eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نم‌نم‌عشق💗 قسمت15 مهســو پشت سرش به آرومی حرکت کردم. یه حس و حال عجیبی داشتم... خیلی سردرگم بودم،خیلی زیاد.. حس میکردم از یه پرتگاه پرت شدم پایین ولی وسط راه یه دست منو نگه داشته... نه رهام میکنه نه منوبالامیکشه... سوار ماشین شدیم. +خب بریم یه ناهار بخوریم که من یکی خیلی گشنمه. چیزی نگفتم و فقط به معنای موافقت سرتکون دادم.توی ماشین سکوت بدی برقرار بود... ولی اصلا تمایلی به شکستنش نداشتم. _بفرماییداین هم یه رستوران که خیلی هم من عاشقشم... کیفموبرداشتم و پیاده شدم کتش رو تنش کرد و توی آینه بغل ماشین موهاشو درست کرد و پیاده شد. باهم وارد رستوران شدیم.فضای قشنگ و شیک و دنجی داشت. خوبه، الان تنها جایی که حال نداشتم برم جای شلوغ بود.یه گوشه نشستیم.بعدازچندلحظه رفت که دستاش روبشوره. وقتی اومد چند لحظه بعد هم گارسون تشریف فرما شد. +چی میل دارید؟ ++خب مهسوخانم انتخاب کردید؟ _نه هرچی خودتون میخورین. ++باشه.پس سامان جان دوتا باقالی پلو با ماهیچه و سالادومخلفاتش بیار.درضمن زیتون پرورده یادت نره گارسون باخنده گفت +چشم سیدجان شماجون بخواه.کیه که بده😅 ورفت _خیلی میاین اینجا؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: +نگفتم مگه؟اینجا رستوران پدرمه. پدر صاحب رستوران های زنجیره ایه( ....)هستن. با تعجب گفتم _عججججب،فک میکردم پدرتون شغلشون مذهبی باشه. تک خنده ای کرد و گفت: +مگه الان کارش غیرمذهبیه؟😅چه فرقی داره.خدمت به خلق خدا هم یه نوع عبادته دیگ مهسوخانم. سرش رو پایین انداخت و بینمون سکوت ایجاد شد... یاسر _خیلی ناراحتین؟ نفس عمیقی کشید و گفت: +مگه فایده ای هم داره؟کلافه ام،خیلی کلافه،من هیچی ازدین شمانمیدونم،عملاهیچی...داغونم آقایاسر...من یه عمری بااین اعتقادات بزرگ شدم.حالا اعتقاداتم که عوض شده هیچ باید توی شرایطی زندگی کنم که نمیدونم کی روزآخرمه...ببخشید اینو میگم ولی من حتی ذره ای شناخت از شماهم ندارم...😔 اینوکه گفت یه قطره اشک ازچشمش چکید پایین.. دلم گرفت،چقدراین دختر شکننده اس... _لطفاگریه نکنید.ضعف شما همون چیزیه که اونامیخوان.ولی من و شماوخانوادتون که اینونمیخوایم... ولی راجع به من،بزاریدچندتامساله رو باهم روشن کنیم..فرصت خوبیم هست،من ازونا نیستم که بگم خب چون ازدواجمون برای این کار بوده بهتون سخت بگیرم و کل کل کنم باهاتون،ازاونانیستم که بگم توی کارام دخالت نکن و خودمم بکشم عقب.درسته مصلحت خاصی برای این ازدواج بوده نه علاقه.ولی من خودتاهل وتعهدمومیبینم.. از شماهم میخام اینارودرک کنین. معلوم نیست این موقعیت چقدرطول بکشه... ولی من میخام توی این مدت باهم مثل دو دوست باشیم.صمیمی و تکیه گاه برای همدیگه.میخام زندگی کنم.نمیخام از هردوطرف هم کار هم خونه ام که یه خانم بااسم همسر توشه خسته باشم. متوجهین؟ لبخند ملیحی که حس کردم کمی خجالت هم چاشنیشه زد و سرشو پایین انداخت و گفت:بله میفهمم.خوبه☺لااقل منم اینجورتنهانیستم. _بله دقیقا،نمیخام دوتامون احساس تنهایی داشته باشیم.