#جبهه✨
دو سالی بود که به تحصيل در رشته ی پزشکی میپرداخت
ولـي عشق بـه جبهه نگذاشت شهيد در دانشگاه بماند
و بنا به ديدگاه حضرت امام(ره) به دانشگاه اصلي يعني #جبهه عزيمت نمـودند.
سید علی اکبر در طول سال های خدمتش مسئولیت های بیشماری را بر عهده گرفت و در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود که در جریان همین عملیاتها #گلبوسههای زخم بر تن او نشست.
او حضور در جبهه را
بهترین فرصت برای #خودسازی_معنوی میدانست
و شب ها گوشهای #خلوت میجست تا زمزمهای شیرین را
با معشوق #حقیقی خود نجوا کند🌺
5⃣
@tashadat
#خصوصیات✨
وضع زندگيشان خوب بود.
پدرش پول تو جيبي خوبي بهش ميداد، اما هميشه جيبش خالي بود.
وقتي شهيد شد
كساني سرمزارش ميآمدن که کسی آنهارا نميشناخت.
آری پول توجيبيهاي علی اكبر، #بركت سفره ی خيليها بود.🌾
وقتی در رشته ی پزشکی قبول شد و اقوام و آشنایان به او تبریک میگفتند
برايش اهميتي نداشت.
با تبسّم میگفت: هر وقت #شهيد شدم تبريك بگوييد.🍃
ميگفتند: پسرجان تو دانشجو هستي، فردا پسفردا ميشوي آقاي دكتر، به خودت برس.
ميگفت: شخصيت انسان به اين چيزها نيست.
با لباس #بسيج هم ميشود رفت دانشگاه و درس خواند.🌼
با #وضو ميرفت سركلاس
و بيشتر روزها #روزه ميگرفت...
ميگفت:
علم بدون #ايمان فايده ندارد.🌺
در جبهه از خود گذشتگی و فدا کاریش زبانزد بود
اگر پیکر شهیدی در کنارش میبود
سوت خمپاره را كه ميشنيد، خيز ميرفت روي پیکر ،
برای پیکر شهدا هم از خود گذشتگی میکرد...🦋
یک بار
خيره شده بود به هليكوپتر انگار اولين بار است كه ميبيند.
گفت: اين آهنپاره ساخته دست انسان است و پرواز ميكند.
انسان خودش اگر #بخواهد تا كجا ميرود؟🌱
هر بار وقت غذا بود
خورده و نخورده بهانه ميآورد كه سير شدم و كنار ميكشيد.
هركس با او #همسفره ميشد
كيف ميكرد.🌸
تنها جايي كه خودش را بر ديگران مقدم ميدانست،
موقع #خطر بود.
خودش جلو ميرفت و نيروها هم پشت سرش،
در يكي از عملياتها به خاطر فاصله كم دشمن،
بچهها غافلگير شده
و بسياري از آنها شهيد و مجروح شده بودند.
روحيه بچهها آسيب ديده بود.
علی اكبر وضعيت را كه ديد پريد وسط عراقيها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچهها هم پشتسرش شور گرفتند.
بعد از آن، *چهل و هفت* روز در بيمارستان بستري بود.🌷
6⃣
@tashadat
#ادامه....✨
تا پایش به بیمارستان میرسید
گريه ميكرد.
نيامده ميخواست برود.
ميگفت: من از #شهدا خجالت ميكشم،
از رزمندهها، جانبازها و...
نكند جا بمانم؟!!!
تصاوير جبهه را كه ميبينيم شرمنده ميشوم.
يعني ميشود من هم در راه خدا....؟!
🌿گردان يارسول (ص)، گردان خطشكن بود.
هركس حال و هواي #شهادت داشت به زور هم كه شده خودش را به آن گردان ميرساند.
آوازه سيدعلي اكبر در بين همه بچههاي لشكر پيچيده بود.
خيليها دوست داشتند در كنار دانشجوي شجاعي باشند كه هم در #معنويت پيشتاز بود
و هم مغز متفكر #طراحي عملياتهاي گردان بود.
