4_5931624430215102471.mp3
3.48M
استاد عالی
#کمک ها و #نعمتهای خدا
در زندگی اتفاقی نیست...
خدا با توست...
یک فایل امید بخش و عالی
از استاد عالی👌
👇👇👇
@Tarkgonahan
🌸🍃🌸
🍃💝
🌸
#دعــــاے_مـــادر...
🔸روزی از ابوسعید ابوالخیر سؤال کردند این حُسن شهرت را از کجا آوردی؟
ابوسعید گفت شبی مادرم از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب آوردم.
🔹وقتی به کنارش رفتم، خواب، مادر را در ربوده بود؛دلم نیامد که بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا صبح.
🔸مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی کاسه آب را در دستان من دید، پی به ماجرا برد و گفت فرزندم، امیدوارم که نامت عالم گیر شود.
🔹بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر میداند.
📚منبع تذکره الاولیاء، عطار نیشابوری
👇👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎پاداش ترک شهوت ( فوق العاده )
💢باید فیلترها در درون خود آدم قرار بگیره؟
🎤 استاد علی اکبر رائفیپور
👇👇👇
@Tarkgonahan
🌹🍃
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرڪدام ڪيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟
ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دڪل ڪشتي آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود ڪه درڪمال تعجب پرنده اي طنابے بزرگ به طرف ما رها ڪرد. و با آن قسمتهاي آسيب ديده ڪشتي را بستيم و نذر ڪرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم حضرت داوود رو به آن زن ڪرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش ڪن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست.
خالق من بهشتي دارد،
«نزديڪ زيبا و بزرگ»،
و دوزخي دارد به گمانم «ڪوچک و بعيد»
و در پي دليلي ست ڪه ببخشد ما را،
گاهي به بهانه ے دعايي در حق ديگري...
شايد امروز آن روز باشد
👇👇👇
@Tarkgonahan
ghabr.hoseini_721038705925554360.mp3
2.82M
📡علت #عذاب_قبر چه چیزی است
👇👇👇
@Tarkgonahan
✍اگر دعایت به اجابت نرسید مواظب این سه حالت باشید :
➊مأیوس نشوی از رحمت خدا زیرا به اجابت نرسیدن دعا ممکن است به سبب گناهان تو باشد که مانع اجابت است پس در صدد رفع آن باش با توبه و تهذیب نفس
➋ترک دعـا نکن
➌راضی باش به تقدیر الهی تا همان رضای تو باعث اجابت دعایت بشود.
🍃امام حسن علیه السلام می فرماید:
"من ضامنم از برای کسی که در قلب او چیزی خُطور نکند بجز رضای وخوشنودی به قضای خدا این که دعا کند پس مستجاب شود"
📚 گنـــج های معنوی
👇👇👇
@Tarkgonahan
🌸🍃🌸
🍃💝
🌸
⚜ ذکر صالحین ⚜
#جمـــلات_نـاب
#آموزنده
🔻سه تجارتی که در آن خـسـارتـی نـیـسـت...
🔸تلاوت قرآن
🔹نماز خواندن
🔸انفاق کردن
🔹الله متعال میفرماید:
«کسانی که کتاب الله (قرآن را) میخوانند
🔸و نماز را پا برجای میدارند
🔹و از چیرهائی که بدیشان دادهایم، پنهان و آشکار، انفاق می کنند،
🔸آنان چشم امید به تجارتی دوختهاند که هرگز بیرونق نمیگردد و از میان نمیرود» (فاطر/29)
👇👇👇
@Tarkgonahan
26.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به حساب خود برسید قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی کنند!!!
کلیپی تکان دهنده
ای ارحم الراحمین بر ما گناهکاران رحم بفرما
👇👇👇
@Tarkgonahan
🍃🌹
روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:
خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.
مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود
👇👇👇
@Tarkgonahan
پیامبر اکرم فرمودند :
عزرائیل روزی پنج نوبت همه ی انسان ها را...
به هنگام نماز های پنج گانه نظارت می کند.
اگر شخص ازکسانی است که بر نماز دراین وقت مواظبت دارد؛
خود ملک الموت هنگام مرگ ٬شهادتین را به او تلقین می کند و...
شیطان را از او دور می سازد.
