- هَمقرار'
#جوهرعشق
چشمم به مانیتور و بالا پائین رفتن رِیت بیمار بود...
بی سر و صدا اومد توی اتاق و نشست یه گوشه. انگار که با خودش حرف بزنه بلند بلند گفت:
- دیشب وصیت کردم!
گردنم عین فنر چرخید سمتش
+ چی؟!
با استرس خندید و دست کشید سر زانوهاش
- به زنم! وصیت کردم...
گفتم برام مراسم هفت و چهل و سالگرد نگیره! یه مجلس سوم اگه بگیره کافیه. بهش گفتم...
ماسکشو روی صورتش جابجا کرد. انگار که نفس کشیدن سختش بود
- بهش گفتم بعدِ من تنها نمونه...
زنِ جوونه بالاخره، ازدواج کنه بهتره براش!
یعنی اگه آدمِ مناسبش باشه...
چشماشو بست و روی هم فشار داد، انگار خیلی درد داشت حرفی که میخواست بزنه و نزد.
- چاره چیه؟
خودت بهتر خبر داری از اوضاع کارمون! همه ش نفس به نفس بیماریم؛ شرح حال بگیر، ماسک نگه دار، لوله بذار، ونتیله کن، بیهوش کن، به هوش بیار...
این روزا هم که گفتن نداره دیگه؛ ممکنه هر لحظه آلوده شیم.
با خودم فکر کردم یه موقع اگه اتفاقی برام بیفته، شاید براش بهتر باشه که...
یعنی بهتره که...
ادامه ی حرفشو خورد و یه نفس عمیق کشید.
بالاخره از بهت در اومدم و زبونم به کار افتاد
+ خانمتون چی؟ چیزی نگفت؟
بیشتر خم شد و نگاهشو دوخت به دمپائیای اتاق عملش.
- فقط گریه کرد، خیلی گریه کرد...
امروز که داشتم میاومدم هم گریه میکرد...
ولی خب! چه میشه کرد؟
هیچ!
تا بیام چیزی بگم از جا بلند شد و خسته و خمیده راهشو کشید و رفت پی کار و بیمارش!
دوباره نگاهِ مات و خیسمو دوختم به مانیتور و سعی کردم حواسمو پرت کنم از این همه درد و غم و استرس، از غربتِ روزایی که انگار قرار نیست بگذرن و تموم شن،
قبل از اینکه خودمون تموم بشیم...
#طاهره_اباذری_هریس
⌈🌙 @tasmim_ashqane ○°.⌋
- هَمقرار'
💙
.
#دلانه 💠
|بیمارِ تواَم!
|ڪاش ڪه تَجویز ڪُݩے آمَدنَٺ رآ...
#اللهمعجللولیڪالفرج
#صبحبخیرامامزمانم ✋🏻🍃
🌱|• @tasmim_ashqane •°
- هَمقرار'
بسمالله✋🏻🍃
آخرین سحر و
آخرین خلوت
و آخرین صبح از ماه بندگی هم گذشت!
با نخ عاشقی و دلدادگی
لباسِ بندگیت ردیفه؟!
کم کم داریم میریم به استقبال ماه رسول خدا؛
پیامبر عاشق ما..
الان خیلی ها آخرین پیشوازشون؛ سال قبل بود و امسال همونا دستشون کوتاست و
اسیر خآک شدن..
پس خداروشکر کن که
قلب تپنده ی تورو
یه بار دیگه
برای بندگی میخواد!
#التماسدعا
- هَمقرار'
#دل_تکونی «آقا مجتبی تهرانی» دوستان ماه رجب رفت! #ماهخدا💚
رجب هم گذشت ؛
یکی به دادِ من برسد!