من بچه مذهبیم به قول شما.خدای من و دین من میگه باهمسرت بامهربانی رفتارکن. پس شک نکنین که اگه امروز برای من مهسوخانم و خانم امیدیان هستین بعدازمحرمیت ،من فرقی با تازه دامادای دیگه ازلحاظ اخلاقی ندارم.نگران نباشید.امن ترین جا برای شما خونه ی من میشه.خونه ی «ما» البته.. به محض این که صحبتم تموم شد سامان اومد و غذاهارو روی میز گذاشت. +چیزی کم نیست سید؟ _نه پسر ممنون.چیزی خواستم صدات میزنم. فقط اون مورد که برات پیامک کردم رو آماده کن... +چشم بااجازه. ورفت _خب،بفرمایید...سردمیشه. ومشغول غذاخوردن شدیم.... 🍁محیا موسوی🍁 ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
کریستیانو رونالدو امروز 39سالشــه شددددد!!! نگاش میکنی انگار بیست سالشه لعنتی 😞 به من بیشتر میخوره 39 تا به اون!! 🥲
ٺـٰاشھـادت!'
چه تولد ساده و جذاب!! ♡
خانواده اصل مهم زندگیه!!! نه سگ و گربه بیاری جای بچه والا درد و بلات بخوره تو سر بعضی از تازه به دوران رسیده ها، برخی بلاگرها، بازیگرا و....
ٺـٰاشھـادت!'
خانواده اصل مهم زندگیه!!! نه سگ و گربه بیاری جای بچه والا درد و بلات بخوره تو سر بعضی از تازه به دو
یه جا تو مستند دیدم، کریستیانو میگفت با دعای مادرم به اینجا رسیدم. حالا بعضی از این کانال های زرد بی خورد میگن بی خیال مادر و پدر!! نمیدونم این دنیا قرارعه به کجا ها برسه؟؟
شبتون شهدایی
،📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ میلادی: Wednesday - 07 February 2024 قمری: الأربعاء، 26 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹وفات حضرت ابوطالب علیه السلام،‌ سه سال قبل هجرت 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️6 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ▪️8 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️14 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
‍ به رسم ادب سلام به ارباب و سالار شیعیان اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ امیرالمومنین‌ علی علیه‌السلام می‌فرمایند : تیزی زبان ، بُرنده تر از تیزی سرنیزه است غرر الحكم : ح ۴۸۹۸ دعایی که در زمان غیبت خوب است هر روز خوانده شود اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ ، اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ ، فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ ، اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی
🔹در نوار مصاحبه به عنوان آخرین سوال از محمد پرسیدند : اگر پیامی برای مردم دارید بفرمایید. 🌱محمد گفت: آخرین پیام من این است که قدر امام و ولایت فقیه را بدانید. خداوند می‌گوید : اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون می‌کنم، اگر هم کفران نعمت کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمان‌های اوست. قدر امام را بدانید، مواظب باشید دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به امام زمان شکایت نکند. ما بر اساس نیازی که به اسلام داریم باید تلاش کنیم، اسلام به ما هیچ نیازی ندارد. خداوند در قرآن می‌فرماید : اگر شما امت، اسلام را یاری نکردید، شما را برمیدارم و امت دیگری را قرار می‌دهم که اسلام را یاری کنند. مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر ولایت قرار دارند. مثل آیت الله خامنه‌ای و مشکینی و.. شهید ...🌷🕊
