فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نابینایی که در شورشهای خیابانی شفا گرفت...😂😂😂
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۴ مهر ۱۴۰۱
میلادی: Sunday - 16 October 2022
قمری: الأحد، 19 ربيع أول 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️15 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️19 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️21 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️45 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️53 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
#حدیث
💠امام علی عليه السلام: كينه و بدخواهى ديگران را از سينه خود درو كن تا بدخواهى برای تو از سينه ديگران ريشه كن شود.
📚 حکمت ۱۷۸ نهج البلاغه
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
🥀🕊
💐ناصرحسونی زاده فرزند شهید می گوید:یکی از پاتوق های همیشگی پدر گلزار شهدا و قرائت زیارت عاشورا بود، پدر برایم رفیق بود،خیلی صمیمی بودیم. پدر همواره ما را امیدوار می کرد و می خواست که در همه شرایط به خدا توکل کنیم.
🌷وی اظهار می کند:پدرم رفت تا اسلام را نجات دهد،جهاد پدر برای حضرت رقیه (س) و زینب(س)بود؛او حرمین شریفین را ناموس خودش می دانست و رفت تا دشمنان قسم خورده به خاک ما تعدی نکنند؛آری اینگونه شهادت در سوریه پدر را به سمت خودش کشید.
🥀دیر یا زود فـرقی ندارد
لایق شهادت که باشی
هـر زمان ڪہ باشد
خریدارت میشوند ...🕊
🌹#شهید_سردار_فرشاد_حسونیزاده
#جانبـاز_دفـاع_مقـدس
#پاسدار_مدافع_حـرم
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥#مزد_خون 🔥 #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_و_هشتم گفت: راستی مرتضی اینها رو هم بگیر... چند پرس غ
🌸🌸🌸🌸🌸
🔥#مزد_خون 🔥
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_و_نهم
همونطور که دیگ غذا رو هم میزد گفت: مرتضی تو چرا منبر نمیری مگه طلبه نیستی؟!
خیلی متواضعانه گفتم: فکر می کنم هنوز لیاقت این حرفها رو پیدا نکردم...
حقیقتا خودم رو در این حد نمی بینم...
بعد هم توی ذهنم یاد اهدافم افتادم ...
یاد مسائل اقتصادی یاد مسائل سیاسی یاد مسائل فلسفی و روانشناسی و هنر و... که جزئی از دین ما هستن و چقدر دلم میخواد راجع به اینها صحبت کنم که هیچ کدومشون از دین جدا نیستن اما یه عده دیدن منافعشون در جدایی اینها از دینه!!
ولی بدون اینکه جلوی منصور بهشون اشاره ای کنم ادامه دادم: هر چند که شیخ منصور حرف زیاد دارم اما گذاشتم با علمش و به موقعش بگم....
سوالی پرسید : راجع به چی حرف داری که اینهمه علم و صبر می طلبه اخوی؟!
انگار کار خدا بود که به زبونم داد: حالا بماند بذار به وقتش...
ریز نگاهم کرد و گفت: ببین مرتضی این سوسول بازیا رو برای ما در نیار! باش تو مخلص!
ولی وقتی فرصتی هست که میتونی کاری برای اسلام بکنی ولی انجامش ندی، اون دنیا یقه ات رو میگیرنا شیخ!!!
گفتم: اولا یه جوری میگی شیخ انگار خودت غیر از مایی! بعد هم حالا هیچ کس دعوت نامه برای من نفرستاده و نگفته بیا برو روی منبر اخوی که من نگران جواب دادن اون دنیام باشم!
لبخند خاصی زد و تا کمر خم شد به حالت تعظیم گفت: گیرت دعوت نامه است بیا من رسما ازت دعوت میکنم توی هیئت حرف بزنی!
برای من حرفهاش شبیه یه شوخی بود اما منصور داشت جدی جدی می گفت!
دیدم قضیه جدی و بیخیالم نمیشه گفتم: حاجی
دیگ به دیگ میگه روت سیاه!