روزها سرش خيلي شلوغ بود.
اما شبها راحتتر ميشد او را ديد
به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح
كه بي سر و صدا آفتابههاي دستشويي گردان را
يك به يك ميبرد زير تانكر آب و پر ميكرد
تا به رزمندگان اسلام خدمتي كرده باشد.🍂
7⃣
@tashadat
#و_در_نهایت....✨
شهید شجاعيان
نه در همه ی آن چيزي است كه گفتهاند
و نه در همه آنچه كه بايد گفت.
او را بايد جست در روايتي #فراتر از اين مجمل!🌼
روز سیام فروردین سال 1366 روز وصل بود.
او در جریان عملیات کربلای 10
در سن بیست و هفت سالگی
با جسم خسته و پیکری #مجروح در منطقه ماووت به دیدار حق شتافت
و به خوان نعمت الهی #میهمان شد.🥀
8⃣
@tashadat
#قسمتی_از_وصیت_نامه✨
انسان های به خواب رفته،
#بیدار شوید
دیگر وقت هوشیاری است
نکند که خوابِ مرگ گریبان شما را بگیرد،
زنده شدن شما بستگی به #لبیک گفتن به ندای حق دارد🍂
مردم
حلقه های زنجیری که شیطان شما را به دنیا متصل کرده بشکنید
و از قفس تنگ دنیا برهید،
#پرواز کنید ...
خدای من!
آیا می شود پر کشید؟!
آیا می شود شاهد #عشق را به آغوش کشید،
مرگ را می گویم،
شش سال است که منتظر این #عشقم، منتظر این وصالم،
وصالی که دلم را به #آتش کشید،
آیا می شود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟!
آیا توانایی #پروانه🦋 شدن را داریم؟!
پروانه را سوختنی است
به دور شمع، مهم این است که وجودمان پروانه گردد🌷
تقاضایم از شما این است که سلاح به زمین افتاده ام را بر گیرید
و همواره حاضر در
#صحنه_های_انقلاب اسلامی عزیزمان باشید
و به دقت به کلام ملکوتی امام امت خمینی کبیر گوش فرا دهید،
#اطاعت ولی فقیه بنماید
که آخرت شما را اطاعت از ولایت #تضمین می کند.🍂
اگر می خواهید #حیات_جاودان یابید
همواره #مطیع رهبری باشید،
دوستانم دوست دارم
دست به تجارت سودمندی زنید
و جان های خود را به بهای کسب رضای خداوند متعال بفروشید. ...
خدا دینش را حفظ خواهد نمود
چقدر خوب است که شما دین خدا را #یاری کنید
و از درِ جهاد که درِ مخصوص اولیاء خداست وارد #جنت شوید.🌺
ای انسان هایی که خالق خود را #فراموش نموده اید
اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می دانستید
همان دم از #شوق دیدار حق جان می دادید.
بیچاره هایی که به خدا پشت کرده اید، برگردید،
برگردید که خداوند #منتظر شماست، خداوند منتظر است که
انسان شوید و به جوار او در آیید و به او نظر کنید. ...✨
سعی کنید که پرورش #روحی را
مقدم بر همه کارهایتان قرار دهید
دوستانم!!
سعی نکنید که علم را
برای علم بیاموزید
از علم وسیله ای برای #قرب به خدا
و نردبان #تکامل انسانیت استفاده نمایید.📿
علم وسیله ای عالی برای شناخت #حق است. ...
از یاد خدا #غافل نباشید
به یاد داشته باشید که غیر خدا فانی است
پس باید دل به باقی سپرد
چون شما برای بقا آفریده شده اید نه برای فنا،
شما برای عالم #آخرت آفریده شده اید نه برای دنیا.
همواره در فکر خدمت در جهت
#رضای_خدا باشید.🌷
9⃣
@tashadat
ٺـٰاشھـادت!'
