17.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلام شهید🌷
اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید ، زندگی نامه #شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ...
سه_تا_خاصیت_مهم_مصطفی
➊ یکی این که اصلا غیبت نمیکرد
➋ دوم این که دست و دل باز بود
➌ و سوم این که دو به هم زن نبود
شهید مدافع حرم
شهیدمصطفی_صدرزاده🌷
💥سالروزشهادت
شادی روحش صلوات
@tashahadat313
روانشناسی قلب 45.mp3
7.57M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 45
🎧آنچه خواهید شنید ؛
❣️يه کم فکر کن؛
توی برنامه ریزی های زندگیت،
خدا....هست یا نه؟
💓فقط، زندگی کردن، به رنگ خداست،
که قلبت رو زنده و آروم نگه میداره
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم هوای کربلا داره
سرم فدای سر سرداره
هر که گرفتاره د ای عالم
کار همه گیر علمداره
#اللهم_ارزقنا_الکربلا🌺
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
@tashahadat313
مداحی_آنلاین_یا_رَفیقَ_مَن_لا_رَفیقَ_لَهُ_جواد_مقدم.mp3
6.86M
به هر عشقی جز عشق تو گفتم نه
حسین ای شهزاده و حسین ای شه
#استودیویی🔊
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
#جواد_مقدم🎙
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 160
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 161
روی مبلهای کهنه مینشینیم و یووال بالای سرمان میایستد؛ مردد و گیج. شاید ما اولین مهمانهایی باشیم که قدم به این خانه گذاشتهایم و او بلد نیست چطور در غیاب مادرش از مهمان پذیرایی کند. از چهرهاش پیداست سعی دارد آداب مهمانی را به یاد بیاورد. کمکش میکنم.
-ما چیزی نمیخوریم یووال. فقط میخوایم چندتا سوال کوچولو دربارهت بپرسیم. بشین.
انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شده باشد، مینشیند مقابلمان و سرش را تکان میدهد. کارت خبرنگاریام را درمیآورم و آن را دربرابر یووال روی میز میگذارم. گردن میکشد تا کارت را ببیند.
میگویم: ممنون که قبول کردی ما رو ببینی. میدونم که حرف زدن درباره این چیزا آسون نیست.
نگاهش را از کارت میکشد بالا تا صورت من و میگوید: شما هیچی نمیدونید.
ایلیا میگوید: ما خودمون هم بازمانده جنگیم. پس درکت میکنیم.
و لبخند دلگرمکنندهای میزند. نگاه یووال همچنان بیاعتماد است. آرام و با کمی لکنت زبان باز میکند.
-من... من مطمئنم مامانمو کشتن... ولی هیچکس حرفمو باور نمیکنه... و میترسم... همونا که... مامانو کشتن... من و خواهرمو...
ایلیا خم میشود ودست یووال را میگیرد. ما حرفتو باور میکنیم و به همه میگیم چی شده. بعدش دیگه کسی نمیتونه بهتون آسیب بزنه.
یووال دستش را از دست ایلیا بیرون میکشد. دو دستش را درهم قلاب میکند و میان زانوهایش میگذارد. میگویم: خب، چرا فکر میکنی مامانت کشته شده؟
-من و خواهرم اون روز مدرسه بودیم. وقتی برگشتیم، مامان مُرده بود و داشتن میبردنش. همسایهها میگفتن شیر گاز رو باز کرده و خوابیده روی مبل. پلیس گفت خودکشی بوده. چیزی سر صحنه پیدا نکردن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 162
-من و خواهرم اون روز مدرسه بودیم. وقتی برگشتیم، مامان مُرده بود و داشتن میبردنش. همسایهها میگفتن شیر گاز رو باز کرده و خوابیده روی مبل. پلیس گفت خودکشی بوده. چیزی سر صحنه پیدا نکردن...
آب بینیاش را بالا میکشد و سرش را پایین میاندازد. از عضلات صورتش پیداست دارد با تمام قدرت برای گریه نکردن میجنگد.
-مامان نمیخواست بمیره. اون ما رو داشت و میخواست بخاطر ما زنده بمونه. ما تازه تونسته بودیم بعد از بدبختیهایی که توی جنگ کشیده بودیم اینجا رو اجاره کنیم. اون خوشحال بود.
چشمانش از اشک پر شده و الان است که ی قطره اشک با کوچکترین لرزش بیرون بریزد. ایلیا میگوید: بعضی از کسایی که خودکشی میکنن قبلش هیچ رفتار خاصی نشون نمیدن. درواقع رفتارشون غیرقابل پیشبینیه.
آرام مشتم را به پای ایلیا میکوبم. دارد گند میزند به اعتماد یووال. ایلیا نالهاش را در گلو خفه میکند. یووال مانند یک پسربچه اخم درهم میکشد.
-بقیه هم همینو میگفتن.
و خیز برمیدارد که از جا بلند شود و احتمالا در مرحله بعد، ما را بیرون بیندازد. به دست و پا زدن میافتم تا گند ایلیا را جمع کنم.
-نه... نه... منظورش این نبود.
برمیگردم و به ایلیا چشمغره میروم که دهان گشادش را ببندد. ایلیا اما تلاش دیگری میکند برای جبران حرف بیخودش و از یووال میپرسد: چیزه... خب... تو نشونهای از ورود غیرقانونی ندیدی؟ منظورم اینه که باید یه مدرک عینی هم باشه که نشون بده یه قتل اتفاق افتاده. به هرحال حرفهایترین قاتلها هم یه جایی اشتباه میکنن.
این بار ساق پای ایلیا را لگد میکنم که پرچانگی نکند. پای خودم هم درد میگیرد. یووال سرش را پایین انداخته و دارد فکر میکند، و بعد از چند ثانیه ناامیدانه سرش را تکان میدهد.
-نه، هیچی نبود. قفل با کلید باز شده بود. پلیس هم انگشتنگاری نکرد، چون مطمئن بود خودکشیه و حرف من براشون مهم نبود. ولی...
چهرهی گرفتهاش از هم باز میشود.
-خونه بهم ریخته بود... درحالی که صبح وقتی رفتم مدرسه همهچی مرتب بود. مامان تازه خونه رو مرتب کرده بود. ولی پلیس به این قضیه اهمیت نداد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
مداحی آنلاین - حرفام تموم نمیشه با تو - حسین ستوده.mp3
3M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃حرفام تموم نمیشه با تو
🍃من میشنوم انگار صداتو
🎙 #حسین_ستوده
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃حرفام تموم نمیشه با تو 🍃من میشنوم انگار صداتو 🎙 #حسین_ستوده ⏯ #شور 🌷 #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃حرفام تموم نمیشه با تو 🍃من میشنوم انگار صداتو 🎙 #حسین_ستوده ⏯ #شور 🌷 #
مرادرآغوشبگیرکه ازتمامزمینیهابریدم.. -عزیزِعراقیِمن..️ 😭❤️🩹
ٺـٰاشھـادت!'
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃حرفام تموم نمیشه با تو 🍃من میشنوم انگار صداتو 🎙 #حسین_ستوده ⏯ #شور 🌷 #
دࢪیابࢪوحخستهۍماࢪاکهمثلاشک . . دیگࢪامیدمازِدوعالمگسستهاست'❤️🩹🌱..! آقایاباعبــداللّٰــہ🫀'(:️
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خلصنا منالفراق الحرم
میمیرم اگه دوباره نرم
#نماهنگ📺
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه🌙
#محمدحسین_پویانفر🎙
#حسین_خیرالدین🎙
@tashahadat313