خوب اخوی خودت چرا منبر نمیری! ماشاالله بیان هم عالی!
با گوشه ی چشمش نگاهم کرد و گفت: هر کسی را بهر کاری ساخته اند شیخ مرتضی، بعد هم ما فقط بیانش رو داریم شما علاوه بر بیان ، وجه و قیافتون هم نورانیه!
با این حرفش یه لحظه تنم لرزید...
یاد حرف سیدهادی افتادم که ازش پرسیدم چیهِ من برای اونها جذابه که گفت: قیافت!!!
احساس بدی بهم دست داد ولی چیزی به روی خودم نیاوردم...
همینجور در حال مرور خاطرات و حرفهای سید هادی بودم که یکدفعه مثل همیشه بی هوا محکم دست شیخ منصور خورد به شونم گفت شیخ مرتضی حله فردا شب هیئت با تو!
دستم رو روی کتفم گذاشتم و گفتم: والله دیگه برای من کتفی نمونده منصور!
آخه منبری ناقص العضو که به دردت نمیخوره برادرم!
خندید و گفت: نکنه زیر لفظی میخوای...
دیدم حریف سماجتش نمیشم!
توی دلم هم خدایش دوست داشتم روی منبر صحبت کنم و شاید این یه فرصت خوب بود که خودم رو محک بزنم!
گفتم: والا زیر لفظی رو جایی میدن که بله میخوان بگیرن! من که حرفی ندارم فقط میگم باید اطلاعاتم بیشتر باشه اما حالا که اینقدر اصرار می کنی توکل بر خدا...
و در حالی که از کنار سیب زمینی ها بلند میشدم و چاقو رو میدادم دستش ادامه دادم: پس من برم متن سخنرانی آماده کنم همینجوری که نمیشه بالا منبر حرف زد!
گفت: دمت گرم که قبول کردی، اجرت با آقا امام حسین(ع)، ولی حالا بشین سیب زمینی ها رو پوست بکن تموم کن، منم چند تا نکته بهت بگم که نیازی به متن و این حرفها نداشته باشی ...
یه خورده خیره خیره نگاهش کردم که با چشمش اشاره کرد بشین...
در حالی که سرم رو تکون میدادم و غر میزدم که منصور هیچیت مثل بچه ی آدم نیست!
با اولین جمله اش چنان شوکه شدم که انتظار نداشتم!!!
گفت: اخوی حواست باشه نباید بالای منبر طوری حرف بزنیم جوونهامون از هیئت دور بشن...
فقط از امام حسین (ع)بگو از لطفش... از عنایت هاش... از کرمش...
خیلی بهم بر خورد و گفتم: درسته تا حالا منبر نرفتم ولی خدا وکیلی، یعنی چی؟! بالای منبر حرفی نزنم که جوونها از هیئت دور بشن!
آخه کدو آدم عاقلی میاد چنین کاری کنه!
بعد هم با اطمینان نیمچه لبخندی زدم و گفتم: من یا کاری رو انجام نمیدم یا اگر قبول کردم درست انجامش میدم، اتفاقا اینقدر حرف دارم که ملت میخکوب بشینن توی هیئت...
گفت: مرتضی جان منظورم اینه ...
🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🔥#مزد_خون 🔥
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_ام
گفت: مرتضی جان منظورم اینه حرف سیاسی نزنی! جلسه ی ارباب (ع) رو قاطی بحث های دنیوی نکنی! بذاریم امام حسین(ع) برای مردم بمونه! گرفتی اخوی؟
شیخ منصور با گفتن منظورش، انگار با یه پتک محکم کوبیده باشه توی سر من!!! بهت زده گفتم: یاللعجب شیخ! مگه میشه کسی عاشق امام حسین(ع) باشه و با سیاست کاری نداشته باشه!!!
