#سلام_بر_شهدا
#رفیق_شهیدم
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر تمامی شهدا مخصوصا شهید
#روح _الله_کافی_زاده
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
#کودکان_مهدوی #تربیت_فرزند 2⃣ بخش دوم 💠محبت از مادر، ابهت از پدر💠 مهربانی مال مادر و ادب
#کودکان_مهدوی
#تربیت_فرزند
3⃣ بخش سوم
💠اسباب بازی و تاثیر آن💠
# وسایلاسباببازی یکی از عوامل #محیطی است که بسیار در #روح کودکان موثر است چون نمونه ای کوچک از وسایل بزرگ می باشند. اما چون کودک نمی داند چه چیزی برایش خوب است و چه چیزی بد، لذا بهتر است از قبل والدین اسباب بازی را شناخته و #تاثیر آن را روی فرزند #بررسی و سپس آن را تهیه کنند و در اختیار کودکشان قرار دهند.
عروسک: بیشتر دختر بچه ها به علت روحیه ی پاک، لطیف، با عاطفه و مهربانی که خداوند به آنها عنایت فرموده، علاقه به عروسک دارند پس والدین با خرید عروسک سالم باید این روحیه را به جهت مثبتش هدایت کنند مثلا از عروسکهایی که لباس پوشیده و ظاهری اسلامی دارند تهیه کنند چون عروسک در تشدید محبت کودک موثر است، او هم می خواهد مثل عروسکش با حجاب باشد.
عروسک حیوانات هم اگر از نوع وحشی و خشن باشد، در روحیه ی او بسیار موثر است.
اسلحه و تفنگ نباید همیشه در دسترس بچه ها از جمله فرزند پسر قرار گیرد زیرا هم خوب است و هم بد. خوب زیرا با آن
می توان دشمن فرضی را سرکوب کرد و بد است زیرا اگر نابه جا از آن استفاده کند، باعث تقویت خشونت و قساوت در
او میشود.
از بهترین وسایل بازی برای کودک، کتاب با اشکال مناسب، دفتر، لوازم التحریر می باشد زیرا از کودکی او را با نوشتن و کتاب و قلم آشنا کرده ایم و به این وسایل عادت خواهد کرد.
هر وسیله ی بازی سالمی که خطری نداشته و موثر در رشد فکری فرزند باشد، مثل بازیهای فکری و ماشین، مفید
است.
اگر اسباب بازی بچه کارهای بیهوده ای باشد، بیهودگی را در او به وجود می آورد. مثل خرید یک کامیون که از یک طرف خانه خاک بار کند و به طرفی پیاده کند.
آنچه برای انسان اهمیت دارد تحصیل علم است که هم کمک به دنیای او کرده و هم به آخرتش. پس بهتر است اسباب بازیهای سالم به خصوص لوازم التحریر و کتاب و دفتر در اختیارش باشد و از وسایل دیگر به عنوان بازی های جانبی استفاده کند.
◀️ ادامه دارد......
•♡ټاشَہـادَټ♡•
ٺـٰاشھـادت!'
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_هفت 💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فق
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صد_و_هشت
عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید
:«اهل کجایی؟»
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد
:«خاله و دختر خالهام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه!»
💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت
:«داشتم میبردمشون دکتر، خالهام مریضه.»
و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید :
«#ایرانی هستی؟»
یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر،
تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند...
و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.
💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد
:«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید!»
و رحم از #روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت
و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد.
بهنظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت
:«بذارید خاله و دخترخالهام برن خونه، من میمونم!»
که #اسلحه را روی پیشانیاش فشار داد و وحشیانه نعره زد
:«این دختر ایرانیه؟»...
#ادامه_دارد...
🌷 @tashahadat313 🌷