eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.4هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
29.2هزار ویدیو
79 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞📽 آیا زن و شوهر در جهان پس از مرگ نیز می توانند باهم باشند و یکدیگر را اختیار کنند؟ ؟ 👇👇👇 @Tarkgonahan
هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟ یوسف گفت: فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت. روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم... خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم... ‌ 👇👇👇 @Tarkgonahan
🦋روزی سقراط حکیم معروف یونانی مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست؛ علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم ... سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت کننده است!! سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود! سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم ... سقراط گفت : همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند!! پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است! 👇👇👇 @Tarkgonahan
آیت الله بهجت فرمودند: ✨مرحوم دربندی در حرم کربلا خطاب به امام حسین عرض می کرد:((به حق مادرت زهرا، از شمر شفاعت مکن)) از ایشان پرسیدند:مگر حضرت از شمر هم شفاعت می کند.؟ جواب می داد:امکان دارد زیرا اینها مظهر رحمت پروردگارند. ✨ در محضر آیت الله بهجت ج1 ص128 👇👇👇 @Tarkgonahan
استاد عالی @eshgekhodayi (4)_289885471863996983.mp3
1.6M
و دوباره یک سخنرانی کوتاه و عالی از استاد عالی👌 گفتگوی سلیمان و مورچه در قرآن که اشک حضرت سلیمان رو درآورد پیشنهاد دانلود👌👌👌 👇👇👇 @Tarkgonahan
💠اگر میخواهید کافر نمیرید این روایت رو بخونید💠 ✅ خیلی‌ها مومن هستند ولی هنگام مرگ ایمان خودشون رو از دست میدن و کافر میمیرن: 🌷 امام صادق‌ (ع) میفرمایند: تمام‌ كسانيكه‌ در آستانۀ مرگ‌ قرار میگيرند، إبليس‌ يكی از‌ مأمورین خود را امر میکند كه‌ بنزد او برود و او را وادار به‌ كفر كند و آنقدر در دين‌ او تشكيك‌ كند و او را به‌ شبهه‌ و شكّ اندازد تا آنكه‌ بدون ایمان جانش‌ خارج‌ شود. اما هر كسيكه‌ مؤمن‌ باشد و ایمان با جانش آمیخته باشد، شيطان‌ بر او غلبه‌ نمیكند و شبهات بر او أثر نمیکند‌. ☑️بنابراين‌ هر وقت‌ شما بر بالين‌ افراد محتضر از مؤمنين‌ حاضر میشويد، به‌ آنها شهادتین را تلقين‌ کنید و یاریشان کنید تا به‌ توحيد و نبوّت‌ شهادت دهند و جان‌ بسپارند. 📕اصول كافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 123 ✅ فقط ایمان داشتن مهم نیست، بلکه باید ایمان در وجودمان محکم بشه، و الا اگه سست باشیم و ایمان در وجودمان راسخ نشه، ممکنه لحظه آخر کافر از دنیا بریم، پس در ایمان داشتن به حداقل ها کفایت نکنیم. 👇👇👇 @Tarkgonahan
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا گاهی هر کاری میکنیم دعایمان مستجاب نمی شود؟؟؟ 👇👇👇 @Tarkgonahan
✍ امام محمد باقر (ع) خطاب به جابر بن یزید جُعفی می‌فرمایند: ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت می‌کنم.. 💠اگر مورد ستم قرار گرفتی، 👈تو ستم نکن 💠اگر به تو خیانت کردند، 👈تو خیانت نکن 💠 اگر تو را تکذیب کردند، 👈تو خشم نگیر 💠اگر تو را ستایش کردند، 👈 تو دلخوش نشو 💠 و اگر تو را سرزنش کردند، 👈 تو دلگیر مشو 💥بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن! اگر دیدی آنچه می‌گویند راست است، خود را اصلاح کن. و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثواب‌ها ی او به تو میدهند و ازگناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار می‌دهند» 📚بحارالأنوار، جلد۷۵، صفحه۱۶۲ 👇👇👇 @Tarkgonahan