اصلا امکان نداره برادر! آخه امام حسین(ع) مثل همه ی اهل بیت (ع) توی روز روشن کارسیاسی میکرد، حتی به صورت کاملا علنی برای اینکه حکومت فاسد و ظالم اون زمان رو نابود کنه تا پای جنگ هم رفت! تا پای اسارت خانوادش هم رفت! اینکه امام رو از سیاست جدا کنیم فکر نکنم کار درستی باشه آخه این از واضحات دیگه!!!
دندونهاش رو بهم سابید و با اخم گفت: ببین شیخنا دقیقا حرف ما همینه میگیم: امام باید بیاد حرف از سیاست و حکومت اسلامی بزنه و جلوی آدم های فاسد رو بگیره نه هر کسی از راه رسید با همچین شعارهایی مردم رو شیر کنه!!!
بدون اینکه متوجه باشم دارم باهاش بحث می کنم گفتم: اگه اینجوریه که میگی پس چرا امشب توی هیئت روضه ی حضرت مسلم رو خوندن! مگه حضرت مسلم امام بود که قرار بود باهاش بیعت کنن اما نکردند!
بعد بدون اینکه منتظر جوابش باشم خودم ادامه دادم: خوب معلومه کسی که توی مسیر و پیغام رسان امامش هست مگه میشه کارها و اهدافش، سیاست و رسالتش از امامش جدا باشه؟!
تازه اگر مردم با مسلم که نائب امام زمانشون بود بیعت میکردن و تنهاش نمی گذاشتن چنین بلای عظیمی سر امام حسین(ع) نمی اومد! غیر از اینه! حالا هم اوضاع فرق نکرده اگه ملت گوش به فرمان مسلم زمانشون نباشن امام زمانی نمیاد تا حکومت جهانی اسلامی شکل بگیره!!!
همونطور که حرف میزدم با شدت سیب زمینی ها رو پوست می گرفتم و ادامه دادم: این که نمیشه بشینیم برای امام حسین(ع) فقط گریه کنیم و بزنیم تو سر خودمون بعد بگیم چقدر اربابمون مظلوم بود!
اتفاقا اخوی ما باید روی منبر از علت مظلومیت آقا حرف بزنیم که چی شد مظلوم شد!
اگر فقط گریه کن باشیم و مثل مردم کوفه فقط تنها کارمون اشک ریختن باشه و کاری به ظالم نداشته باشیم نفرین بی بی حضرت زینب(ع) میشه بدرقه ی عزاداریهامون درست مثل مردم کوفه...
ایندفعه جدی تر نگاهم کرد و در حالی که تند تند دیگ رو هم میزد گفت: چیه!
نکنه مغز تو رو هم شستشو دادن بسیجیای حضرت آقا !!!!
اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: منصور من دارم راجع به امام حسین(ع) حرف میزنم!
بدون اینکه نگاهم کنه با کنایه گفت: آخه حرفهات شبیه اونهاست...
چون داشت یکسری چیزها برام واضح میشد تصمیم گرفتم خودم رو هم تیمی و همراهشون نشون بدم، یه خورده قیافه ی حق به جانب گرفتم و طوری وانمود کردم که مثلا من با شما هستم و گفتم : حاجی جان بالاخره ممکنه ما با یه همچین آدم هایی برخورد کنیم خوب حرف منطقیه، باید یه جوابی داشته باشیم بهشون بدیم قانع بشن!
لبخندی زد و گفت: به قول حضرت آیتالله سید صادق شیرازی که توی یک جلسه ی خصوصی باهاشون دیدار داشتیم می فرمودن : مردم اینقدر کورکورانه تقلید می کنن که اصلا توی ذهنشون چنین سوالهایی ایجاد نمیشه! فقط کافیه یا احساساتشون رو تحریک کنی با عشق امام حسین یا پول داشته باشی یا تحویلشون بگیری، چنان مریدت میشن که استغفرالله....
نگاهم خیره موند...
تازه فهمیده بودم اون همه محبت برای چی بود!
و حالا خوب معنی حرفهای شیخ مهدی و بیت، بیتی رو که سید هادی برام خوند، می فهمیدم...
خیال خام دلشون فکر کردند من هم از همون هایی هستم که با درهم و دینار میشه خرید!!!
