تبریڪ عرض میکنم❤️🌹 eitaa.com/joinchat/1770192901Ce11a98fb87
❤️ « سلام‌الله‌علیها » فرمودند: 🍀 الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ أقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ؛ 🍃 همیشه در خدمت و پای بند او باش، چون "بهشت زیر پای مادران" است و نتیجه آن نعمت‌های بهشتی خواهد بود.👌 📖 کنزل العمّال/ج 16/ص 462/ح 45443
شک ندارم اگر حجابی والاتر از چادر وجود داشت، حضرت زهرا(س) که سرور زنان عالم است آنرا به سر میکرد مطمئن هستم که ؛ پوشش سروران است آیین را ازانتخاب میشود فهمید❤️ @tarkgonah1
اخ.. چادرای خونیو.. این قصه رو قبلا ی جایی شنیدم :)!🙂💔
✍️ 🌱 ‹🌸 پیامبر مهربانیﷺ›. ♦️هر که دوست دارد،عمرش طولانی و روزی‌اش زیاد شود، ♦️به مادر خود محبت کند.☺️🌸 🌱
الجَنَّةُ‌تَحتَ‌اَقْدامِ‌الاُمَّهـات💚✨ بهشت‌زیر‌پای‌مادران‌است(꧇ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین بخاطر سال سیستم عصبیش مختل شده💔😔 قدرمادراتون بدونید ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای بحالِ وای بحال هایی که نمیگذارن یا کنند، چون نمیتونن درکش کنن. ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
🌱قال الصادق (علیه السلام): "بر الوالدین من حسن معرفة العبد بالله اذ لا عبادة اسرع بلوغا بصاحبها الی رضی الله من حرمة الوالدین المسلمین لوجه الله تعالی." امام صادق(علیه السلام) فرمود: به و نشانه شناخت شایسته بنده خداست. زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر انسان را به خدا نمی رساند. «📚بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۷۷»
🚩 {ترک گناه1} 🏴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت  صدوبیستم گیج شده بود. شاید هم بخاطر حفظ آرامش علی نباید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت  صدوبیست_ویکم ولی با این حال همه میدونستن به وقتش فاطمه کوتاه بیا نیست.بخاطر همین دقت شون بیشتر شد. یک سال گذشت. دختر علی و فاطمه به دنیا اومد. اسمشو {زینب} گذاشتن.چهره ش شبیه علی بود.حاج محمود به مناسبت تولد زینب،یه آپارتمان بهشون هدیه داد.سه دانگش به نام افشین مشرقی و سه دانگش به نام فاطمه نادری. حاج محمود میتونست حتی قبل ازدواج شون این هدیه رو بهشون بده ولی میخواست بچه هاش راحت طلب نباشن. به امیررضا و محدثه هم بعد تولد اولین بچه شون یه آپارتمان هدیه داد. اون روزها بهترین روزهای زندگی علی بود.زندگی علی با فاطمه هرروز شیرین تر از روز قبل بود.فاطمه از وقتی شده بود،عاشق تر و عاقل تر شده بود. رابطه ش با خدا عمیق تر و عاشقانه تر شده بود. دخترشون سینه خیز میرفت، علی و فاطمه با ذوق تشویقش میکردن. زینب غذا میخورد،دوتایی ذوق میکردن. چهار دست و پا میرفت،دوتایی قربان صدقه ش میرفتن. زینب وسط هال نشسته بود، و با اسباب بازی هاش بازی میکرد.علی روی مبل نشسته بود و نگاهش میکرد. فاطمه با سینی چایی،کنارش نشست و به علی خیره شد.علی با لبخند نگاهش کرد و گفت: _دخترتو ببین چکار میکنه. ولی فاطمه به علی نگاه میکرد. -علی،ازت ممنونم،بخاطر زندگی خوبی که برام ساختی.کنار تو زندگی خیلی خوبی دارم.تو همون همسری هستی که همیشه از خدا میخواستم.یه مرد واقعی..تو هم همسر خیلی خوبی هستی،هم پدر خیلی خوبی هستی. شب شهادت امام محمد باقر(ع) بود. طبق معمول علی و فاطمه و زینب با هم به هیئت رفته بودن.برای کمک تا آخرشب مونده بودن. تو مسیر برگشت زینب آب خواست. علی کنار خیابان توقف کرد.از ماشین پیاده شد و به سوپر رفت. تازه وارد مغازه شده بود که ماشینی چند متر جلوتر،رو به روی بنر بزرگی که به مناسبت شهادت زده بودن،ایستاد.شیشه های ماشین پایین رفت و صدای بلند موسیقی تندی تو فضا پیچید.دو پسر و یه دختر پیاده شدن و شروع به کردن. فاطمه سریع پیاده شد، و سمت دختر رفت.صحبت میکرد که یکی از پسرها از پشت فاطمه رو هل داد. فاطمه که انتظارشو نداشت نتونست تعادل شو حفظ کنه و با سر محکم زمین خورد.زیر سرش پر خون شد. علی از مغازه بیرون اومد. خانمی رو دید که زمین خورده و دو پسر بالا سرش ایستادن. به سرعت سمت شون رفت. دختر و پسرها فرار کردن. وقتی متوجه حال خانم شد،خواست فاطمه رو برای کمک صدا کنه ولی جای خالی فاطمه رو دید...از فکر اینکه اون خانم،فاطمه باشه،لحظه ای قلبش ایستاد...با قدم های لرزان نزدیک رفت. وقتی صورت فاطمه رو دید نفسش حبس شد..با زانو کنارش افتاد...صدای گریه زینب از ماشین شنیده میشد. چند نفری جمع شدن. یکی با آمبولانس تماس گرفت.خانمی زینب رو بغل کرد و سعی میکرد آرومش کنه. روی صندلی بیمارستان نشسته بود.مات و مبهوت...پرستاری نزدیک شد. -آقا ... آقا!! علی سرشو بلند کرد.پرستار گفت: _کسی هست که بیاد دخترتون رو ببره.همش گریه میکنه.بچه گناه داره. تازه یاد زینب افتاد.... بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» 🌸🌸🌸🌸🌸