خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمایبیخبری نمانیم.
خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم.
خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن که برای تو برود.
📙برگرفته از کتاب پنجاه سال عبادت. از وصیت دانشجوی شهید مهدی رجب بیگی.
#پنجاهسالعبادت
#شهیدمهدی_رجب_بیگی
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
جهت دسترسی اسان به مطالب کانال این پست رو #سنجاق میکنم براتون💛
💫لیست رمان ها💫
#پسرک_فلافل_فروش 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/2553
#دختر_شینا 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/4046
#نسل_سوخته 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/10764
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
https://eitaa.com/tashahadat313/7185
#رمان_ابوحلما 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/24689
#تنها_میان_داعش 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/34361
#دمشق_شهر_عشق 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/36177
#مزد_خون،🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/43706
#مدافع_حرم 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/44122
#نگاه_خدا 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/44714
#گام_های_عاشقی💗
https://eitaa.com/tashahadat313/45376
#از_جهنم_تا_بهشت 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/46414
#عشق_در_یک_نگاه 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/47032
#مسیحای_عشق 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/47589
#به_شرط_عاشقی 🌸
https://eitaa.com/tashahadat313/51215
#از_روزی_که_رفتی
https://eitaa.com/tashahadat313/51887
#شکسته_هایم_بعد_تو
https://eitaa.com/tashahadat313/52681
🍃🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🍃
✨مطالب مهدوی✨
#امام_شناسی🌺
#کودکان_مهدوی 🌺
#شناخت_امام_زمان🌺
#امام_رضا_شناسی 🌺
#خودمونی_های_مهدوی 🌺
#فتنه_های_اخرالزمان 🌺
#یمانی_و_یمن🌺
#زمان_خروج_سفیانی🌺
#مظلومیت_امام_زمان 🌺
#مهدی_شناسی 🌺
#مهدویت_درقرآن 🌺
#هیچکس_به_من_نگفت 🌺
#معرفی_کتاب🌺
#فایل_صوتی_شیطان_شناسی 🌺
#استاد_رائفی_پور 🌺
#تلنگر_مهدوی 🌺
#فایل_صوتي_امام_زمان 🌺
#تلنگرانه 🌺
#فایل_صوتی_امام_زمان
🍃🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🍃
🌟متفرقه 🌟
نماز سکوی پرواز🌼
#حدیث 🌼
#نماز_شب 🌼
#پروفایل 🌼
#استوری 🌼
#کلیپ 🌼
#تلنگر 🌼
#شهیدانه 🌼
#رهبرانه 🌼
#حجاب 🌼
#چادرانه 🌼
#خودسازی 🌼
معرفی شهید🌼
#کلام_شهید 🌼
سیره شهدا🌼
وصیت نامه 🌼
#تم 🌼
#پس_زمینه 🌼
#حرف_حساب 🌼
#تفسیر_قطره_ای_قرآن 🌼
#حاج_آقای_قرائتی 🌼
#پادکست 🌼
#موج_آرامش 🌼
#سبک_زندگی_شهدا 🌼
#فاطمیه 🌼
#پس_زمینه 🌼
#والیپر 🌼
#سیره_تربیتی_شهدا 🌼
#سیره_شهدا 🌼
#خودسازی 🌼
و.....
هرچیزی رو که میخوایید در جستوجوی کانال بزنید پیدا میکنید😍🍃
اینم ناشناس مون
برام پیام بزارید در مورد پستها و هرچیزی که میخواید
htts://harfeto.timefriend.net/16663665120560
سلام علیکم
ان شاءالله حالتون خوب باشه
ایام فاطمیه (س) رو تسلیت میگم
از امروز رمان جدید گذاشته میشه امیدوارم مورد پسندتون باشه ❤️
رمان
❤ #عاشقانه_ای_برای_تو ❤
نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی
(نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و آٖن را به رشته تحریر در آورده)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁#عاشقانه_ای_برای_تو🍁
قسمت اول
توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه ... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن ...
توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد ... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟
کنجکاو شدم ...
پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟
دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت:
میخواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟
چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم ...
حتی حرف نزده بودیم ...
حالا یه باره پیشنهاد ازدواج ؟
پیشنهاد احمقانه ای بود ...
اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم ...
بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما ...
پرید وسط حرفم ...
به خاطر این نیست ... .
در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد ...
دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم ...
برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم ...
شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید ...
رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم ...
همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم ...
تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه ...
دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁عاشقانه ای برای تو🍁
قسمت_دوم
تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ...
از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ...
اون وقت تو ..
. تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ...
اومدی به من پیشنهاد میدی؟
به من میگه خرجت رو میدم ...
تو غلط می کنی ...
فکر کردی کی هستی؟ ...
مگه من گدام؟
یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ...
یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... .
و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ...
با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ...
هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟
بیچاره چیز بدی نگفته...
کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ...
تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... .
خدای من ...
باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ...
با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ...
بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ...
اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... .
باورم نمی شد ...
واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ...
داد زدم: تا لحظه مرگ !!!
و از اونجا زدم بیرون ...
🍁شهید طاها ایمانی 🍁
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری آقای حسین کاجی
از کسی که ناپاک به جبهه آمد؛ اما...
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔🥀
🏴🏴
💐به همسرش می گفت: وقتی برای
خواستگاری آمدم، بار سنگینی بر
سینه ام احساس می کردم، اما
وقتی شنیدم که نامت زهراست،
آرام شدم.
☀رمز زندگی ما نام حضرت زهراست.
