📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۹ آذر ۱۴۰۲
میلادی: Sunday - 10 December 2023
قمری: الأحد، 26 جماد أول 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️7 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️17 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️24 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️33 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️34 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
🪴🌴🪴
🌻امام علی علیهالسلام:
هرگز وعده ای نده که نسبت به انجام آن از خود مطمئن نیستی
📚غررالحكم حدیث ۱۰۲۹۷
#حدیث📖
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مــعـرفــی_شـهــدا
#شهید_حسین_علی_ترابی
نام پدر:محمد
محل تولد:استان اصفهان
تاریخ تولد:۱۳۴۲/۱۲/۱۱
میزان تحصیلات: دوم راهنمایی
وضعیت تاهل: متاهل
ارگان اعزام کننده: بسیج سپاه
نحوه ی شهادت: ترکش خمپاره به سر
محل شهادت:ام الرصاص
نام عملیات: کربلای ۴
تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۴
نشانی مزار شهید: اصفهان روستای پیله وران گلزار شهدا
🦋خصوصیات اخلاقی#شهید
✍ بارزترین خصوصیات #شهید عشق به ائمه اطهار وامام حسین(ع) وبا خلوص نیت کار کردن در راه اسلام وانقلاب ،کم توقع بودن از همه کس ،تواضع خاصی در مقابل دیگران خصوصا پدر ومادرداشت ،خوش اخلاق وصبور بود
_ فعالیت های مهم عبادی ومعنوی#شهید انجام فرائض واجبات ومستحبات را انجام میداد مثل نماز شب وخواندن دعا وزیارت عاشورا وذکر وصلوات در مجالس مذهبی وسوگواری شرکت فعالانه داشتند
_ فعالیت های مهم علمی،فرهنگی،هنری #شهید شرکت در کلاس آموزش قرآن واحکام در سنگر مسجدمحل برای جوانان داشت وهمچنین به مردم درس نهضت سواد آموزی میداد ودر هر مجلسی که می رفت سخنرانی می کردند ومردم را بیدار می کردند
📜 فراز هایی از #وصیت_نامه
شما وظیفه داریدبه جای عزاداری واشک ریختن برای من راه مرا که تجلی بخش نهضت عاشورا واعتلاء وابقاء یافتن دین اسلام است ادامه دهید.
🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_حسین_علی_ترابی_صلوات 🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
سلام دوستان عزیز
ایام فاطمیه رو خدمت همهی عزیزان تسلیت عرض میکنم
بزرگواران فایل های صوتی امام زمان (عج ) به پایان رسید
فایل های بعدی میخواید در چه زمینه ای باشه
من موضوعات رو میفرستم شما میتونید در شخصی و ناشناس برام موضوع انتخابی تون رو ارسال کنید❤️
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
انسان شناسی
شیطان شناسی
خود شناسی
سبک زندگی شاد
این که گناه نیست
مهندسی آرزوها
مهندسی فکر
تنبلی و بی حوصلگی
روان شناسی قلب
کارگاه عزت نفس
شکرانه
ارتباط موفق
نماز
کنترل شهوت
سفر پرماجرا
دستهای گشاده
محبت درمانی
روی پای خدا
کارگاه خویشتنداری
تکنیکهای مهربانی
امانتهای زندگی من
نقطه سرخط
موج صداقت
فرشتگان کارگزاران عالم
باران رحمت
گارکاه انصاف
کلینک درمان حسادت
کینه سرطان روح
امام زمان
استغفار
راضی به رضای تو
خانواده آسمانی
مهارتهای کلامی
موانع استجابت دعا
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
شخصی
@montazeralhojja
لینک ناشناس
http://harfeto.timefriend.net/16663665120560
مگه قرار نشُد
چادر که سر میکنیم
معنیش این باشه
که زینتهامون رو
از نامحرم بپوشونیم؟!
و اصلا چادر برای بی اثر کردن جلب توجه هاست.
پس فلسفه تبلیغ و عرضهی این چادرهایِ
پر زرق و برق و سنگ دوزی و مروارید کاری (که قطعا فقط در مهمانی استفاده نمیشه و داریم توی خیابون و مترو هم روی سر خانمها میبینیم) و
دو کیلو آرایش صورت چیه؟!
فلسفه این چفیه انداختن روی چادر برای راهپیمایی و زیارت و...؟؟
فلسفه ادا و ژستهای لوس و سبک، با امانت شهدا در استوری و پروفایل...چیه؟؟
کدوم #حجاب منظورمونه دقیقا؟
حجاب زهرایی،
یا این حجاب های سلیقه ای امروزی که رنگ و بوی جلب توجه دارند!
شهیدی که شاید در مسیر پیاده روی اربعین از کنار مزارش در حوالی حرم مولایمان علی علیه السلام گذشتهای خطاب به من و تو در وصیتنامه اش نوشته بود:
از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س) رعایت کنند، نه مثل حجابهای امروز، چون این حجابها بوی حضرت زهرا(س) نمیدهد».