وسط همین بهت و تحیر بودم که چند تا از بچه های هیئت با سر و صورت خونی اومدن توی آشپزخونه!!!
اینقدر هول کردم، نگران شدم و دست و پام رو گم کردم که چی شده ! خواستم با عجله کاری کنم که منصور دستم رو گرفت و گفت: نگران نباش مرتضی! این خونها برای امام حسین(ع) ریخته شده...
بعد هم با نگاهی حسرت زده بهشون گفت: خوش به سعادتتون بچه ها!!!!
با نگاه سوال برانگیز گفتم: چی!؟ برای امام حسین(ع)! سر و صورت زخمی ! یعنی چی شده توی هیئت دعوا شده ! چکار کردین لااقل بیاین این خونها رو بشورم کمکتون ؟ !
🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمار داره این خاک
🌴🇮🇷🌴🇮🇷🌴
#لبیک_یا_خامنهای
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنرانی کمتر شنیده شده هاشمی رفسنجانی در خصوص حجاب
⭕️ غرب زن را جایگزین نفت میداند حالا برای ما نسخه میپیچد؟
⭕️ همین زمین چمن دانشگاه تهران جای محل دانش محل فساد بود!
⭕️ زنها اگر شعور لازم را پیدا کنند علیه نگاه کالایی غرب و اروپا به زن به خیابان
#مژده_مژده
بالاخره پیداش کردم ...
لینک کانال ابزار گرافیکی صلواتی و رایگان
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2523070464C2cb97bc5e4
#پیشنهاد_ویژه_عضویت
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۵ مهر ۱۴۰۱
میلادی: Monday - 17 October 2022
قمری: الإثنين، 20 ربيع أول 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️14 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️18 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️20 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️44 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️52 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
🌷#حدیث
✨امام صادق علیه السلام :✨
✴️⇦•بهشتیها چند نشانه دارند :
💠روی گشاده
💠زبان نرم
💠دل مهربان
💠 دست دهنده
📚 آمالی صدوق/ص۶۸۳
🔸يكي از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهای #شهیدابراهيم صحبت میكرديم.
🔸ايشان گفت: قبل از انقلاب، يک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابی، بهترين غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلب خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذایی نخورده بودم.
🔸بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟
گفتم: خيلی عالی بود. دستت درد نكنه...
🌹گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار، باربری كردم. خوشمزگی اين غذا به خاطر زحمتيه كه برای پولش كشيدم!!
سلام و درود بر #شهدا راهشان پرهرو
یادشان با #صلوات ان شاءاللّه شفاعت شان نصیب تمام جمع 🌱
اللّهُـمَّ صَـلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد #وَعَجِّلفَرَجَهُـم بحق زهرا(س)🌹
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور🇮🇷
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥#مزد_خون 🔥 #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_ام گفت: مرتضی جان منظورم اینه حرف سیاسی نزنی! جلسه ی ار
🌸🌸🌸🌸🌸
🔥مزد خون🔥
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_و_یکم
منصور گفت: نه برادرم نمیخواد!
اینها از عشق حسین(ع) است و بس...
این خونها شستنی نیست، ریختنیه!
متحیر ایستادم!
یه نگاه به منصور یه نگاه به بچه های هیئت ...!
من خودم از اونهایی بودم که جونم رو برای امامحسین (ع) میدادم ولی آخه اینجوری با این شکل!
حقیقتا قوه ی درکم این قضیه رو هضم نمی کرد نه با منطق عقل! نه باسودای عشق !!!
با همون حالت نگرانی گفتم: والا امام حسین(ع) راضی نیست با این وضعیت عزاداری چراااا آخه!
با افتخار گفت: اینها از عشقه اخوی! مابخاطر عقیدمون این کارها رو میکنیم!
یه لحظه با خودم فکر کردم که اگر هر کسی بخاطر عقیده اش هر کاری خواست انجام بده چه شیر تو شیری میشه!
