eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 11 August 2024 قمری: الأحد، 6 صفر 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️14 روز تا اربعین حسینی ▪️22 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام ▪️24 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️29 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️32 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام @tashahadat313
امام جواد عليه السلام: 🔹هر كس نداند كارى را از كجا آغاز كند، از به سرانجام رساندن آن درماند. 📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 54 @tashahadat313
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 🌹 خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. 🔺وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌹حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... @tashahadat313
این که گناه نیست 53.mp3
4.69M
53 دنبالِ ریشه ی گره هایِ زندگیت 👈بیرون از وجود خودت، نَگـرد! اگه می بینی؛ کارهای خیرت، به روحت قدرت نمیدن؛ یعنی یه جای کار لنگه❗️ بی خیالش نشو؛ بگرد و پیداش کن @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 تا هم نفس با فرات باید شد قطره شو رهسپار دریا شو همقدم با سکینه و زینب زائر نور چشم زهرا شو @tashahadat313
🌱دختر دانشجو از استادش شهید دیالمه سؤالی می‌پرسد.. شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد..! دختر دانشجو عصبانی می‌شود و می‌گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی‌ڪنی؟! 🦋 شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه ڪنم، اونی ڪه باید نگاهم ڪنه، دیگه نگاهم نمی‌ڪنه..! 💚 @tashahadat313
قبله ی دلها.mp3
9.24M
قبله ی دلها 🎧 مناسب گوش دادن در مسیر زیارت اربعین 🎤 سخنرانی و مداحی 🏷 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه هنوز نتونستی راهی کربُ‌بلا بشی همین امروز با توسل به کریم اهل بیت گره کارت رو باز کن. تو که آخر گره رو وا میکنی امام حسن ع پس چرا امروز و فردا میکنی امام حسن ع 📺 تا 🏴 (ع)💔 🎙 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۲۲ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 12 August 2024 قمری: الإثنين، 7 صفر 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام (بنابرقولی)، 50ه-ق 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📆 روزشمار: ▪️13 روز تا اربعین حسینی ▪️21 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام ▪️23 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️28 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️31 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام @tashahadat313
✍امام سجاد علیه السلام :از دروغ بپرهیزید،چه کوچک باشد،چه بزرگ،چه جدی باشد و چه شوخی ،چرا که انسان اگر دروغ کوچک بگوید،بر دروغ بزرگ هم جرات پیدا می کند. 📚تحف العقول ج ۱ ص ۲۷۸ زمان @tashahadat313
این که گناه نیست 54.mp3
5.3M
54 💢تو ثروتمندی؛ اگر دیگران در حقّت خیانتی کردند؛ چون از اعمال خیرشان، سهم خواهی برد! و مال باخته ای؛ اگر درحق بقیه خیانتی کردی! اعمال خیرت به نام او سند میخورند @tashahadat313