هدایت شده از نـٰاشناس هاے ٺا شہادٺ
سلام ممنون از اینکه نظر دادید
خب تا اینجا موضوع نماز بیشترین امار رو اورده
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁عاشقانهای برای تو🍁 قسمت_چهاردهم من مسلمان شدم و به خدای امیرحسین ایمان آوردم ... آ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁 #عاشقانه_ای_برای_تو🍁
قسمت_پانزدهم
توی این حال و هوا بودم که جلوی یه ساختمان بزرگ، با دیوارهای بلند نگه داشت ...
رفت زنگ در رو زد ...
یه خانم چادری اومد دم در ...
چند دقیقه با هم صحبت کردند ...
و بعد اون خانم برگشت داخل ... .
دل توی دلم نبود ...
داشتم به این فکر می کردم که چطور و از کدوم طرف فرار کنم ...
هیچ چیزی به نظرم آشنا نبود ...
توی این فکر بودم که یک خانم روگرفته با چادر مشکی زد به شیشه ماشین ... .
انگلیسی بلد بود ...
خیلی روان و راحت صحبت می کرد ...
بهم گفت: این ساختمان، مکتب نرجسه. محل تحصیل خیلی از طلبه های غیرایرانی ...
راننده هم چون جرات نمی کرده من غریب رو به جایی و کسی بسپاره آورده بوده اونجا ...
از خوشحالی گریه ام گرفته بود ...
چمدانم رو از ماشین بیرون گذاشت و بدون گرفتن پولی رفت ...
اونجا همه خانم بودند ...
هیچ آقایی اجازه ورود نداشت ...
همه راحت و بی حجاب تردد می کردند ...
اکثر اساتید و خیلی از طلبه های هندی و پاکستانی، انگلیسی بلد بودند ...
حس فوق العاده ای بود ...
مهمان نواز و خون گرم ...
طوری با من برخورد می کردند که انگار سال هاست من رو می شناسند ...
مسئولین مکتب هم پیگیر کارهای من شدند ... چند روزی رو مهمان شون بودم تا بالاخره به کشورم برگشتم ...
یکی از اساتید تا پای پرواز هم با من اومد ... حتی با وجود اینکه نماینده کشورم و چند نفر از امورخارجه و حراست بودند، اون تنهام نگذاشت...
سفر سخت و پر از ترس و اضطراب من با شیرینی بسیاری تموم شد که حتی توی پرواز هم با من بود ...
نرفته دلم برای همه شون تنگ شده بود ... علی الخصوص امیرحسین که دست خالی برمی گشتم ... .
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم بیشتر از هر چیز، تازه باید نگران برگشتم به کانادا باشم ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁عاشقانهای_برای_تو🍁
قسمت_شانزدهم
از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود ...
صورت مملو از خشم ...
وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد ...
رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود ...
اولین بار بود که من رو با حجاب می دید ...
مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند ...
پدرم تا خونه ساکت بود ...
عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده ...
وقتی رسیدیم همه متحیر بودند ...
هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم ...
با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد ...
چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید ...
تعادلم رو از دست داد و پرت شدم ...
پوست سرم آتش گرفته بود ... .
هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم ...
مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد ...
اون قدر من رو زد که خودش خسته شد ...
به زحمت می تونستم نفس بکشم ...
دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید ...
تمام بدنم کبود شده بود ...
صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود
حتی قدرت گریه کردن نداشتم ...
بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم ...
کسی سراغم نمی اومد ...
خودم هم توان حرکت نداشتم ...
تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید ...
چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود ...
کتف چپم در رفته بود ...
ساق چپم ترک برداشته بود ...
چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود ...
اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم ...
امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود ...
اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها ...
چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📌 شهید، شهادت و خون شهدا در کلام شهید حقوردیان
🔹 #شهادت را مدالی طلایی
بر روی سینه حسینیان میبنم.
◇ #شهید را قهرمانی
بر روی سکوی رقابت متقیان میبینم.
◇ #خون_شهدا را برخیزاننده خفتگان
و به راه اندازنده بیداران
و تحرک بخشنده مردم می بینم.
📎 پ.ن تصویر: پیکر مطهر و خونین سردارشهید داوود حقوردیان
#شهادت : ۱۹/ ۲/ ۱۳۶۱_خرمشهر، در عملیات بیت المقدس
#فرماندهلشکر۲۵کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رجز طوفانی در حضور سردار قاسم رضایی جانشین محترم فراجا در یگان ویژه استان خراسان شمالی
#پلیس_غیور
#پلیس_مکتبی
مداحی آنلاین - نماهنگ جان زهرا - رحیمیان.mp3
6.88M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴آه نکش ...
🌴نفسات فاطمه اینقده کوتاه نکش
🎙 #روح_الله_رحیمیان
⏯ #استودیویی
👌بسیار دلنشین
🌙 #شبتون_علوی_فاطمی
🌺 #التماس_دعا
❤️🔥 من عاشق خدا و #امام_زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم.