حرفهای منصور و پشت سرش دیدن این سبک از عقیده ، ذهنم رو درگیر که چه عرض کنم متحیر کرده بود!
ولی من یه طلبه ی شهرستانی بخاطر اهدافی اومدم توی این مسیر که تفاوتش با این جماعت خیلی زیاد بود تفکرشون و عقیده ای که فقط بهشون یاد میداد کاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باش حتی زندگی خودت!
فقط فکر کن که تو خیلی عاشقی! خیلی مقیدی همین!
اما چیزی که من دنبالش بودم میگفت: تقیدی که دست و پای زندگی که خدا برات فراهم کرده تا به تکامل برسی رو ببنده، اسمش اسلام و زندگی اسلامی نیست!
تازه داشت کم کم قصه ی پر غصه ای برام روشن میشد! اما صبر کردم و دیگه چیزی نگفتم و مشغول سیب زمینی ها شدم...
چقدر یک لحظه حالم بد شد که غذایی رو دارم درست می کنم که به جای متبرک بودن و جلا دادن روح مردم، اونها رو اسیر تفکری میکنه که صرفا عزادار ظاهری بودنه و با هر نوع ابعاد دیگه حالا چه مسائل سیاسی و اقتصادی و روانشناسی و فلسفه و هنر و.... هر چی که به زندگی ربط داره و کرامت و استقلال رو حفظ میکنه کنار میذاره و کلا اسیر و بنده ی یکی دیگه کنه!!!
اینقدر با حرص سیب زمینی ها رو پوست می گرفتم که یکدفعه دستم با چاقو برید...
با صدای ناخواسته گفتم: آخ...
منصور اومد جلو و نگاهی به دستم کرد و محکم محل زخم رو گرفت و گفت: انشاالله مزد خونی که برای آقا ریخته بشه رو خودش میده!
حضرت سخنران! بلند شو...بلند شو... از کنار سیب زمینی ها، برو چهار تا عنایت از آقا بخون فردا روی منبر روضه کم نیاری! آشپز که نشدی! ببینم منبری خوبی میشی؟!
چون خیلی تابلو میشد اگه سخنرانی فردا شب رو توی کمتر از نیم ساعت کنسل میکردم به لطف خدا این کلمه ی مزد خون من رو یاد شهدای مدافع حرم انداخت! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: منصور واقعا هم همینطوره مزد خونی که برای آقا ریخته بشه حتما خودش اجرش رو میده...
بعد خواستم صمیمیتمون حفظ بشه و کمی حال و هوای خودم رو عوض کنم، بلکم از این فشار روحی بیام بیرون گفتم: راستی شیخ منصور یه موضوع خوب برای فردا شب روی منبر سخنرانی در رابطه با همین مزد خون هست که خیلیم جذابه خداایش مثل بچه های مدافع حرم، بعد با هیجان ادامه دادم: حتما از بچه های هیئت که اینقدر عاشق امام حسین اند این قدر راحت و با عشق خونشون رو میریزن کسی مدافع حرم هم داریم که متن سخنرانی رو بر اساس اثبات عشق و اردتش به اهل بیت(ع) خصوصا امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بچینم؟
دستم رو رها کرد و گفت: مرتضی تو بی خیال مسائل سیاسی نمیشی!
برادرم روحانیت باید تبلیغ دین کنه!
چکار داره به اینکه توی جامعه چه اتفاقی می افته یا فلان سیاستمدار چی میگه!
یا فلان نیروی نظامی چکار میکنه!
شما فقط از امام حسین(ع) بگو...
از مصائب حضرت زینب(س)...
اینقدرررر کار سختیه حاجی!
مثل چهار راهی که با یه تصادف تمام مسیرهای حرکتش قفل شده باشن، قفل کرده بودم...
و داشتم فکر می کردم بله، از مصائب حضرت زینب(س) باید گفت! از اینکه یزید هم مجلس روضه برای حسین(ع) گرفت!!!
وسط همین هیاهوی ذهنی به این قطعیت رسیدم صرف گرفتن روضه کسی حسینی نمیشه آقا مرتضی! مهم اطاعته از ولیه...