شادی ارواح طیبه ی شهــداء صلوات🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پایان معرفی مهمون عزیز امروزمون ان شاءالله که اعضای کانالمون راضی باشن و از پیشمون نرن
💠پرســـ❓ــش و پاسـ📝ــــــخ مهــــــدوے
🤔پرسش:
🌱در روایات آمده، زمانی امام زمان(عج)میآید که همهجا را #فساد گرفته باشد، پس برای اینکه امام #زودتر بیاید باید فساد کنیم❓
🔰 پاسخ:
✍️..باید بین علامت ظهور و شرایط آن تفاوت قائل شد. علامت ظهور، یعنی چیزی که نشانۀ ظهور است و اتفاق افتادن آن نشان میدهد ظهور نزدیک شده است؛ اما علت ظهور نیست و باعث نمیشود که ظهور اتفاق بیفتد و فقط هردو در یک زمان اتفاق میافتند، اما شرط ظهور، یعنی آنچه زمینهساز ظهور است و اگر آن شرط باشد ظهور میشود و اگر نباشد ظهور اتفاق نمیافتد.
🔰حال که این تفاوت معلوم شد، باید دانست روایتی که هنگام ظهور را فراگیر شدن جهان از ستم و فساد برمیشمرد، علامت ظهور را بیان میکند، نه شرط آن را؛ پر شدن زمین از فساد، از شرایط ظهور نیست که ظهور وابسته به آن باشد، بلکه فساد علامت ظهور است؛ یعنی در زمان ظهور وضع دنیا چنین خواهد بود و در چنین وضعی امام ظهور خواهد کرد.
❇️افزون بر این، مگر هماکنون زمین پر از ظلم و فساد نیست؟ مگر در تمام کشورهای عربی که مدعی اسلام هستند، مشروبفروشیها و مراکز فساد، رسماً فعالیت نمیکنند؟
🤔 مگر امریکا به نام حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، کشورها را به آتش نمیکشد❓
👈 مگر کشوری هست که از ظلم و فساد ننالد؟ بنابراین در پر بودن دنیا از فساد شکی نیست و اگر این امر علت ظهور بود، حتماً تا حال ظهور پدید آمده بود.
Ⓜ️ اما شرط ظهور، وجود یاران واقعی و آمادگی اکثریت مردم برای قبول عدالت و حقیقت است، یعنی عدالت را هرچند به ضررشان باشد بپذیرند و آن را فقط برای سود خود نخواهند.اگر مخواهیم امام زودتر ظهور کند، باید برای پرورش انسانهای صالح و باتقوا کمک کنیم و جامعه را آمادۀ پذیرش حکم خدا کنیم. این کار با ترک گناه، فساد و ظلم امکان دارد، نه با ترویج فساد و ظلم
و بیعدالتی.
💖 پس نهتنها افراد نیکوکار مانع ظهور نیستند، بلکه زمینهساز ظهور نیز به شمار میآیند و اگر تعداد آنها زیاد شود، امید به ظهور بیشتر خواهد شد.
🌷ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ الفَرَج🌷
🌱بحق حضرت زینب کبری(س)🌱
🌷 @tashadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
#نسل سوخته قسمت صد و شصت و چهارم: جا مانده از وقتی یادم میاد، کربلا رفتن آرزوم بود ... حج دانش آمو
#نسل سوخته
قسمت صد و شصت و پنجم: ساعت 10 دقیقه به ...
رسیدم خونه ... حالم خراب بود و روانم خسته تر از تمام زندگیم ... مادر و بچه ها لباس پوشیده، آماده رفتن ...
مادر با نگرانی بهم نگاه کرد ... سر و روی آشفته ای که هرگز احدی به من ندیده بود ...
- اتفاقی افتاده؟ ... حالت خوب نیست؟ ...
چشم های پف کرده ام رمق نداشت ... از بس گریه کرده بودم سرخ شده بود و می سوخت ... خشک شده بود ... انگار روی سمباده پلک می زدم ... و سرم ...
نفسم بالا نمی اومد ...
- چیزیم نیست ... شما برید ... التماس دعا ...
سعید با تعجب بهم خیره شد ...
- روز عاشورا ... خونه می مونی؟ ...