📚بخشی از وصیتنامه شهید فهمیده
#ایستگاهفکر
ــ هرگاه که نمازت قضا شد
و نخواندی در این فکر نباش
که وقت نماز خواندن نیافتی ،
بلکه . . .
فکر کن چه گناهی را
مرتکب شدی که خداوند
نخواست در مقابلش بایستی !
شهیدنویدصفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 درددلی ندارم
سید ماراهم دعا کن
ازغافله جانمانیم
مدیون شماییم
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
‹✨💛›
پلاک رو پاره کرد و انداخت دور...
گفتم چیکار میکنی؟!
گفت یه لحظه تصور کردم مراسم تشییع جنازم با شکوه میشه...
از اخلاص دور شدم
حالا مطمئن شدم دیگه پیدام نمیکنن...
#شهید_گمنام
شهید سعید طوقانی، طعم شهرت و محبوبیت را از 7سالگی چشید.
اما به محض اینکه متوجه شد شاه و فرح روی استعداد او دست گذاشته اند برای امام نامه ای می نویسد و در سن 8 سالگی شهرت و ثروت و ورزش را کنار میگذارد چون امامش مخالف شاه بود .
(این یعنی فهمیدن ولایت فقیه )
پس از انقلاب به جبهه می رود و در 15 سالگی به شهادت و پروانگی اش نایل می گردد.
شهید#سعید_طوقانی🕊🌹
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۰ آذر ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 11 December 2023
قمری: الإثنين، 27 جماد أول 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹وفات حضرت عبدالمطلب علیه السلام، 32سال قبل بعثت
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️16 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️23 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️32 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️33 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
#حدیث
امام باقر (علیه السلام) :
از افكندن كار امروز به فردا بپرهیز ؛ زيرا اين كار دريايى است كه مردمان در آن غرق و نابود مى شوند.
تحفالعقول ، ص285
✍بعد از نمازش رفتیم داخل تانک. قرآن جیبیاش را درآورد و مشغول شد به خواندن. از شیشه جلوی تانک دیدم چند قدمیمان گرد و خاکی بلند شد. هراسان از محسن پرسیدم: «چی بود؟» گفت: «متوجه نشدم!» پریدیم بیرون.
خمپارهای بدون اینکه عمل کند، فرورفته بود داخل زمین. هنوز از پرههایش دود میزد بیرون. وقتی رفتیم جلو، محسن نگاهی کرد به خمپاره و با پوزخند گفت: «ای بی انصاف! ما رو قابل ندونستی که بترکی!» از حرفش خنده ام گرفت. با هم چند قلوه سنگ آوردیم و دورش چیدیم که مبادا ماشینی از رویش رد شود.
اوضاع که آرامتر شد، رفتیم دخل کوچه و به دری چوبی تکیه دادیم. لابهلای حرفها بهش گفتم: «هر بلایی میخواد سرمون بیاد؛ ولی خیلی ترسناکه اگه اسیر بشیم و بعد شهید...» خیلی خونسرد حدیثی از پیامبر برایم خواند: «مرگ برای مؤمن مانند بوییدن دستهگلی خوشبو است.» بعد هم گفت: «مطمئن باش توی اسارت هم همینطوره!»💔
خاطرات #شهید_محسن_حججی...🌷🕊
راوے: حجت اللّہ مهرابے دوست شہید
📌 چهار توصیه شهید شیبانیمجد برای رسیدن به مقامی بالاتر از شهدای مدافع حرم
🔷️ یکی از دوستان شهید مدافع حرم محمدرضا شیبانی، خوابی که از شهید دیده بود را تعریف کرد و گفت:
◇ شهید شیبانیمجد به خوابم آمده بود با او دردل وگلایه کردم که تورفتی ومن ماندم.
◇ الان که جنگ در سوریه تمام شده دیگه راه شهادت بسته شده است ، چکار کنم؟
◇ ایشان جواب دادند:چند کار را انجام بده هرکجا باشی شهادت به دنبالت می آید .
◇ شما بهترین دوستان من بودید اگر صبر کنید خداوند اجر دوشهید که به ما داده به شما اجربیشتری خواهد داد
◇ منخوشحال شدم وگفتم داری شکسته نفسی می کنی محمدرضا ماکجا وشما کجا و بعد گفتم چکار کنم .
◇ شهید شیبانیمجد چهار توصیه را گفت که انجام دهم:
◇ اول: کاری کنید خدا از شما راضی باشد
◇ دوم: نماز اول وقت ترک نشود
◇ سوم: به نامحرم نگاه نکنید
◇ چهارم: به کودکان با مهربانی رفتارکنید
🔻 و در پایان گفت: "خدایامن سوریه نیامدم جز به اختیار ونظر حضرت زینب (س)، ان شاءاله که شرمنده علمدار کربلا نباشم"
#شهید_محمدرضا_شیبانیمجد