💠نماز‌اول وقت هر جا که بودیم، توى جاده یا مقر یا هر جاى دیگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد کنار و مى گفت: "حیفه نماز اول وقت مون از دست بره."بعد هم چفیه اش را پهن مى کرد و مى ایستاد به نماز. 🌹شهید
کاش امام زمان(عج) با خودکارِ قرمز، دورِ اسممون خط بکشن و بگن: اینو نگه دارید. این به درد می‌خوره! این شیعه‌یِ ما، مُخلص و مُتخصصه این خونِ دل خورده تا به ما برسه... واسش مُهرِ عاقبت‌بخیری بزنید🌸
نماز سکوی پرواز 59.mp3
5.05M
۵۹ ✍باید تمرین کنیم؛ نمـازمون، فقط ادایِ نماز نباشه. 🔻اگه قلبمون در نماز درگیرِ هم کلامیِ باخدا نباشه؛ نمازمون راهی به آسمون نداره! هم کلامیِ باخدا رو تمرین کنیم
🌷قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده : "اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم..." 📜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ دو راهی ببینید ... شما از کدام راه میروید؟ 💠 هر جا دوراهی است، هر آیینه کربلاست
💕 امین به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها ) می رود و در بین دعاهایش یک زن با حیا و عفیف از خداوند می‌خواهد و بعد به حضرت معصومه (سلام الله علیها) می گوید: خانم هر دختری که این نشانه‌ها را دارد هم نام مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد و من هر خواستگاری که می آمد به دلم نمی نشست سال 91 تصمیم گرفتم چله زیارت عاشورا بردارم که آیت‌الله حق شناس سفارش کرده بودند برای امور مهم بخوانید سخت بود،اما به نیت یک همسفر که ایمان و اعتقاداتش واقعی باشد نه در حرف و ظاهر ارزشش را داشت چله زیارت عاشورا که تمام شد چند روز بعد خواب دیدم شهیدی بر روی سنگ مزار خود نشسته و لباس سبز پوشیده یک تسبیح سبز به من داد و گفت: شما حاجت روا شده‌اید،من چهره شهید را ندیدم و یک هفته بعد از اتمام چله زیارت عاشورا مادر امین به خواستگاری من آمد ما در بلوک رو به روی هم زندگی می‌کردیم به مدت هشت سال اما هیچ کدام از ما یکدیگر را ندیده بودیم همسر
اللهم ارزقنا از اینا...🌸
🔻 ببینید چقدر شیک دارن این میوه عقیم کننده رو میفروشن نسل کشی در شیعه خیلی شیک و مجلسی 😭😭 عصاره آبی میوه فیسالیس به عنوان یک داروی ضدبارداری سنتی و سقط جنین توسط گیاهشناسان طب قدیم ایرانی شناخته شده است.  در قدیم، قابله ها به زنی که می خواست جنین خود را سقط کند، فیسالیس می دادند و زنانی که از آن می خوردند، دیگر بچه دار نمی‌شدند. اکنون از نظر علمی ثابت شده است که میوه این گیاه، خاصیت عقیم کنندگی دارد.