نگاهم برگشت روش ... قدرتی برای حرف زدن نداشتم ...
دوباره اشک توی چشم هام دوید ... آقا ... من رو می خواد چه کار؟ ...
بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... دلم حرف ها برای گفتن داشت ... اما زبانم حرکت نمی کرد ...
بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت اتاق ... و مادر دنبالم که چه اتفاقی افتاده ... اون جوان شوخ و خندان همیشه ... که در بدترین شرایط هم می خندید ...
بالاخره رفتن ...
حس و حال جا انداختن نداشتم ... خسته تر از این بودم که حتی لباسم رو عوض کنم ... ساعت، هنوز 9 نشده نبود ... فضای اتاق هم داشت خفه ام می کرد ... یه بالشت برداشتم و ولو شدم کنار حال ... دوباره اختیار چشم هام رو از دست دادم ... بین اشک و درد خوابم برد ...
ساعت 10 دقیقه به 11 ...
گوشیم زنگ زد ... بی حس و رمق، از خواب بیدار شدم ... از جا بلند شدم رفتم سمتش ...
شماره ناشناس بود ... چند لحظه همین طوری به صفحه گوشی خیره شدم ... قدرت حرف زدن نداشتم ... نمی دونم چی شد؟ که جواب دادم ...
- بفرمایید ...
- کجایی مهران؟ ... چیزی به ظهر عاشورا نمونده ...
چند لحظه مکث کردم ...
- شرمنده به جا نمیارم ... شما؟ ...
و سکوت همه جا رو پر کرد ...
- من ... حسین فاطمه ام ...
تمام بدنم به لرزه افتاد ... با صورتی خیس از اشک ... از خواب پریدم ...
ساعت 10 دقیقه به 11 ... صدای گوشی موبایلم بلند شد... شماره ... ناشناس بود ...
نویسند: #شهید سید طاها ایمانی📝
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
#نسل سوخته قسمت صد و شصت و پنجم: ساعت 10 دقیقه به ... رسیدم خونه ... حالم خراب بود و روانم خسته تر
#نسل سوخته
قسمت صد و شصت و ششم: بی تو میمیرم
ضربان قلبم به شدت تند شد ... تمام بدنم می لرزید ... به حدی که حتی نمی تونستم ... علامت سبز رنگ پاسخ رو بکشم ...
- بفرمایید ...
- کجایی مهران؟ ...
بغضم ترکید ... صدای سید عبدالکریم بود ... از بین همهمه عزاداران ...
- چیزی به ظهر عاشورا نمونده ...
سرم گیج رفت ... قلبم یکی در میون می زد ... گوشی از دستم افتاد ...
دویدم سمت در ... در رو باز کردم ... پله ها رو یکی دو تا می پریدم ... آخری ها را سر خوردم و با سر رفتم پایین ...
از در زدم بیرون ... بدون کفش ... روی اون زمین سرد و بارون زده ... مثل دیوانه ها دویدم سمت خیابون اصلی ...
حس کربلایی رو داشتم که داشتم ازش جا می موندم ... و این صدا توی سرم می پیچید ...
- کجایی مهران؟ ... چیزی به ظهر عاشورا نمونده ...
خیابون سوت و کور بود ... نه ماشینی، نه اتوبوسی ... انگار آخر دنیا شده بود ... دیگه نمی تونستم بایستم ... دویدم ... تمام مسیر رو ... تا حرم ...
رسیدم به شلوغی ها ... و هنوز مردمی که بین راه ... و برای پیوستن به جمعیت، می رفتن ...
بین جمعیت بودم ... که صدای اذان بلند شد ... و من هنوز، حتی به میدان توحید نرسیده بودم ... چه برسه به شهدا ...
دیگه پاهام نگهم نداشت ... محکم، دو زانو رفتم روی آسفالت ... اشک هام، دیگه اشک نبود ... ضجه و ناله بود ...
بدتر از عزیز از دست داده ها موقع تدفین ... گریه می کردم... چند نفر سریع زیر بغلم رو گرفتن ... و از بین جمعیت کشیدن بیرون ...