بارها حق مأموریتش را نگرفت به‌شدت روی بیت‌المال و حقوقی که می‌گرفت حساس بود. بارها حق مأموریتش را دریافت نکرد. گاهی هم از جیب خرج می‌کرد و آن را وظیفه خود می‌دانست. سال 94 در یکی از مناطق درگیری شدیدی به‌وجود آمد که مرتضی مجبور به عقب‌نشینی شد. وقتی برگشت به فرمانده‌اش گفتم: «مرتضی 60 روز است که اینجاست. بهتر است به عقب برگردد.»، با برگشتش موافقت شد. نگاهی به ظاهرش انداختم؛ یک لباس جنگی و یک جفت دمپایی تنها چیزی بود که داشت. پرسیدم: «پس وسایلت کو؟» گفت: «حجم آتش اجازه نداد چیزی با خود به عقب بیاوریم.» لباسی نبود که به او بدهیم. کفشی کهنه پیدا کردیم و به او دادیم تا با آن به دمشق برود. مقدار کمی پول به او دادم و گفتم: «به دمشق که رسیدی برای خودت لباس تهیه کن». چند روز بعد یکی از نیروها با پاکتی پول نزد من آمد و گفت: «مرتضی این پول را برگرداند.»، پاکت را باز کردم و دیدم بیشتر از نصف پول را برگردانده، تنها یک شلوار ساده خریده بود و پیراهنی از آن هم ساده‌تر تا بتواند به ایران برگردد، حتی کفش هم نخریده بود. @tashahadat313
🟡 ۲۲ مرداد سالروز از دست دادن بحرین و جدا شدن آن از خاک ایران در دوره منحوس پهلوی تسلیت باد! 🟢 می‌دونید اگه هنوز بحرین جزء ایران بود، حاکمیت بلامنازع خلیج فارس هم از آن ما بود؟! پس همینطور که باعث و بانی این حقارت بزرگ را لعن و نفرین می‌کنید، صلواتی هم نثار روح امام و شهدای امام کنید جان دادند اما یک وجب از خاک ایران را به اجنبی ندادند 🇮🇷 🆔@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 20 خودکا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 21 -بخاطر این بررسیم طول کشید که داشتم فکر می‌کردم چطور ممکنه یه نفر بعد چنین تصادفی، انقدر کم آسیب ببینه؟! تو خیلی خوش‌شانس بودی دخترجون... البته... بخاطر خانواده‌ت متاسفم. برای پزشک هم همان داستان دانیال را سرهم کرده بودیم؛ این که من تنها بازمانده یک خانواده بریتانیایی در یک تصادف وحشتناکم و حالا برای رسیدن به آرامش، به گرینلند آمده‌ام. دانیال با مهارت تمام همه اسنادی را که بتواند این داستان را باورپذیر کند، جعل کرده بود؛ مدارک پزشکی و حتی عکس صحنه تصادف را! طوری که حتی خودش و من هم به حقیقت آن ایمان آورده بودیم. دانیال دست بر سینه می‌گذارد و نفس حبس شده‌اش را با جمله «خدا رو شکر» بیرون می‌ریزد. دکتر با چشم به دانیال اشاره می‌کند و رو به من می‌گوید: خیلی نگرانش کردی! نمی‌دانم باید اخم کنم یا بخندم؛ نمی‌دانم باید چه بگویم. فقط بی‌حرکت سر جایم می‌نشینم و پلک می‌زنم. دانیال می‌پرسد: پس دیگه مشکلی نداره؟ -نه. خیالت راحت. دانیال تشکر می‌کند و درحالی که با دقت به توصیه‌های پزشک گوش می‌دهد، کمکم می‌کند پالتویم را بپوشم. یک هفته از اقامت‌مان در گرینلند می‌گذرد و دستم هنوز در آتل است؛ اما دردش کم‌تر شده. دکتر گفته یک ترک کوچک است و بعد از یک ماه و نیم خوب می‌شود. با دانیال از مطب بیرون می‌آییم. گودت‌هاب، پایتخت گرینلند، به زحمت به اندازه یکی از شهرستان‌های اطراف اصفهان جمعیت و مساحت دارد. شهری ست آرام و کوچک، با خانه‌هایی اکثراً ویلایی و شیروانی‌دار. بیش از آن که شبیه یک پایتخت باشد، شبیه روستایی مدرن است. ساختمان‌های بلند شهر از شش یا هفت طبقه بلندتر نیستند، ساختمان‌هایی با ماهیت اداری که بیشتر در مرکز شهر پیدا می‌شوند. هوا بی‌نهایت سرد است و هوا غالباً گرگ و میش. مردم هم سبک زندگی خاص خودشان را دارند؛ سبک زندگی‌ای متناسب با شرایط سرد و دشوار قطب. کریسمس است و شهر را چراغانی کرده‌اند. مردم بی‌توجه به سرما و برف سنگین و شب طولانی و قطبی، به خیابان آمده‌اند تا برای کریسمس آماده شوند. ظاهرا شب است؛ اما ساعت را که ببینی می‌فهمی تنها چهار ساعت از ظهر گذشته. بازار بازی‌ها و جشن‌ها و نمایش‌های محلی داغ است. مردم به در خانه‌شان حلقه‌های گل مصنوعی و مجسمه‌های کوچکی به نام توپیلاک چسبانده‌اند و خانه را با چراغانی تزئین کرده‌اند. مقابل مغازه‌ها، رستوران‌ها و کافه‌ها شلوغ است و مردمِ چشم‌بادامیِ اینوئیت، با هیجان و به زبان گرینلندی با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند. فقط من و دانیالیم که پیچیده در پالتوهای سنگین خز، در سکوت قدم می‌زنیم و طوری به مردمِ خوشحال خیره‌ایم که انگار باورمان نمی‌شود در چنین دنیای بی‌رحمی هنوز می‌توان خوشحال بود. واقعا جایی برای شادی باقی مانده است وقتی تحت تعقیب دو سرویس امنیتی هستی؟ -دوست داری یکم توی شهر بگردیم؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 22 دانیال این را می‌پرسد و روبه‌رویم می‌ایستد. از پیشنهادش بدم نمی‌آید؛ اما کمی تردید می‌کنم. -خطرناک نیست؟ -نه نترس. چشمک می‌زند. با خودم قرار گذاشته‌ام فعلا به او اعتماد کنم تا بتوانم هرچند کم، از زندگی لذت ببرم. دست راستم را می‌گیرد و دنبال خودش می‌کشد. برفِ گلی و پا خورده، زیر پایمان له‌تر می‌شود و من از فشردن برف با پایم لذت می‌برم. دانیال کمی جلوتر می‌رود؛ به سمت هدف مشخصی که من نمی‌دانم کجاست. برف نرمی آرام می‌بارد. باد سرد باعث می‌شود کمی بلرزم و در خودم جمع شوم. شهر کوچک است و ماشین کم. هیچ‌وقت چراغانی کریسمس انقدر برایم قشنگ نبود. مردمِ اینجا شادتر از آنند که سرمای قطب از پا درشان بیاورد. با رنگ‌هایی که به خانه‌هاشان زده‌اند و با چراغانی و تزئین زیباشان، به جنگ سرما و شب رفته‌اند. زیر لب می‌گویم: اینجا خیلی قشنگه! دانیال نمی‌شنود. صدای هوهوی باد و گفت‌وگوی مردم، گوش‌هامان را پر کرده. صدای ناقوس کلیسا می‌آید. کمی جلوتر، ساختمان بزرگی ست با دیوارهای زرشکی و سقف شیروانی بلندِ برف‌گرفته‌ای که صلیب بزرگی روی آن نشسته. به کلیسا نزدیک‌تر می‌شویم و صدای سرود را هم می‌توان شنید. دوست دارم بروم داخل کلیسا و ببینم مسیح را چگونه تصویر کرده‌اند. شاید مردی با قد کوتاه، صورتی گرد و کمی سرخ‌پوست و چشمانی بادامی؛ مثل همه اینوئیت‌ها، بومی‌های گرینلند. هرکس مسیح را آنطور تصور می‌کند که دوست دارد؛ آنطور که فکر می‌کند هر آدمی باید باشد. دانیال اما دستم را می‌کشد و از مقابل کلیسا عبور می‌کنیم. کمی جلوتر از کلیسا، ساختمانی هم‌اندازه کلیسا می‌بینیم با دیوارهای سبز و سقف گنبدی‌شکل. قبل از این که چیزی بپرسم، دانیال در گوشم می‌گوید: مسلمون‌های دانمارکی که دولت دانمارک اذیت‌شون می‌کنه، میان اینجا. در مسجد بسته است؛ اما از داخل آن صدای تلاوت قرآن می‌آید. یادم می‌افتد ماه رمضان است و مسلمان‌ها بیشتر از همیشه قرآن می‌خوانند. یاد ایران می‌افتم و مسجدهای قشنگش. قدم تند می‌کنم تا از مسجد و خاطرات ایران دور شویم. دوست دارم گذشته را هرچه که هست، از خوب و بدش در ذهنم محو کنم. کمی دورتر از مرکز شهر، به خانه نیمه‌ویرانی می‌رسیم که مردم دورش را گرفته‌اند. از بقیه خانه‌ها بزرگ‌تر است؛ اما فرسوده و شکسته و آسیب‌دیده، مثل خانه ارواح. قسمتی از سقفش هم ریخته. تعدادی از مردم، دور خانه ایستاده‌اند و به دیوارهاش سنگ می‌زنند. کنار خانه، تابلویی به زبان گرینلندی و دانمارکی نوشته که نمی‌توانم بخوانمش. دانیال می‌ایستد و من هم. با کمی صبر و نگاه کردن به مردمی که می‌روند و می‌آیند، می‌توان فهمید هرکس یکی دوتا سنگ به سمت دیوار خانه پرت می‌کند و می‌رود. آن‌سوی خیابان، روبه‌روی خانه، روی تخته‌سنگ بزرگی تصویر یک مرد نقاشی شده؛ یک پیرمرد. خشکم می‌زند. -این... این... -قاسم سلیمانیه. چهره دانیال کمی درهم می‌رود. می‌پرسم: قضیه چیه دانیال؟ دانیال نگاه از خانه برمی‌دارد و رو به من می‌کند. -یادت نیست؟ ژانویه دوهزار و بیست و هفت؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 13 August 2024 قمری: الثلاثاء، 8 صفر 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹رحلت سلمان فارسی رحمة الله علیه، 36ه-ق 📆 روزشمار: ▪️12 روز تا اربعین حسینی ▪️20 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام ▪️22 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️27 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️30 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام @tashahadat313