عجب از آدمی، که نشانه‌هایت را می‌بیند و انکارت می‌کند و عجب از تو که انکارش را میبینی و مهربانی میکنی ... 👇👇👇 @Tarkgonahan
قسمت : خستگی ناپذیر اوايل سال پنجاه ونه بود. هرروز درگيري داشتيم. مخالفين جمهوري اسلامي هرروز در گوشه اي از مرزهاي ايران،آشوب برپا مي کردند. پس از کردستان و گنبد و سيستان، اين بار نوبت خوزستان بود. گروه خلق عرب با حمايت بعثي هاي عراق اين منطقه را ناامن کردند. شاهرخ که به منطقه خوزستان آشنا بود، به همراه تعدادي از بچه ها راهي شد. غائله خلق عرب مدتي بعد به پايان رســيد. رشادت هاي شاهرخ درآن ايام مثال زدني بود. هنوزمشــکل خوزســتان حل نشــده بود که دوباره درمناطق غربي کشور درگيري ايجاد شد. به همراه شاهرخ و چند نفر از دوستان راهي قصرشيرين شديم. اينبار وضعيت بــه گونه اي ديگربود. نيروهاي نفوذي عراق همه جا حضورداشــتند. درهمه اســتان کرمانشــاه همين وضعيت بود. هيچ رســتوراني به ماغذا نمي داد. هيچ مسافرخانه اي به بچه هاي انقلابي جا نمي داد. نيروهاي نفوذي عراق به راحتي از مرز عبور مي کردند و سلاح و مهمات را به داخل خاک ايران منتقل مي کردند. آن ها به چندين پاســگاه مرزي نيز حمله کرده و چندين نفر را به شهادت رساندند. محل اســتقرار ما مسجدي در قصرشــيرين بود.بيشترمواقع به اطراف مرزمي رفتيم. آنجا سنگر مي گرفتيم و در کمين نيروهاي دشمن بوديم. جنگ رسمي عراق هنوز آغاز نشده بود. نيمه هاي شــب از سنگر کمين برگشتيم. آنقدر خسته بوديم که در گوشه اي ازمســجد خوابمان برد. دو ســاعت بعد احساس کردم کسي مرا صدا مي کند. روحاني مسجد بود. بچه ها را بيدار مي کرد براي نماز جماعت صبح بلند شــدم. وضو گرفتم ودر صف نماز نشستم. روحاني بار ديگر شاهرخ را صــدا کرد. اين بارهم تکاني خورد و گفت: چشــم حاج آقا چشــم! اما خيلي خسته بود. دوباره به خواب رفت! نماز جماعت صبح آغاز شــد. فقط شــاهرخ در کنار صف جماعت خوابيده بود. رکعت دوم بوديم که شــاهرخ از خواب پريد. بلافاصله بلند شد. کنار من در صف جماعت ايستاد و بدون وضوگفت: االله اکبر!! درنمازهم چرت مي زد و خميازه مي کشــيد. نماز تمام شد. شاهرخ همان جا کنار صف دراز کشــيد و خوابيد! نمازيک رکعتــي، بدون وضو، حالا هم که صداي ُخرو پُف او بلند شده. همه بچه ها مي خنديدند. صبح فردا وقتي ماجراي نماز صبح را تعريف کرديم چيزي يادش نمي آمد. ً اصــلا يــادش نبود که نماز خوانده يــا نه! اما گفت: خدا خــودش مي دونه که ديشــب چقدر خســته بودم. بعد ادامه‌داد: همه چي دست خداست. اگه بخواد همون نماز يک رکعتي بدون وضوي ما رو هم قبول مي کنه! ٭٭٭ شهريور پنجاه ونه آمد تهران. مادر خيلي خوشحال بود. بعد ازماه ها فرزندش را مي ديد. يک روز بي مقدمه گفت: مادر، تا کي ميخواي دنبال کار انقلاب باشي، سن تو رفته بالاي سي ســال نميخواي ازدواج کني؟! شاهرخ خنديد و گفت: چرا، يــه تصميم هائي دارم. يکي از پرســتارهاي انقلابي ومومن هســت که دوســتان معرفي کردند. اســمش فريده خانم وآدرســش هم اينجاســت. بعد برگــه اي رادادبه مــادرو گفت: آخرهفته ميريم براي خواســتگاري، خيلي خوشحال شديم. دنبال خريد لباس و... بوديم. ظهر روز دوشــنبه سي ويکم شهريور جنگ شــروع شد. شاهرخ گفت: فعلا صبر کنيد تا تکليف جنگ روشن بشه ویژه مسابقه👇👇👇 @asabeghoon_shahadat