قسمت پانزدهم
🚫این داستان واقعی است🚫
.
#من_شوهرش_هستم
ساعت نه و ده شب وسط ساعت حکومت #نظامی یهو سر و کله پدرم پیدا شد
صورت #سرخ با چشم های پف کرده از نگاهش خون می بارید اومد داخل تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست #علی
بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش
_تو چه حقی داشتی بهش #اجازه دادی بره #مدرسه؟به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟
از #نعره های پدرم، #زینب به شدت ترسید
زد زیر #گریه و محکم لباسم رو چنگ زد
بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود
علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم #نازدونه علی بدجور ترسیده بود ... علی عین همیشه #آروم بود
با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد
_#هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟
#قلبم توی دهنم می زد
زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و #کمک بخوام
تمام بدنم #یخ کرده بود و می لرزید ... علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم _دختر شما متاهله یا مجرد؟!
و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید
_این سوال مسخره چیه؟؟؟ به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
_می دونید قانونا و شرعا اجازه #زن فقط دست شوهرشه؟
.
همین که این جمله از دهنش در اومد رنگ سرخ پدرم سیاه شد
_و من با همین اجازه شرعی و قانونی مصلحت #زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ، کسب #علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...
از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید #چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد
_لابد بعدش هم می خوای بفرستیش #دانشگاه ؟!؟!؟
🌷 @taShadat 🌷
"بسم الله الرحمن الرحیم"
سلام بر تو
.
🍃تویی که مردانه، جان به این مسیر نهادی و #علم را ، به جامه ی عشق زینت دادی. #عشق در ره حق.
.
🍃عشق به ساکنان این گربه ی آرام، اما پاینده، که برخی ثباتش را تاب نمی آورند و #آه بر آنها(شما بخوانید لعنت بر آنها !)
.
🍃مردمانی که مظلوم اند به جهت تشیعِ شان و در جهان شهره اند به تحملِ شان.
.
🍃تحملی که در پی جور شاهان بی عیار، از آغاز تاریخ خونینِ مان شکل گرفته و تا به امروز نهادینه گشته است.
.
🍃سلام بر تویی که آرمانت،دستیابی به #حق_مسلم این مردم #مظلوم بود.
.
🍃تویی که در این مدار ، خونت نوش خیابان های سرد شد اما، برخی دوست نمایان راه بر هجو گویان گشودند و #افسوس بود که در نگه یاران #هویدا می گشت و اغیار، تبسم می کردند.
.
🍃سلام بر تویی که اسوه ای #نیک گشته ای، برای جنگاوران کارزار علم و به یقین در بر یار از بهر کامیابیِ مان،#حاجت خواهی می کنی.
.
#سلام بر تو!🌹
.
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
.
به مناسبت تولد #شهید_دکتر_مسعود_علی_محمدی
.
📅تاربخ تولد: ۳ شهریور ۱۳۳۸
.
📅تاریخ شهادت :۲۲ دی ۱۳۸۸
.
📅تاریخ انتشار طرح: ۳ شهریور ۱۳۹۹
.
🥀محل دفن :تهران.امام زاده علی اکبر چیذر
.
@tashadat
☘امام على عليه السلام:
📌علمى كه اصلاحت نكند، گمراهى است
📍عِلمٌ لا يُصلِحُكَ ضَلالٌ
غررالحكم📚📚
حدیث6294📚📚
#سخنی_از_طلا
#علم
#گمراهی
🌷 @tashadat 🌷