👇👇👇
@Tarkgonahan
🌹 شناخت مرگ🌹
حضرت آیت الله جوادی آملی :
سِرّ اين كه انسان از مرگ ميترسد براي اينكه از بعد از مرگ اطمينان ندارد ، وگرنه آنها كه از بعد مرگ مطمئناند كه آمادهٔ مردنند.
مرگ چيزي نيست كه انسان را نابود كند.
مرگ درّه نيست كه انسان در درّه مرگ بيفتد و سقوط كند.
مرگ پل است.
آن كه خيال مي كند مرگ درّه است و انسان با مرگ در ته درّه مي رود و نابود مي شود ، از مرگ مي ترسد.
ولي آنكس كه بداند مرگ قنطره و پل است كه انسان را از جاي بد به جاي خوب مي رساند كه وحشتي از مرگ ندارد.
🍀 پس معيار ترس از مرگ يا علاقه به مرگ آن است كه انسان از بعد از مرگ مطمئن باشد.
👇👇👇
@Tarkgonahan
طاووس یمانی می گوید:
کنار کعبه رفتم مردی را دیدم زیر ناودان خانه خدا نماز می خواند و دعا می کند و اشک می ریزد. نزد او رفتم، دیدم امام سجاد علیه السلام است، گفتم:
یابن رسول الله! شما را در چنین حال می بینم با اینکه دارای سه امتیاز مهم هستی که هر کدام از آنها مایه امید و نجات است:
1. فرزند پیامبر هستی.
2. شفاعت جدت شامل حال شما است.
3. مشمول رحمت الهی می باشی.
حضرت فرمود:
اما فرزند پیامبر بودنم امیدوار کننده نیست. زیرا خداوند می فرماید:
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ
ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﺷﻮﺩ ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﻪ ﻣﻴﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﻱ ﻭ ﻧﺴﺒﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻨﺪ ;(١٠١مومنون)
شفاعت جدم نیز مایه امید نمی باشد زیرا خداوند می فرمایید: وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ
ﻭ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﺩ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ.(٨٢انبیاء)
پیامبر شفاعت نمی کند مگر اشخاص نیک را بنابراین شفاعت مرا از خوف خدا ایمن نمی کند
و اما در مورد رحمت پروردگار قرآن می فرماید:
إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ (٦٥ اعراف)
رحمت خدا شامل حال نیکوکاران است، من نمی دانم از نیکوکارانم، یا نه.(منظور مقام عالی عصمت است)
نتیجه اینکه باید امیدوار بود اما در کنار ایمان و عمل صالح.
📗القرآن یواکب الدهر ج 2 ص 18
گناه شناسی،قرائتی ص161
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
👇👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حوادث تلخ و کیفر گناهان
✨استاد انصاریان
👇👇👇
@Tarkgonahan
#تلنگر
می دونی کی ازچشم #خدا میوفتی؟؟!!¿¿¡¡.....
اونموقع که #امام_زمان
به خاطر *گناه* تو سرشو
بندازه پایین..💔
ولی تو...
انگار نه انگار...😔😔
ْ
👇👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا برای مرگ مهیا شده ایم؟؟؟
آیا حساب هامون رو تسویه کردیم؟؟؟
کلیپی زیبا با نوایی دلنشین
👇👇👇
@Tarkgonahan
📚 داستان جوان گناهكار
«ملا فتحاللَّه كاشانى» در تفسير منهج الصادقين، و «آيت اللَّه كلباسى» در
كتاب انيس الليل نقل كرده اند:
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.
مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و
محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار
و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از
گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و
كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟» .
👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چه در پیش است؟
همراهی اعمال بد در عالم برزخ 🔴
👇👇👇
@Tarkgonahan
هدایت شده از السابقون الشهادت
قسمت هشتم: ظاهر و باطن
درپس هيکل درشت و ظاهر خشني که شاهرخ داشت، باطني متفاوت وجود
داشت که او را از بسياري از هم رديفانش جدا ميساخت.
هيچگاه نديدم که درمحرم وصفر لب به نجاست هاي کاباره بزند. ماه رمضان را
هميشه روزه ميگرفت و نماز ميخواند. به سادات بسيار احترام ميگذاشت.
يکي ازدوســتانش ميگفت: پدرومادرش بســيار انســانهاي باايماني بودند.
پدرش به لقمه حلال بســياراهميت مي داد. مادرش هم بسيارانسان مقيدي بود.