سوز سردی می اومد ... ساق هر دو شلوارم خیس شده بود... من با یه پیراهن ... و اصلا سرمایی رو حس نمی کردم ...
کز کردم یه گوشه خلوت ... تا عصر عاشورا ... توی وجود من، قیامت به پا بود ...
- یه عمر می خواستی به کربلا برسی ... کی رسیدی؟ ... وقتی سر امامت رو بریدن؟ ... این بود داد کربلایی بودنت؟ ... این بود اون همه ادعا؟ ... تو به توحید هم نرسیدی ...
اون لحظات ... دیگه اینها واسم اسامی خیابان نبود ... میدان توحید، شهدا، حرم ... برای رسیدن باید به توحید رسید ... و در خیل شهدا به امام ملحق شد ...
تمام دنیای من ... روی سرم خراب شده بود ... حتی حر نبودم که بعد از توبه ... از راه شهدا به امامم برسم ...
عصر عاشورا تمام شد ... و روانم بدتر از کوه ها ... که در قیامت ... چون پنبه زده شده از هم متلاشی می شن ...
پام سمت حرم نمی رفت ... رویی برای رفتن نداشتم ... حس اونهایی رو داشتم که ظهر عاشورا، امام رو تنها گذاشتن... من تا صبح توی خیمه امام بودم ... اما بعد ...
رفتم سمت حسینیه ... چند تا از بچه ها اونجا بودن ... داشتن برای شام غریبان حاضر می شدن ...
قدرتی برای حرف زدن و پاسخ به هیچ سوالی رو نداشتم ... آشفته تر از کسی که عزیزی رو دفن کرده باشه ... یه گوشه خودم را قایم کردم ...
تا آروم می شدم ... دوباره وجودم آتش می گرفت ... من ... امامم رو تنها گذاشته بودم ...
نویسند: #شهید سید طاها ایمانی📝
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
«به عشق اهل بیت (ع) خادم شد»
جلیل صدای دلنشینی داشت. با صدای زیبایش قرآن تلاوت می کرد و فرزندانمان را به خواندن قرآن تشویق می نمود. علاقه زیادی به روضه حضرت رقیه داشت. به همین جهت هیئتی را به نام فاطمیه راه اندازی کرد. این هیئت متشکل بود از تمامی خویشاوندان دور و نزدیک. هر هفته همه گرد هم می آمدیم و زیارت عاشورا میخواندیم. این امر موجب شد که صله رحم نیز انجام شود. یکی از مقررات جلیل این بود که به هیچ عنوان هیئت تشریفاتی نشود ساده بی ریا. حتی گاهی می گفت یه استکان چای برای پذیرایی کفایت میکند. پس از مدتی با اصرارم جلیل در هیئت خانوادگی نیز مداحی کرد.
یکی از همرزمانش میگفت: یک شب پس از نماز و مغرب و عشاء دلمان هوای زیارت عاشورا کرد. آن روز عملیات موفقیت آمیزی داشتیم. همه گرد هم بودیم و آماده خواندن زیارت عاشورا . یکی از دوستان گفت: جلیل صدای خوبی دارد بگذارید جلیل بخواند. او شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا، با نوای زیبایش همه را دگرگون کرد...
جلیل مداحی را از هیئت فاطمیه آغاز کرد و حاجت قلبی اش را از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله) گرفت و مدافع حرم شد.