وداع خانواده با پیکر راه قدس از فرماندهان تیپ ابوالفضل العباس فاطمیون که در حمله آمریکا به سوریه به شهادت رسید🕊🌹
⭕️کانال رو به دوستانتون معرفی کنید تا ما با انگیزه و توان بهتر و پر قدرت تر از همیشه بتونیم خدمت گزاری کنیم،شما دعوت شده شهدایی حیفه لفت بدید💐 @TASHAHADAT313
ممنون لطف دارید خیلی انرژی گرفتم🤩
منطقتون چیه ؟😐💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نم‌نم‌عشق💗 قسمت15 مهســو پشت سرش به آرومی حرکت کردم. یه حس و حال عجیبی داشتم... خیلی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت16 مهسو حرفهای جالبی میزداین پسر...کنجکاوشده بودم راجع به اخلاق و رفتارش بیشتربدونم... هرچی نباشه دانشجوی جامعه شناسی ام دیگه... ولی خب غرورم اجازه نمیدادبیشترازاین کنجکاوی کنم... بعداز صرف غذا که انصافا هم خوشمزه بود گفتم: _اون برگه که ازم گرفتین جریانش چی بود؟ +خب اون یه گواهیه برای این که شما دین ومذهبتون تغییرکرده برای اثبات به مراجع قانونی... کارت ملی،شناسنامه،مدارک تحصیلی واینادیگه....بایدتغییرکنن...من کارشوانجام میدم سرموپایین انداختم و اروم گفتم: _اهان.ممنون +وظیفس _بااجازه برم دستاموبشورم... +بفرمایید بلندشدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم.دستاموشستم و چندمشت آب به صورتم زدم... خنکای اب روهمیشه دوست داشتم.. به سالن برگشتم... وقتی به میزرسیدم باصحنه ی جالبی رو به رو شدم... یه کیک شکلاتی که خیلی خوشگل تزئین شده بود و روش نوشته بود«مسلمون شدن مبارک» از تعجب دهنم بازمونده بود... _این...این کیک برامنه؟ لبخند ملیحی زد و گفت: +صددرصد..مگه بجز شما کسی دیگ الان اینجا هست که تازه مسلمون باشه؟ روی صندلیم نشستم و: _واقعاممنونم.کیک قشنگیه.فک نمیکردم اهل سوپرایزکردن باشید... تک خنده ی مردونه ای زد و گفت: +واقعاشما منواینقدر بد تصورکردین؟من بلدم خوبشم بلدم.حالا اجازه هس بخوریمش ؟اخه بدجوری چشمک میزنه...😂 خنده ای کردم و گفتم: _باشه باشه بفرمایین... و کیک رو برش زدم... یاسر بعد از خوردن کیک ازرستوران خارج شدیم. به سمت ماشین رفتیم و سوارشدیم. _خب بریم که من شماروبرسونم منزلتون... یکمم کاردارم بایدانجامشون بدم. و به راه افتادم... تا رسیدن دم خونه ی آقای امیدیان هردوسکوت کرده بودیم. دم در خونه پارک کردم ... _اینم منزل شما.ببخشید اگه خسته شدین... +نفرمایید ممنون ازشما.لطف کردین. ازخانوادتونم تشکر کنین. پیاده شد _من دم در میمونم تا برید داخل خونه. +باشه‌ممنون.خدانگهدار _یاعلی وقتی مطمئن شدم که وارد خونه شده تلفن همراهموبرداشتم _سلام،مرحله ی اول تموم شد.میریم برا فاز دوم. و قطع کردم. سیمکارت رو شکوندم و توی جوب آب انداختم. عینک دودیمو زدم و به راه افتادم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