در فتح المبین با رمز یا زهرا مجروح
شدم، همسرم زهراست.
ارادت ویژه ای به حضرت زهرا
( سلام الله علیها) داشت.
▪در روضه حضرت به حالت عجیبی
گریه می کرد و از خود بی خود می شد.
طاقت شنیدن روضه های بانوی دو عالم
را نداشت می گفت: گره همه کارها به
دست حضرت زهرا سلام الله علیها
باز می شود و در آخر هم در عملیات
بدر با رمز «یا فاطمة الزهرا» به
شهادت رسید.
📚برگرفته از کتاب«مهرمادر». اثر گروه شهید هادی
#شهید_حاج_عباس_کریمی
#شهید_عباس_صابری❣
عجب صفایی دارد… کارهای خود را با یاد و نام خداوند و معصومین و شهدا شروع کنید. امید رهبر بعد از خدا به شما است سلام همه شما را به شهداء و امام می رسانم.
ای پاهایم چه وقت ایستادن است، سبقت ، پیشه کنید که دنیا با همه مظاهرش میدان مسابقه است ، مسابقه انسانیت و محبت. مبادا از هر بادی مانند خسی از جا کنده شوید. استوار باشید مثل کوه و صبور باشید که خداوند به شما قوت خواهد داد.
#وصیت_شهدا🌹
📙برگرفته از کتاب راهیان علقمه. اثر گروه شهید هادی
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۳ آذر ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 04 December 2023
قمری: الإثنين، 20 جماد أول 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️13 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️23 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️30 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️39 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️40 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مــعـرفــی_شـهــدا
مدافع حرم
#شهید_اصغر_پاشاپور
تولد: ۱۳۵۸/۶/۳۱ _شهر ری
تاریخ شهادت : ۱۳۹۸/۱۱/۱۳_ حلب_سوریه
تعداد فرزند: ۳
مزار : بهشت زهرا (س)
قطعه ۴۰ ردیف ۲۰ شماره ۳
✍شهید اصغر پاشاپور که اکثرا او را با همراهی سردار قاسم سلیمانی در چند ثانیه فیلم از میان مدافعان حرم میشناسند، یک ماه بعد از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی در حلب توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
_ پیکر مطهر او که توسط تروریستهای تکفیری ربوده شده و سر از بدنش جدا شده بود، همزمان با اولین شب از ماه رجب و مصادف با پنجم اسفند ماه ۹۸ به کشور بازگشت.
_ شهید اصغر پاشاپور مستشار نظامی رزمندگان دفاع وطنی سوریه و فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال سوریه بود که حدود هشت سال به منظور مقابله با تروریستهای تکفیری داعش و احرار الشام در این جبهه حضور فعال داشت و عمده آموزشهای رزمندگان سوری بر عهده او بود.
این رزمنده جبهه مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بود که به همراه حاج قاسم سلیمانی به منظور دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و نهایتا روز سیزده بهمن ۱۳۹۸ پس از گذشت یک ماه از شهادت سردار سلیمانی در حلب سوریه به فرماندهان و همرزمان شهید خود پیوست.
🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_اصغر_پاشاپور_صلوات 🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان(عج) فرمودند:
یه سرباز متخصص میخوام
بفرمایند؛ فلانی بیاید...
سربازی که هیچ کارایی
نداشته باشه بدردِ آقا نمیخوره...
برید آمادگیِ
خودتون رو ببرید بالا
مومن باشید
همراه با آمادگیِ جسمانی...!
#شهیدحسینمعزغلامی🌹
#کلام_شهدا
امام زمان 117.mp3
11.44M
👈 انگشت گرفته به سمت نور!
معلّم است آخر ...
معلّمی که زیر حکمش را خُدا، امضاء کرده است!
زیر سایه اش هستی یا نه؟
👓 امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام
و همیشه آن را توی جیب خودم دارم :
هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد
بیشتر باید فحش بشنود. و شما پاسدارها،
چون بیشتر برای خدا کار کردید،
بیشتر فحش شنیدید و میشنوید.
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛
برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛
چون ما اگر تحمّل نکنیم ،
باید میدان را خالی کنیم ...
#شهید_حاجابراهیم_همت
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_یاد_شهداء
وقتی دختر شهید مدافع حرم بعد از شهادت پدرش بیحجاب و با خدا قهر کرده بود اما وقتی خواب پدرش را میبینید زندگی او متحول میشود
شهید گردان فاطمیون🕊🌹 #بسم_الله_جعفری
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁عاشقانه ای برای تو🍁 قسمت_دوم تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁 رمان #عاشقانه_ای_برای_تو 🍁
قسمت3
چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ...
غرورم به شدت خدشه دار شده بود ...
تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ...
و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ...
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ...
می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ...
پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ...
من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ...
همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ...
موهام رو مرتب کردم ...
یکم آرایش کردم ...
و رفتم دانشگاه ...
از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ...
به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁رمان عاشقانه ای برای تو 🍁
قسمت4
بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ...
رفتم سمتش و گفتم:
آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ...
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ...
سرش رو پایین انداخت، اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ...
دوباره جمله ام رو تکرار کردم ...
همون طور که سرش پایین بود گفت:
لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ...
رنگ صورتش عوض شده بود ...
حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ...
به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ...
مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم:
اما اینجا کتابخونه است ...
حالتش بدجور جدی شد ...
الانم وقت نمازه ...
اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ...
تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ...
مغزم هنگ کرده بود ...
از کار افتاده بود ...
قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ...
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ...
با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ...
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟
یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟
سرش رو آورد بالا ...
با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ...
🍁شهید طاها ایمانی 🍁
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313