#شهیدمدافع_حرم_جلیل_خادمی🌷
#سالروزشهادت
#راوی_همسرشهید
🌷 @taShadat 🌷
*تازه دامادے که کروکی مزارش را کشید*💫
*شهید نوید صفرے*🌹
تاریخ تولد: ۱۶ / ۴ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۱۸ / ۸ / ۱۳۹۶
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
🌹مادرش← نوید متولد ۱۶ تیر ماه است🎊 تازه داماد بود💐 *چهار ماه از عقدش میگذشت*💐 گفتم مامان جان میخواهیم برایت خانه بگیریم🏠 عروسی بگیریم🎈خودت بالای سر کارهایت بمان. اما نوید گفت نه مامان، این دفعه هم بروم، بعد برمیگردم سر فرصت کارهای عروسی را انجام میدهیم🎊 *قرار بود آذرماه مراسم ازدواجش را برگزار کنیم، اما شهید شد و پیکرش را تشییع کردیم*🥀🕊️علاقه خیلی شدیدش به شهید رسول خلیلی بود💙و اصرار داشت در کنار او دفن شود🌷 *یک کروکی هم در بهشت زهرا کشید که دقیقا فلان جا من را دفن کنید*💫 عقدش بالای سر مزار شهید خلیلی خوانده شد. نیت کرد و قرآن را باز کرد💐 وقتی باز کرد *دقیقا همان صفحه ای که خدا از شهادت سخن گفته برایش باز شد*🌷چن ماه از عقدشان میگذشت که به سوریه رفت *با دونفر در کمین گرفتار میشوند🥀* تکفیری ها آنها را شهید و بعد از شهادت پیکرشان را دفن میکنند🥀اما نیروهای ایرانی 20 روز بعد، *آنجا را تفحص و پیکر نوید را برمیگردانند💫 بعد از شناسایی متوجه میشوند که پیکر نوید مظلومانه سرش جدا شده*🥀🖤در نهایت او را در جوار شهید رسول خلیلی به خاک سپردند🕊️🕋
*شهید نوید صفری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
@tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدآسمانیت مبارک
"شهیدنویدصفری"
#سالروزولادت
@tashadat
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🌷 @taShadat 🌷
ا⚘﷽⚘
♥️شهیـــدحسین معزغلامی :
سعی کنید عاشق باشید...🦋
" #عاشق_خدمت_کردن "
منتظر نباشید
که کسی به شما
بگوید؛ خدا قوت،
یا کسی از شما تشکر کند،
و یا کسی قدر کار و تلاش
و مشقتی را که کشیده اید بداند
🌷 @taShadat 🌷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۱۷ تیر ۱۳۹۹
میلادی: Tuesday - 07 July 2020
قمری: الثلاثاء، 15 ذو القعدة 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️14 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️21 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️23 روز تا روز عرفه
▪️24 روز تا عید سعید قربان
▪️29 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت84
══🍃🌷🍃════
🌸مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ، وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ، وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ، وَ تَخَاذُلِ الاَْيْدِي
💠از کینه توزی بایکدیگر ، پرکردن
دلها از بُخل و حسد ،به یکدیگر پشت کردن و از هم بریدن ، و دست از یاری هم کشیدن ، بپرهیزید.
🌷 @taShadat 🌷
#شهـیدانه🥀
🕊دل گیر نباش!
دلتکہ گیرباشد رهانمےشوی..🍃
.
.
یادت باشد،خدا بندگانش را با آنچه بدان
دل بسته انـد می آزماید
[ #شهید_محمدابراهیمهمت . . . ]
#سلام ✋🏻
#صبحتون 💐
#شـهـدایـی 🌷😇
🌷 @taShadat 🌷
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🌷 #شهید_مدافع_حرم جاوید الاثر #شهید_محمد_جنتی (حاج حیدر)
🌷در یک جلسه کاری که فرماندهان پاکستانی زینبیون از منطقه هم حضور داشتند،
آقا سید عباس موسوی موسس زینبیون و شهید حاج حیدر درباره ی برنامه های زینبیون که شامل رزمنده های زینبیون در منطقه و وسایل مورد نیاز آنها و درباره ی خانواده های شهداﺀ و جانبازان بود باهم مشورت می کردند
که شهید حاج حیدر برنامه ی مفصلی را در این باره توضیح دادند.
بعد از شنیدن این برنامه آقا سید عباس موسوی به ایشان گفتند :
"شما چمران زینبیون هستید ...! "
🌷چون که دکتر شهید چمران هم برای حزب الله مثل همین برنامه ریزی ها را کرده بودند .
🌷 @taShadat 🌷