اينها بي تاثير در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
قلبي بسيار رئوف ومهربان داشت. هرچه پول داشت خرج ديگران ميکرد. هرجائي
که ميرفتيم،هزينه همه را او مي پرداخت. هيچ فقيري رادست خالي ردنميکرد.
فراموش نمي کنم يکبارزمســتان بسيار ســردي بود. با هم در حال بازگشت
به خانه بوديم. پيرمرد درشــت اندامي مشــغول گدائي بود واز سرما ميلرزيد.
شاهرخ فوري کاپشن گران قيمت خودش رادرآورد وبه مرد فقيرداد. بعد هم
دست هاي اسکناس از جيبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد.
پيرمرد که از خوشحالي نميدانست چه بگويد، مرتب ميگفت: َجوون، خدا
عاقبت به خيرت کنه!
صبــح يکي ازروزها باهم به کاباره پــل کارون رفتيم. به محض ورود، نگاه
شاهرخ به گارسون جديدي افتاد که سربه زير، پشت قسمت فروش قرار گرفته
بود. با تعجب گفت: اين کيه، تا حالا اينجا نديده بودمش؟!
در ظاهرزن بســياربا حيائي بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به اين کار
مشغول شود.
شاهرخ جلوي ميز رفت وگفت: همشيره،تاحالانديده بودمت،تازه اومدي اينجا؟!
زن، خيلي آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم.
شــاهرخ دوباره با تعجب پرســيد: تواصلا قيافه ات به اينجور کارهاواينجور
جاها نميخوره، اسمت چيه؟ قبلا چيکاره بودي؟
زن در حالي که سرش را بالا نميگرفت گفت: مهين هستم، شوهرم چند وقته
که مُرده، مجبور شدم که براي اجاره خانه و خرجي خودم و پسرم بيام اينجا!
شــاهرخ، حســابي به رگ غيرتش برخورده بود، دندان هايش را به هم فشار
ميداد، رگ گردنش زده بود بيرون، بعد دستش را مشت کردومحکم کوبيد
روي ميزو با عصبانيت گفت: اي لعنت براين مملکت کوفتي!!
بعد بلند گفت: همشــيره راه بيفت بريم، شــاهرخ همينطور کــه از در بيرون
ميرفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود برميگردم!
مهين هم رفت اتاق پشــتي و چادرش را ســرش کردوبا حجاب کامل رفت
بيرون. بعد هم سوار ماشين شاهرخ شد و حرکت کردند.
مدتي ازاين ماجرا گذشــت. من هم شــاهرخ را نديدم، تا اينکه يکروزدر
باشگاه پولاد همديگر راديديم. بعد از سلام وعليک، بي مقدمه پرسيدم: راستي
قضيه اون مهين خانم تو چي شد؟!
اول درست جواب نميداد، اما وقتي اصرار کردم گفت:
دلم خيلي براشــون ســوخت، اون خانم يه پسر ده ســاله به اسم رضاداشت.
صاحــب خونه به خاطر اجــاره، اثاث ها رو بيرون ريخته بــود. من هم يه خونه
کوچيک تو خيابون نيروهوائي براشون اجاره کردم. به مهين خانم هم گفتم: تو
خونه بمون و بچهات رو تربيت کن، من اجاره و خرجي شما رو ميدم!!
@asabeghoon_shahadat
°•﷽•°
#الی_الحبیب...
#قسمت_پنجم
🔵حبیب تشکیلاتی
تصویربازبشهلطفاً.↻
#ما_ملت_امام_حسینیم 💪🏻
#محرم 🕯
#صلوات 🌺
👇👇👇
@Tarkgonahan
﷽
🎙|…#خطبه_منا
💌امامحسینعلیهالسلاممیفرمایند
مردانمومنوزنانمومن...😍
تصویربازبشهلطفاً.📲
#ما_ملت_امام_حسینیم ✌️🏻
#محرم 🏴
#صلوات ✨
👇👇👇
@Tarkgonahan
﷽
#واجب_فراموش_شده 😭
امامحسینعلیهالسلام:
همانامنبرایاصلاحامتجدم
وامربهمعروفونهیازمنکرقیامکردم.💞
تصویر باز بشه لطفا.