‍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نم‌نم ‌عشق💗 قسمت17 یاسر توی اتوبان مشغول رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد... زدم روی بلندگو _جانم‌مامان +سلام‌پسرم.کجایی مادر؟ _سلام.دارم میرم یه سری کاردارم بعدهم میرم اداره.. +باشه‌عزیزم.مراقب‌خودت‌باش.خداپشت و پناهت. _یاعلی . و تماس رو قطع کردم.. بارسیدن به مقصدموردنظرم از ماشین پیاده شدم... به سمت در کوچک مشکی رنگ رفتم... زنگ رو زدم... مدل خاص خودم... دوتا پشت هم...یکم فاصله یدونه زنگ ...دوتا پشت هم دوباره... باصدای تیک بازشدن در رفتم داخل...کوچه رو ازنظر گذروندم و بعدازاطمینان از نبودن کسی در رو بستم.. یکی از بچه ها اومد سمتم... +سلام میلادجان..خوش اومدی...چه عجب از این ورا...شنیدم گردوخاک کردی پوزخندی زدم و به سمت کاناپه ی وسط اتاق رفتم...روش ولو شدم و پاهامو روی میزانداختم... +سلام ... چقد کلاغا فعال شدن جدیدا...خبر گرد و خاکم پخش میکنن؟ +بس کن میلاد...خودت خوب میدونی چه خبره...کلاغا باید حواسشون به ادامس خوردناتم باشه... با نفرت نگاش کردم و گفتم _این هفدهمین باریه که بت میگم ازت بدم میادیاشار... چندش ترین و غیرقابل اعتمادترین آدم روی زمینی برام... کم حرف بزن...مسعود کجاست؟ +میخای کجاباشه؟خودت بش گفتی بره دنبال کارای مهمونی... _خیلی خب...حواستو به همه چیز جمع کن...یه تارمو از سر کسی کم بشه خودم میکشمت... میدونی که انگیزشم دارم... +چشم رئیس😏کم رجز بخون... حواسم هست... پوزخندی به نشونه ی تمسخرزدم و از خونه خارج شدم... دستمالمو درآوردم و اثرانگشتمو ازروی در پاک کردم... سوارماشین شدم.و به سمت اداره به راه افتادم. مهسو وقتی رسیدم خونه در کمال تعجب بابا و مامان و مهیار خونه بودن. نکنه اتفاقی افتاده باشه؟ با عجله رفتم وگفتم: _سلام چیزی شده؟ مامان :وا،سلام.دختر چته .چرابایدچیزی شده باشه..؟ _آخه...آخه..آخرین باری که هممون باهم خونه بودیم رو یادم نمیاد... ترسیدم ...همین مامان نگاهش پرازغم شدو به بابا که باشرمندگی به نگاه پراز غم مهیارخیره شده بود نگاه کرد... بابا:نه چیزی نیست دخترم.یاسرگفته تاوقتی که بهمون اطلاع نداده ازخونه خارج نشیم... راستی شما کجارفتین؟ تازه همه چیزیادم اومده بود.کل وقایع امروز ازجلوی چشمم گذشت.. _لباسم رو عوض کنم میام میگم براتون... بعداز تعویض لباسم به جمع برگشتم و جریانات رو براشون تعریف کردم. وقتی شنیدن که یاسرچجور جونمونجات داده کلی ازش تعریف کردن.ومنم کلی حرص خوردم... تاشب خودم رو مشغول درس کرده بودم. بعدازشام رفتم توی اتاقم گوشیموبرداشتم و به طناز زنگ زدم.. +سلام‌بفرمایید. _سلام‌طنازی‌چطوری؟ +ببخشیدشما؟؟؟ _واااااا.طناااز؟؟؟منم ها...مهسو +ببخشیدنشناختم _کوفت.خب سرم شلوغ بود.نگو سر خودت شلوغ نبوده.خودت که میدونی چه بدبختیایی سرمون اومده... +خیلی خب بخشیدمت.ولی خیلی پستی.چون خودمم سرم شلوغ بود درک میکنم فقط... کمی باهم حرف زدیم و قرارشد فرداصبح بیاد پیشم تا کمی همدیگه رو ببینیم. بعداز قطع کردن تلفن لباس خواب خرسیمو پوشیدم و روی تخت ولوشدم و چراغ رو خاموش کردم... حجم فشارهای امروز برام زیادبود... توهمین افکاربودم که صدای تماس گوشیم اومد... _سلام آقاسید +سلام خانم..خوبید؟ببخشیدبدموقع مزاحم شدم _خوبم ممنون.شما خوبین؟اختیاردارین مراحمین +غرض از مزاحمت این که ان شاءالله فرداشب خدمت میرسیم برامحرمیت. البته مادرم صبح اول وقت تماس میگیرن.فقط خواستم شمابدونین واطلاع داشته باشین. _ممنون.لطف کردین. +خواهش میکنم.امری نیست؟ _عرضی نیست +شبتون زیبا.یاعلی ع _خدانگهدار بعدازقطع تماسش افکار مختلف به سرم هجوم آوردن... ولی بعدازمدتی چشمام گرم شد و به خواب رفتم... 🍁محیاموسوی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