وگرنه صرف عبادت کسی به جایی نرسیده!
و چقدر فرقه بین کسی که عبادت میکنه با کسی که داره اطاعت میکنه به قول اون عزیزی که گفت: فرقش به اینه ممکنه حسین (ع) در کربلا باشه اما شما برای رضای خدا توی حوزه ی علمیه داری درس میخونی!
درست مثل بچه های این هیئت که مرقد خانم حضرت زینب(س) به دست شقی ترین افراد در حال تخریب باشه و حتی واکنشی هم نشون ندادن به این قضیه!
و تنها فقط دم از عشق حسین(س) میزدند و روضه ی مصائب بی بی(س) رو می خوندند!!!
هر چند با حرفی که منصور زد خیلی چیزها دستم اومد! ولی نمی تونستم واکنش خاصی نشون بدم و به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیا بعضی مواقع همین عادی نشون دادنه!
با این حال خیلی عادی گفتم: ...
🍁نويسنده: سیده زهرا بهادر🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🔥#مزد_خون 🔥
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_دوم
گفتم: آخه مگه میشه یه طلبه کاری به اتفاقات اطرافش نداشته باشه! اصلا طلبه پیش کش!
یه فرد معمولی هم نباید اینطوری باشه چه برسه به ماها! اصلا یکی از دلایلی که من اومدم قم برای همین بود منصور!
برای اینکه طلبه ای باشم که کار به تمام ابعاد زندگی داشته باشم نه صرفا درس خوندن!
این همه خوندیم علم باید همراهش عمل باشه! وگرنه عالم بی عمل به چه درد میخوره!
گفت: اتفاقا ما به اتفاقاتی که اطرافمون می افته خیلیم حساسیم شیخ! ولی توی نظامی که اسلام واقعی بر قرار نیست، کاری به کار هیچ کدوم از اینها نداریم!
بعدهم مرتضی هیچ وقت یه دندون پزشک میاد بگه چه جوری نماز بخونین خوب نه! قبول کن هر کسی باید کار خودش رو بکنه و توی کار دیگری دخالت نکنه! حالا فرض کن من طلبه بیام از سیاست بگم! بیام از اقتصاد بگم! بیام از هر چیزی که بهم ربطی نداره بگم! چی می مونه از طلبه بودنمون!
البته ما که یه طلبه ایم هم بیکارم نیستیمااا طبق کار خودمون تلاشمون رو میکنیم شاید بتونیم چهارتا جووون رو هدایت کنیم...
یه خورده چپ چپ نگاهش کردم و با تعجب گفتم: شیخ منصور مگه ما درس دین نمی خونیم ! مگه نمیگیم دین ما کامل و جامع همه ی ابعاد زندگیمون هست که واقعا هم هست!
مگه غیر از اینه زندگی ما ابعاد مختلفی مثل سیاست و اقتصاد و هنر و.... در بر میگیره!
حالا اگر دین ما فقط به یه بعد مثل معنویات بپردازه که دیگه نمیشه دین کامل!
میشه دین یه بعدی!
من نمیگم ما بریم به جای یه دندون پزشک یا سیاستمدار حرف بزنیم، ولی حرفم اینه دین ما سیاست رو هم در برمیگیره یعنی براش خط و مرز بندی داره تا ما بهترین سیاست گذاری رو توی زندگیمون و جامعمون داشته باشیم.
برای اقتصاد ما برنامه داره تا ما از نظر اقتصادی از همه بهتر باشیم و رفاه خوبی هم برای خودمون، هم برای دیگران ایجاد کنیم،
برای هنر ما کلی حرف داره تا زیباترین زندگی ها رو هنرمندانه نشون بدیم و خلاصه بگم حاجی برای هر چیزی که به انسان و زندگیش مربوط میشه حرف و نقشه ی راه داره....!