#ما_ملت_امام_حسینیم ✊
#محرم 🏴
#صلوات
👇👇👇
@Tarkgonahan
🍃🌹﷽🌹🍃
🧚♂سرگذشت #ارواح در عالم برزخ 🧚♀
🍀 قسمت یازدهم 🍀
◾️پس از مدتی به عبور گاه باریکی رسیدیم که دو طرف آن را پرتگاههای هولناکی احاطه کرده بودند.
🌹 نیک که گویا منتظر سوال من بود، رو به من کرد و گفت: این پرتگاههای وحشت آور، "درههای ارتداد"هستند که برای رسیدن به کف آن به حساب دنیا، سالها راه است.
🔥در کف آن هم، کورههایی از آتش قرار دارد که نمایی از آتش جهنم است و انسانهایی که درون آن جای گرفتهاند تا قیامت، در عذاب الهی گرفتار خواهند ماند.
⚡️چنان وحشتی به من روی آورد که ناخواسته بر جای نشستم.
در این میان فریادی دره را فرا گرفت. با وحشت صورتم را برگرداندم.
☄شخصی را دیدم که در حال سقوط به ته دره بود. در میان جیغ و فریادهایش که دلم را به لرزه درآورده بود، فریاد شادی گناهش را میشنیدم.
✨نیک که مانند من نظاره گر این صحنه بود، گفت: بیچاره تا اینجا را به سلامت گذراند، اما تا بر پا شدن قیامت، در ته دره خواهد ماند.
🍃با تعجب پرسیدم: چرا؟ گفت: او پس از سالها دین داری، مرتد شده بود. (ارتداد در اسلام به معنی برگشتن از دین اسلام به دین دیگری میباشد)
💥از آن پس در راه رفتن بیشتر دقت میکردم و از ترس سقوط، پای خود را بر جای پای نیک مینهادم. هر چند گه گاه پایم میلغزید، اما سرانجام به سلامت، آن راه صعب و دشوار را پشت سر گذاشتیم.
❄️نیک همچنان به پیش میرفت و من مشتاقانه، اما با دلهره بسیار در پی او در حرکت بودم. وقتی به یک دو راهی رسیدیم، نیک پا به سمت راست نهاد.
⛔️اما ناگهان دست سیاه بزرگی، جلو دهان و چشمهایم را گرفت و به واسطه بوی متعفنی که از او متصاعد بود، دریافتم که این، همان گناه است.
♨️سعی کردم آن دست سیاه و پشم آلود را کنار بزنم و چون موفق شدم با هیکل زشت گناه روبرو گردیدم. وحشت زده خواستم فرار کنم و خود را به نیک برسانم، اما گناه دستانم را محکم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش کردی؟
❗️با وحشتی که در وجودم بود گفتم: کدام قرار؟! گفت: همانکه در دنیا همراه من میشدی خود قراری بود بین من و تو برای اینکه اینجا هم با هم باشیم.
❎گفتم: من اصلا تو را نمیشناختم. گفت: تو مرا خوب میشناختی اما قیافهام را نمیدیدی، حالا که قوه بیناییات وسیع شده است مرا مشاهده میکنی.
🔆گفتم: خب حالا چه میخواهی؟!
گفت: من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالت آمدم، در پرتگاه ارتداد تلاش بسیار کردم که خود را به تو برسانم، اما موفق نشدم.
▪️با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه میخواستی.
گفت: میخواستم از آن دره عبورت دهم. با ناراحتی تمام فریاد کشیدم: یعنی میخواستی تا قیامت مرا زمین گیر کنی؟
🔘گفت: نه! میخواستم تو را زودتر به مقصد برسانم، اما مهم نیست، در عوض اکنون یک راه انحرافی آسان میشناسم که هیچ کس از وجود آن آگاه نیست.
🔷گفتم: حتی نیک؟! گفت: مطمئن باش اگر میدانست از این مسیر سخت تو را راهنمایی نمیکرد. دریک لحظه به یاد نیک افتادم که جلوتر از من رفته بود و فکر میکند من به دنبال او در حرکتم. دلم گرفت و به اصرار از گناه خواستم که مرا رها کند.
⚫️ اما این بار در حالیکه چشمانش از عصبانیت چون دو کاسه خون شده بود، با تهدید گفت: یا با من میآیی، یا به اجبار تو را به همان مسیری که آمدی باز میگردانم...🔥
✍ادامه دارد..
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
👇👇👇
@Tarkgonahan