خوب اینها همش تدبیر درست خداست، تا با دین کاملی فرستاده ما هم راحتر این دنیای سخت رو پشت سر بذاریم و هم لذت واقعی و بیشتری از اینجا ببریم، بعد خداوکیلی درسته من که طلبه ام اینها رو به مردم نگم!
خوب من که درس همین دین رو دارم میخونم از دین جامع و کاملمون نگم، کی بیاد بگه؟!
اون دندون پزشکه!!!
مثلا درسته به مردم بگیم اینکه عبادت ده جزء داره، ولی نگیم که نُه جزء اون، طلب روزى حلال و کار هست.(بحارالأنوار، ج 103، ص 9، ح 37.)
یا اینکه....
هنوز داشتم حرف میزدم که با بی رغبتی تمام از من نگاهش برگشت سمت دو، سه نفری که با اون وضعیت اومده بودن داخل آشپزخونه و داشتن با دقت به صحبت های ما گوش میدادن ، بهشون گفت: اخویا این وسایلی که میخواستید از انتهای آشپز خونه بردارید برسونید دست محمد رضا، خدا خیرتون بده و عملا خیلی محترمانه بیرونشون کرد!
نمیدونم شاید از شنیدن حرفهای حقی که میزدم و اونها هم می شنیدن، احساس نگرانی کرد که اینطوری واکنش نشون داد که اون بندگان خدا هم قشنگ متوجه شدن!!
بعد از رفتن بچه ها، خیلی جدی برگشت سمتم و بدون اینکه جوابی برای حرفهایی که زدم داشته باشه و من رو بتونه قانع کنه بحث رو عوض کرد و گفت: مرتضی مملکتی که ادعاش اینه شیعه نشینه، ولی نتونیم توی این جمع کثیر شیعه قاتلین مادرمون رو لعن کنیم، مملکت اسلامی نیست!!!! مملکت شیعی نیست!!!
🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر🍁
🌸🌸🌸🌸🌸
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۶ مهر ۱۴۰۱
میلادی: Tuesday - 18 October 2022
قمری: الثلاثاء، 21 ربيع أول 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️13 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️17 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️19 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️43 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️51 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
#حدیث
🍂#امام_کاظم علیه السلام می فرمایند:
📝از ما نیست کسی که هر روز اعمال خود را محاسبه نکند تا اگر نیکی کرده از خدا بخواهد که بیشتر نیکی کند و اگر بدی کرده از خدا طلب آمرزش نموده و توبه کند.
📓کافی. ج۲. ص۴۵۳
🌾به ما چیزےدرخصوص ڪارهایش نمیگفت اماچند روز قبل از رفتنش به مشهد وزیارت امام رضا(ع)رفت وبعد هم ازهمه حلالیت طلبید وگفت براےدفاع ازحرم حضرت زینب(س)وحضرت رقیه (س)به سوریه میرود.
💐برادرم عاشق شهادت بود ودرڪتابها، شعرها وچیزهایے ڪه ازاو به جاے مانده این خواسته ڪاملا مشهود است. او وارد سپاه شد تابه قول خودش یک قدم به شهادت نزدیک شود.هم اڪنون به آرزوے خود رسیده ودرجوار سیدالشهدا (ع)روسپید است.
🥀نماز📿اول وقتش هیچ وقت ترک نشد وهمیشه درطول شبانه روز باوضو بود. صبحهاے جمعه نداے یا«صاحب الزمان(عج)»برادرم دردعاے ندبه بلند بود وهیچ وقت آن را ترک نمیڪرد.
🌷برادرم عاشق امام حسین(ع)بود و همیشه دردسته جات سینه زنے به عنوان یڪے از مداحان ثابت،ذڪر امام حسین (ع)راسر میداد.او آنقدر عشق اهل بیت را در سر ودل داشت ڪه وصیت ڪرده بود درسنگ مزارش بنویسند یاحسین شهید. سوزدل شهیدرسول همیشه براے اهل بیت زنده وبلند واذان وے نیز براے همیشه ماندگار بود.
✍به روایت خواهرشهید
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_رسول_پورمراد